دلنوشتهای از یک پسر، درباره "درد دل یک جوان"
این دلنوشته را قبلا در فصل چهارم کتاب "دختران و انتخاب همسر" آوردهایم.
درد دل یک پسر
دلنوشتهای از آقای سید سبحان سبحانی
استاد گرامی، جناب آقای مظاهری، با عرض سلام و ادب؛
چندی پیش که خبردار شدم کتاب ارزشمند «دختران و انتخاب همسر» را برای انتشار، آماده میکنید، بسی خرسند گشتم.
آری؛ در جامعۀ امروزی ما، هستند دختران نجیبی که خود را به زیور عفاف آراسته و در انتظار همسر آیندۀ خود نشستهاند، اما به هر دلیلی، خواستگار مناسبی به سوی ایشان، آهنگ اشتیاق سر نداده است.
چه اشکالی دارد که دختران نیز، همانند پسران، البته با حفظ حیا و مراعات شئون دختر جامعۀ اسلامی، بتوانند همسر آرزوهای خود را برگزینند؟
مگر نه این است که حضرت خدیجه، بزرگ بانوی عالم، در اوج کمالات و فضایل، خود به پیامآور رحمت، پیشنهاد ازدواج دادند؟
اگرچه این امر، با عرف امروزی جامعه سازگاری ندارد، ولی با تلاش اساتید فرهیختهای همچون شما و فرهنگسازان دلسوز، میتوان بر برخی از رسوم افراطی عوام، غلبه کرد.
به امید آن روزی که هر دختر عفیف و پسر غیور، کبوتر آرزوهای خود را بیابند و عاشقانه تا ساحل شیدایی با هم به پرواز درآیند. الاهی که چنین باشد.
اما یک درد دل! دردی که امروزِ پسران را میآزارد و فردای دختران را.
آیا این دختران، همانهایی نیستند که در سالهای عنفوان جوانی، هیچ خواستگاری را به محضر نمیپذیرفتند؟
آیا ایشان همانهایی نیستند که در برابر پسران متشخصی که به خواستگاری ایشان میآمدند، ابروان خود را گره میزدند و با غرور، جوانهای خوب جامعه را از خود میراندند؟
آیا همانهایی نیستند که به قصد ادامۀ تحصیل، پشت به زندگی مشترک کردند و اکنون که رو به سوی ازدواج دارند، دیگر از آن خواستگاران مُصرّ و طالب، خبری نیست.
آیا خانوادههای ایشان، از همان دستههایی نیستند که سربازی، شغل خوب، مسکن و ... را از شروط اساسی ازدواج میدانند و اخلاق و ایمان جوانان را به حاشیه راندهاند؟
یا همان پدران سختگیری که برای چند سکه، بخت دختر دلبند خود را تیره و شیرینی عشق را بر کام جوانان تلخ میکردند؟
یا آن مادرانی که در مسیر تحقیقات، دنیا را زیر و رو میکنند و بعد که دلیلی برای رد خواستگاران ندارند، دست به دامن خرافات و رؤیاها میشوند؟
این پدران محترم و مادران عزیز، از کدام رو، با کدام حجت شرعی یا دلیل منطقی، دست رد به سینۀ جوانان برومندی که توان ادارۀ زندگی را دارند و خود را به زینت اخلاق و ایمان آراستهاند، میزنند؟
این پدرانی که روی نورچشمیهای خود با سکه قیمتگذاری میکنند، پاسخ دهند که آیا خودشان، هنگام آغاز زندگی، از تمامی امکانات برخوردار بودند، یا با مشقت و زحمت و با کمک عاطفه و محبت، مقدمات زندگی را فراهم آوردند؟
باید کتابی هم نوشت با عنوان «پسران و مشکلات ازدواج»، تا بخوانند همانها که با وسواس و سختگیری، راه را بر ازدواج جوانان سد میکنند و از جوانان با انگیزه و با عرضه، سرخوردگانی ناکام و افسرده به عمل میآورند.
به امید آن روزی که همۀ دختران پاک و پسران سالم عالم، با سادگی و بیتکلفی، در اوج عزت و محبت و با هدایت خانوادهایشان، دل در گرو یکدیگر نهند و فرداهای روشنی را برای هم رقم بزنند.
به امید آن روزی که ایمان و اخلاق، اساسیترین معیارهای زندگی مشترک قرار گیرند و پدران خیراندیش و مادران دلسوز، به مسیر مشکلات مالی و نظایر آن، به چشم اغماض بنگرند.
اینگونه که باشد، فساد و بیاخلاقی نیز از جامعۀ اسلامی ما رخت خواهد بست. انشاءالله.
زندگی عرصۀ یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمۀ خود خوانَد و از صحنه رَوَد
صحنه پیوسته به جاست
خُرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
سپاس فراوان.
️
این جوان، راست میگوید. سخن او، بوی سوختگی دل پسران پاک و مظلوم را میدهد؛ پسران رنجدیدهای که میخواهند پاک بمانند و آرزو دارند که در آغاز جوانی، مونسی داشته و از نعمت همسر بهرهمند باشند و به جان و ایمانشان آسیب نخورد، اما برخی از دختران و خانوادههایشان، دمار از روزگار ایشان برمیآورند.
آری؛ ایشان نیز مظلوماند؛ مانند دخترانی که این کتاب را برایشان نوشتهایم.
«دوستان ظالم»، که فصل سوم کتاب برایشان بود، اینجا نیز همان حضور را دارند؛ عیناً. اما در این فصل، با خود دختران سخن میگوییم. شما چرا خودتان عامل بدبختی خود میشوید؟
علیاکبر مظاهری
- ۹۷/۰۵/۰۱