از_این_خانه_بروید! (۴)
از_این_خانه_بروید! (۴)
نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
از زبان مشاور
مشاورهٔ خانوادگی
(ادامهٔ پس از پانزده سال)
صابر شروع کرد به گلایه و شکایت از سمیرا؛ که: «با مادرم در میافتد. با او بدزبانی میکند. حرمت پدرم را نگه نمیدارد. با خواهرم دعوا میکند... .»
سمیرا میان حرف او زد و گفت: «مادرش در زندگیمان دخالت میکند. پدرش امر و نهیمان میکند. خواهر و برادرش در زندگیمان فضولی میکنند. خود صابر هم به جای این که جلوی آنها را بگیرد و جوابشان را بدهد و از من دفاع کند، یا هیچ نمیگوید و هیچ کار نمیکند و یا طرف آنها را میگیرد. با من هم نامهربان شده و حتّی بدگویی و بداخلاقی میکند... .»
هر دو، با خشم و پریشانی و حتّی بیادبی، حرفهای زیادی زدند و هر کدام، دیگری و خانوادهاش را محکوم میکرد. و هر دو با اصرار از من میخواستند که میانشان قضاوت کنم و مقصّر و بیتقصیر را معیّن نمایم.
گفتمشان: مشاورههای این گونهای روحم را میآزارد. آن وقتها که برای مشاورۀ به معنای حقیقی، نزدم میآمدید، اگر خسته هم میشدم، خشنود بودم؛ امّا حالا ناخشنودم. اینجا که دادگاه نیست و من که قاضی نیستم که از من قضاوت و حکم میخواهید. وظیفۀ مشاور آن است که هادی باشد نه قاضی. من را به این دعواهای خالهزنکانه نکشانید. این نزاعها از بیخ و بُن، باطل است و بیهوده، و هر کس در آنها وارد شود، باطلکار است و بیهودهکار. در این ستیزهگریها هیچکس بر حق نیست؛ همه بر باطلاند.
سمیرا به گریه افتاد. صابر نیز پس از چند دقیقه خویشتنداری، بغضش ترکید و بلند گریه کرد. مجالشان دادم تا گریه کنند. وقتی آرام شدند، با شرمندگی و درماندگی گفتند: «حالا چکار کنیم؟ شما دیگر یاریمان نمیکنید؟»
گفتم: چرا، هنوز هم یاریتان میکنم. حالا هرچه زودتر جایی را اجاره کنید و از این خانه بروید.
آنان با چند روز جستجو، یک طبقۀ خانۀ کوچک امّا تمیز پیدا و اجاره کردند و به آنجا منتقل شدند. دعواها و نزاعها فروکش کرد و به تدریج، آرامش نسبی پدید آمد؛ امّا افسوس که دیگر شادابی و طراوت عشق صابر و سمیرا به جای نخستین باز نگشت، و نیز آن سمیرا که عزیز والدین صابر بود، دیگر آنچنان عزیز نشد، و آن صابر که مورد احترام و محبّت خانوادۀ سمیرا بود، دیگر چنان نشد، و خانوادههاشان نیز آن حریم و احترام و حرمتی را که قبلاً نزد هم داشتند، دیگر نداشتند. بحران خوابید؛ امّا جام شفّاف و زلال دلها، ترک خورده و بست زده شده بود.
اکنون پانزده سال از آن زمان میگذرد. اگرچه زندگیها آرام شده و روابط، حسنه گشته؛ امّا هنوز برخی از ریشههای آن کدورتهای آن چند هفتۀ نامبارک، باقی مانده است و به واقع، آن حالات ناخوشایند، استمرار یافته است؛ زیرا اگرچه جلوی تخریبِ بیشتر گرفته شد، امّا پارهای از دلخوریها و کدورتها باقی ماند و تداوم یافت.
چه باید کرد؟
پیشنهاد ما و راه چارۀ کار و حلّ مشکل، این است که:
{ادامه، در پست بعد. انشاءالله.}
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۰۶/۲۰