طلاقهای بیدلیل (۱)
طلاقهای بیدلیل (۱)
نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
از زبان مشاور
مشاورهٔ ازدواج
طلاق ششساله!
دختر و پسری، در دوران عقد، جدا شدند، اما فرآیند طلاقشان شش سال طول کشید. یعنی بخشی از زیباترین مرحلهٔ عمرشان را مصروف این واقعهٔ نابایست کردند. عامل اصلی این طلاق، خانوادهها بودند؛ هم در اصل ایجاد طلاق، هم در طولانیشدن فرآیند آن. اگر چه سهم قصور و تقصیر خود دختر و پسر، محفوظ است، اما سهم بسیار بزرگتر، از خانوادهها بود.
من مشاورشان نبودم. گهگاه تلفنی مشاوره میگرفتند.
وقتی از دختر و پسر، دلیل طلاقشان را میپرسیدم، هیچ دلیل عقلانی و عاطفی نداشتند. هنوز هم ندارند؛ هیچکدام.
برای این طلاق ناروا، از دو جهت متاسفم:
۱. اصل طلاق
این طلاق، ناروا بود. دختر و پسر، همدیگر را دوست داشتند. حتی در فرآیند طلاق نیز ملاقات داشتند و معاشقه، اما اطرافیان نمیگذاشتند عروسی کنند.
به دختر و پسر میگفتم: شما که همدیگر را دوست دارید، زندگیتان را مستقل کنید. جایی را اجاره کنید و عروسی کنید تا بتوانید زندگیتان را مدیریت کنید. اما زور خانوادهها زیاد بود و توان اینان، اندک. زورشان به آنان نمیرسید، نیز شهامت استقلال را نداشتند.
۲. طولانیشدن فرآیند طلاق
پس از چندین ماه و یکی دو سال که در راه دادگاه، جان فرسودند و کشاکشها داغانشان کرد، گفتم: حالا که نمیتوانید عاقلانه ازدواج کنید، لااقل عاقلانه تمامش کنید، تا این همه خسارت نکنید، اعصاب و روانتان را نسوزانید، و هر کدام زندگی آیندهاش را سامان دهد. اما خانوادهها در دو جبهه واقع شده بودند و چونان جنگجویان شاهنامه، بر سر و پیکر روان و آبروی هم میکوبیدند. بچهها هم در میان این دو لشکر متخاصم، درمانده بودند؛ گاهی هرکس طرف خانوادهاش را میگرفت و گاه دیگر به هم ابراز علاقه میکردند و خواهان زندگی مشترک بودند، اما ارادهٔ لازم را نداشتند. چرا؛ اراده داشتند، اما زورشان کمتر از زور آن جنگجویان بود. زمین میخوردند و مینالیدند.
جنگجویان، چنان بر سر لج آمده بودند که گویا یادشان رفته بود این دو جوان، عزیزانشاناند. تلفشدن این فاختههای عاشق را نمیدیدند.
لجبازی و طمع
از عوامل طولانیشدن ماجرای این طلاق، یکی لجبازی بزرگترها بود، دیگری طمعشان. هرکس میخواست امتیاز بیشتری بگیرد. دیگری را محکوم کند. مسئولیت را به عهدهٔ دیگری بیندازد. عامل مالی نیز مطرح بود. یکی تلاش میکرد مهریهٔ کمتری بدهد یا اصلاً ندهد. دیگری میکوشید بیشتر یا همه را بگیرد.
شش سال بر این منوال گذشت. اکنون که طلاق واقع شده، دیگر آن دو جوان شاداب، شاداب نیستند؛ پیرپسر و پیردختر شدهاند، با اعصاب و روان و ایمان فرسوده و آیندهٔ نامعلوم.
افسوس!
۲۴ تیر ۱۴۰۱
http://mazaheri.andishvaran.ir
#علیاکبر_مظاهری_اصفهانی _ #پایگاه_اندیشوران_حوزه
http://mazaheriesfahani.ir
#وبسایت_علیاکبر_مظاهری
- ۰۱/۰۵/۱۲