وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همسرداری» ثبت شده است

۰۹
آبان
عشق واقعی هنوز هم وجود دارد💞
🖋 نویسنده: خانم ریحانه فرجی، دانشجوی روانشناسی
محمدم برای من هم پدر است، هم مادر، هم برادر، هم خواهر، هم دوست و هم شوهر...
آقامحمدم جزء نفرات اول بود که درگیر ویروس کرونا شد؛ ویروسی که به بزرگ و کوچک، پیر و جوان و زن و مرد رحم نمی‌کند.
استرس تمام وجودم را فراگرفته بود و اشک، رفیق لحظه‌هایم شده بود.
آقامحمدم اول بهمن ماه درگیر ویروس کرونا شد، اما متأسفانه ۲۵ بهمن ماه بیماری‌اش را تشخیص دادند و در بیمارستان بستری شد. 
بیمارستان پر شده بود از بیماران کرونایی؛ در حدی که هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد به عیادت بیمارش برود.
 پزشکان و پرستاران، همانند رزمندگان زمان جنگ تحمیلی، در خط مقدم جبهه بودند و با تمام وجود با ویروس کرونا می‌جنگیدند.
یک لحظه هم نمی‌توانستم نبود محمدم را تصور کنم؛ برای من نبودِ محمدم برابر بود با مرگ خودم.
اجازهٔ ورود هیچ همراهی را به بخش عفونی مردان نمی‌داند. بالاخره با مشقت فراوان توانستم اجازهٔ ورود بگیرم.
ورودم به بخش عفونی، برابر بود با درگیرشدن خودم به ویرورس کرونا؛ اما با رضایت قلبی وارد بیمارستان شدم.
نود درصد ریهٔ محمدم درگیر شده بود و از دست هیچ‌کس کاری برنمی‌آمد و دکترها محمدم را جواب کرده بودند.
با قلبی شکسته و چشمانی پراشک به دامان خدا آویختم و به اهل‌بیت علیهم‌السلام متوسل شدم. در اوج ناامیدی، خداوند متعال امیدی در دلم قرار داد تا با تمام وجودم ۲۴ ساعته به محمدم خدمت کنم.
بار دیگر در اوج تنهایی، آغوش خداوند متعال را احساس کردم.
خدای مهربان زندگی دوباره به محمدم داد. بعد از دو ماه و چهارده روز، نتیجهٔ آخرین سی‌تی‌اسکن و آزمایش، اشک پزشکان و پرستاران را درآورد؛ هیچ‌کس باورش نمی‌شد که محمدِ من با درگیری نوددرصدی ریه، بار دیگر رو پای خودش بایستد.
شکر ایزد...
۹۹/۸/۹
  • علی اکبر مظاهری
۰۷
آبان
💔 و اینک راحله!
✍️ نویسنده: استاد علی‌اکبر مظاهری
دو ماه پس از گریز عماد از چنگال کرونا، به یاری راحله، حالا خود راحله بیمار شد؛ مسمومیت شدید گوارش.
حالش چنان شد که فقط مادرها می‌توانند پرستاری کنند، آن هم برای فرزندان خردسالشان!
عماد آستین جوانمردی را بالا زد و کمر همت را بست، برای خدمت به راحله.
آن‌ها در همان مکانی که قبلا عماد در آن قرنطینه بود، به درمان پرداختند. 
اوضاع به‌گونه‌ای شد که کمتر پرستار یا نیروی خدماتی آن را تاب می‌آورد. 
چند روز زمان لازم  بود تا مسمومیت از دستگاه گوارش راحله دفع شود. 
عماد، چنان صبورانه و مهربان‌تر از مادرانه، راحله را نواخت، که شرمندگی و سپاس بسیار راحله را سبب شد.
اما عماد، شرمندگی راحله را اصلا نمی‌پذیرفت و تشکر او را مهربانانه پاسخ می‌گفت.
با دوهفته همت جانانه عماد، دستگاه گوارش راحله سالم شد. 
از آن پس، راحله می‌گفت:
«اگر سجده‌ بر غیر خدا جایز بود، روزی پنج بار سجده‌ات می‌کردم»!
نوش جان همدیگر باشند💞
۷ آبان ۹۹
  • علی اکبر مظاهری
۰۵
آبان
💔 راحله و عماد!
✍️ نویسنده: علی‌اکبر مظاهری
 از ازدواج راحله و عماد، یک سال گذشته بود که کرونا آمد. 
کرونا عماد را گرفت؛ سخت! 
در منزلشان قرنطینه‌اش کردند؛ قرنطینه کامل.
فقط یک‌نفر می‌شد نزد عماد بماند.
راحله گفت: "من با عماد می‌مانم." 
به او گفتند: کرونا بی‌رحم است، تو را نیز می‌گیرد.
راحله گفت: می‌دانم. اما می‌مانم.
گفتند: خطر جدی است.
گفت: فقط برای عماد؟! من با او می‌مانم. و ماند.
او گفت: تنها راه ممکن همین است. هیچ «یک‌نفر»ی نمی‌تواند برای عماد مثل من باشد.
قرنطینه خانگی عماد بیست روز طول کشید.
راحله لحظه‌ای او را تنها نگذاشت.
کرونا از وجود عماد رفت. نه! راحله آن را بیرون کرد. 
عماد به زندگی بازگشت.
از آن پس عماد می‌گوید: «اگر پرستش غیر خدا جایز بود، تو را می‌پرستیدم»! 
گوارایشان باد💞
5 آبان ۹۹
  • علی اکبر مظاهری
۳۱
شهریور

این مطلب در تاریخ 2 شهریور 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


نویسنده: جناب آقای محمد دهقانی زاده (مقطع خارج حوزه. ارشد تاریخ تشیع دانشگاه)

ابتدایی‌ترین نیاز در زندگی مشترک، برای احساس سعادت و خوشبختی، شناخت است؛ هم آقا شناخت درستی از خود و همسرش داشته باشد هم خانم خودش و شوهرش را درست بشناسد.

یک سفر دراز

مطالعه برای برنامه‌ریزی بهتر یک سفر اهمیت زیادی دارد و سفری به درازای هفتاد سال، حتماً ارزش هفت ساعت مطالعه را دارد.

اگر همین الان به شما اعلام کنند که

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
تیر

 

 » پرسشی و پاسخی

یکی از خوانندگان وبلاگمان، بعد از خواندن این مطلب، پرسشی کرد و پاسخی گرفت:

پرسش

سلام.
منم این مشکلو دارم. هنوز 2 ماه نشده که عروسی کرده ایم. هفته ای 2 بار رابطه داریم. تصورم زندگی عاشقانه تری بود. شوهرم اکثرا تا دیروقت سرکاره. چند شب پیش واقعا دیگه عاجز شدم و صراحتا اعلام نارضایتی کردم که چرا اینقدر سرد برخورد میکنه. به شدت ناراحت شد و گفت انتظار داره یه بارم من شروع کنم. اما وقتی خسته و کوفته میره بخوابه چکارکنم؟...

  • علی اکبر مظاهری
۰۱
خرداد

 » نثار مولایم، ماه هاشمیان، حضرت ابوفاضل عباس ـ سلام الله علیه ـ و هدیه برای برادران جانبازم. 

به میمنت روز جانباز.

نامه نگاری های فهیمه و علی در روز های آتشبارن و با حالتی آتشناک آغاز شد.

آنان چند روز پیش از عملیات بیت المقدس ـ که به آزادی خرمشهر انجامید ـ کارهای مقدماتی نامزدی شان را سامان دادند و علی عزم دیار عاشقان کرد و هنوز لباس بزم نپوشیده، لباس رزم پوشید.

فرصتی برای عقد رسمی و جشن نبود. علی، پیش از رفتن به جبهه، گفت:

  • علی اکبر مظاهری
۱۲
ارديبهشت

  » از زبان مشاور

آقای ابوریحانه پرسید: «در تعامل با همسر، ساختن خوب است یا ساختن؟»

گفتم: هر دو. البته یکی آسان‌تر است و دیگری سخت‌تر. یکی زودتر نتیجه می‌دهد و دیگری دیرتر؛ امّا ارزش هر دو، برابر است.

در زندگی زن و شوهری، یکی از هدف‌ها، ساختن یکدیگر است؛ امّا یکی از کار افزارهای وصول به این هدف، سازش با همدیگر است. بدون نرمش و مدارا نمی‌توان در دل همسر نفوذ کرد تا آن ‌را آباد ساخت. بیفزاییم که برای ساختن، گاهی ویران کردن لازم است؛ یعنی زدودن نبایست‌ها. برای این ویران کردن، باید تا سویدای دل همسر نفوذ کرد.

  • علی اکبر مظاهری
۱۱
اسفند

دوستی داشتیم که می‌گفت: «در میان قوم ما و نزد پدرانمان، معمول و معروف است که: زنت را در دلت دوست بدار؛ امّا در بیرون، با چوب، کتکش بزن. منطقشان هم در این باره این است که ابراز محبّت، زن را لوس می‌کند» به او می‌گفتم: تو که این کار را نمی‌کنی؟ می‌گفت: «من هم فرزند همان قوم و همان پدرانم. نباید که فرزند ناخلف باشم!»

البته دوست ما دربارۀ خودش شوخی می‌کرد و از این بابت، فرزند ناخلف بود؛ امّا این حکایت، بیان یک واقعیت تلخ است و باور برخی‌ از مردم در این باره، همان باورهای عهد جاهلیت است.

ابراز عشق، نه تنها همسر را لوس نمی‌کند، بلکه او را علاوه براین‌ که دلگرم و شاداب می‌کند، با ادب و باوقار نیز می‌کند؛ زیرا آن کس که‌ جانش سرشار از محبت و سیراب از زلال عشق باشد و از این بابت، عقده‌ای در دل نداشته باشد، رفتاری کریمانه دارد و چون از همسرش‌ خرسند و سپاسمند است، به او ادب می‌ورزد.

این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را بشنوید که اگر صدبار هم بیان شود، هر بار، حلاوت ‌و طراوت تازه‌ای دارد:

قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأةِ «إنّی أُحِبُّک» لایَذهَبُ مِن‌ قَلبِها أَبداً؛[1]

سخن مرد که به زن بگوید: «دوستت دارم»، هرگز از دل زن بیرون نمی‌رود.

 

چند نکتۀ ظریف در سخن پیامبر

اینک سخن پیامبر را تجزیه و تحلیل کنیم تا از آن بهرۀ بیش‌تر بریم:

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
بهمن

حکایت مشاوره ای سارا و پارسا بازتاب های جالبی داشت. نخستین خواننده پیام گذار گفت که پیام پندآموز این حکایت را دریافت نکرده و خواست که آن را واضح بگویم. پرسش ایشان و اصل داستان را با خوانندگان در میان گذاشتم تا بازتاب ها را یبینم و در پایان نظر نهایی ام را بیان کنم.

هنوز یک هفته نگذشته بود که مشاوره مشابهی داشتم که این بار خانم خطا کرده بود و از آقا بخشش می طلبید. به گفته یکی از خوانندگان، نام سارا و پارسا جا به جا شد. پس موضوع منحصر به خانم یا آقا نیست.

اکنون پاسخ خودم در باره نکات پندآموز حکایت سارا و پارسا:

۱٫ سارا و پارسا، مانند بسیاری از همسران به ویژه زوج های جوان، به مشکلی برخوردند، اما دانایی کردند و در نخستین فرصت به حل آن اقدام کردند و چون نتوانسته بودند خودشان آن را حل کنند، به مشاورشان که هر دو او را قبول داشتند مراجعه کردند.

۲٫ خطا کننده خطای خود راپذیرفت، که این بهترین کار برای حل مسئله بود.

۳٫ کار را به مجادله، که نبردی است بی برنده، نکشاندند.

۴٫ با هم قهر نکردند، با این که سارا سخت رنجیده بود.

۵٫ سارا شفاعت مشاور را پذیرفت.

۶٫ هر دو راهکارهای مشاورشان را پذیرفتند و اجرا کردند.

۷٫ پس از حل مسئله، دیگر آن را کش ندادند و فایل آن را از زندگی شان حذف کردند، البته با راهکارهایی که مشاور داد و در اینجا بیان نشده است، به دلیل محدودیت ظرفیت فضای مجازی. ان شاءالله به تفصیل در کتاب می نویسم.

۸٫ نکته آخر این که من برای حل این مسائل، عاطفه زیادی خرج می کنم. این طور نیست که سارا ها و پارسا ها همیشه به این راحتی شفاعت مشاور را بپذیرند. رابطه من با ایشان، رابطه پدر و فرزندی است. به سارا گفتم: از پسرم پارسا نزد شما دخترم سارا شفاعت می کنم، که او بخشید. این نکته ظریفی است که همگان، به خصوص مصلحان و مشاوران می توانند از آن بهره ببرند.

  • علی اکبر مظاهری
۲۷
دی

پارسا و سارا دوران عقد را می گذرانند. انتخاب همسرشان با مشاوره من بود. دختر و پسر خوبی اند. همدیگر را دوست دارند، بسیار. رابطه شان عاشقانه است و مودبانه.

امروز بعد از نماز ظهر پارسا تلفن کرد و پس از چند کلمه سلام و احوالپرسی با صدای بغض آلود زد به گریه. مهلت دادم گریه کند. اندکی که آرام شد گفتم: چه شده؟

گفت: « گند زدم» و باز گریه کرد. مجال دادم گریه کند. بعد گفتم: حالا اصل قضیه را بگو.

پارسا خطایی کرده بود که سارا را سخت رنجانده بود. پرسیدم: قهر که نکرده؟ گفت: « نه. اما گریه اش بند نمی آید.»

گفتم: امروز عصر هردو بیایید مرکز مشاوره.

عصر که به مرکز رفتم به دوستان در مرکز گفتم که ایشان را چند دقیقه ای در میان وقت ها نزدم بفرستند.

بچه ها آمدند. پارسا با این که جوانی است برومند، نه بچه صفت، باز گریه کرد؛ از شدت تاسف و پشیمانی از خطایی که کرده بود. به سارا گفتم که مسئله را می دانم و پارسا همه چیز را تلفنی به من گفته و از خطایش پشیمان است و اطمینان داده که دیگر تکرار نمی کند. بعد گفتم: فعلا وقت بررسی  و حل مسئله را نداریم. حالا فقط می خواهم از آقا پارسا نزد شما شفاعت کنم که او را ببخشید. همین.

سارا اندکی تامل کرد و گفت: « فکر کاری که ایشان کرده و اذیتم می کند را چه کنم؟»

گفتم: آن را در اولین فرصت حل می کنیم. فعلا فقط فرصت این شفاعت را داریم. و دوباره خواهشم را تکرار کردم.

سارا اندکی دیگر تامل کرد و پذیرفت. به او آفرین گفتم و گفتم :دیگر تمام کنید و در این باره هیچ نگویید. با هم بروید بستنی و آب میوه بخورید. شب  بیایید تا در راه بازگشت به خانه، ریشه این کدورت را بکنیم. و رفتند.

شب در راه خانه مسئله را حل کردیم. بیان چگونگی حل مسئله، بماند برای فرصتی دیگر.

سارا و پارسا، خرسند و شادان، بی کینه و رنجش، باز گشتند و من برای خوشبختی شان دعا کردم. الاهی شکر.

  • علی اکبر مظاهری