وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

از_این_خانه_بروید! (۴)

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۰۵ ق.ظ

از_این_خانه_بروید! (۴)

نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

از زبان مشاور

مشاورهٔ خانوادگی

(ادامهٔ پس از پانزده سال)

صابر شروع کرد به گلایه و شکایت از سمیرا؛ که: «با مادرم در می‌افتد. با او بدزبانی می‌کند. حرمت پدرم را نگه نمی‌دارد. با خواهرم دعوا می‌کند... .»
سمیرا میان حرف او زد و گفت: «مادرش در زندگی‌مان دخالت می‌کند. پدرش امر و نهی‌مان می‌کند. خواهر و برادرش در زندگی‌مان فضولی می‌کنند. خود صابر هم به جای این که جلوی آن‌ها را بگیرد و جوابشان را بدهد و از من دفاع کند، یا هیچ نمی‌گوید و هیچ کار نمی‌کند و یا طرف آن‌ها را می‌گیرد. با من هم نامهربان شده و حتّی بدگویی و بداخلاقی می‌کند... .»

هر دو، با خشم و پریشانی و حتّی بی‌ادبی، حرف‌های زیادی زدند و هر کدام، دیگری و خانواده‌اش را محکوم می‌کرد. و هر دو با اصرار از من می‌خواستند که میانشان قضاوت کنم و مقصّر و بی‌تقصیر را معیّن نمایم.
گفتمشان: مشاوره‌های این گونه‌ای روحم را می‌آزارد. آن وقت‌ها که برای مشاورۀ به معنای حقیقی، نزدم می‌آمدید، اگر خسته هم می‌شدم، خشنود بودم؛ امّا حالا ناخشنودم. اینجا که دادگاه نیست و من که قاضی نیستم که از من قضاوت و حکم می‌خواهید. وظیفۀ مشاور آن است که هادی باشد نه قاضی. من را به این دعواهای خاله‌زنکانه نکشانید. این نزاع‌ها از بیخ و بُن، باطل است و بیهوده، و هر کس در آن‌ها وارد شود، باطلکار است و بیهوده‌کار. در این ستیزه‌گری‌ها هیچ‌کس بر حق نیست؛ همه بر باطل‌اند.
سمیرا به گریه افتاد. صابر نیز پس از چند دقیقه خویشتنداری، بغضش ترکید و بلند گریه کرد. مجالشان دادم تا گریه کنند. وقتی آرام شدند، با شرمندگی و درماندگی گفتند: «حالا چکار کنیم؟ شما دیگر یاریمان نمی‌کنید؟»
گفتم: چرا، هنوز هم یاریتان می‌کنم. حالا هرچه زودتر جایی را اجاره کنید و از این خانه بروید.
آنان با چند روز جستجو، یک طبقۀ خانۀ کوچک امّا تمیز پیدا و اجاره کردند و به آنجا منتقل شدند. دعواها و نزاع‌ها فروکش کرد و به تدریج، آرامش نسبی پدید آمد؛ امّا افسوس که دیگر شادابی و طراوت عشق صابر و سمیرا به جای نخستین باز نگشت، و نیز آن سمیرا که عزیز والدین صابر بود، دیگر آنچنان عزیز نشد، و آن صابر که مورد احترام و محبّت خانوادۀ سمیرا بود، دیگر چنان نشد، و خانواده‌هاشان نیز آن حریم و احترام و حرمتی را که قبلاً نزد هم داشتند، دیگر نداشتند. بحران خوابید؛ امّا جام شفّاف و زلال دل‌ها، ترک خورده و بست زده شده بود.
اکنون پانزده سال از آن زمان می‌گذرد. اگرچه زندگی‌ها آرام شده و روابط، حسنه گشته؛ امّا هنوز برخی از ریشه‌های آن کدورت‌های آن چند هفتۀ نامبارک، باقی مانده است و به واقع، آن حالات ناخوشایند، استمرار یافته است؛ زیرا اگرچه جلوی تخریبِ بیشتر گرفته شد، امّا پاره‌ای از دلخوری‌ها و کدورت‌ها باقی ماند و تداوم یافت.

 چه باید کرد؟

پیشنهاد ما و راه چارۀ کار و حلّ مشکل، این است که:

{ادامه، در پست بعد. ان‌شاءالله.}

۱۰ شهریور ۱۴۰۱

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • ۰۱/۰۶/۲۰
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">