#از_این_خانه_بروید! (۱۰)
#از_این_خانه_بروید! (۱۰)
#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
از زبان مشاور
مشاورهٔ خانواده
ادامهٔ نقدها و نظرها
۴. کج دار و مریز!
ناراضی و بردبار
✍️ خانم زینب صبوری؛ دانشجوی روانشناسی، از دانشجویان پرکارمان، نقدی در تأیید مطالبمان نوشتهاند؛ نقدی پرنکته:
عرض ادب و احترام
باید خدمت بانو نعناکار عزیز و دغدغهمند عرض کنم که تا همین چنددههٔ قبل، اتفاقهای مختلفی، به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، رخ میداد که در حال حاضر، ناممکن است.
امروز، با پنج سال گذشته، تفاوت دارد، چه رسد به چند دههٔ قبل.
نیازها تغییر کرده، فرهنگ دگرگون شده، نسل جوان ما، اطلاعات علمی جدیدی دارند که برخی با توصیههای نسل قبل در تعارض است؛ بعضی بر اثر علمزدگی است و نابهجاست، اما بعض دیگر، بهجا است و صحیح.
تا چند دههٔ قبل، متاسفانه، خانوادهها با صنفی به نام روانشناس، نه تنها آشنا نبودند، بلکه هیچ تصویر ذهنیای از مشاوره و تکنیکهای روانشناختی نداشتند و اصلا قائل به مراجعه به مشاور نبودند.
در دهههای گذشته، حتی فاجعهای مثل قتل، بین بزرگان فامیل، حل و فصل میشد.
چیزی به اسم خانهٔ سالمندان، یا وجود نداشت یا مخصوص سالمند بیوارث بود.
خلاصه که:
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
به نظر بنده، این قیاس، مع الفارق است.
بیرون گود نَنشستهام و دعوت کنم به ضربه فنی.
بنده و همسرم، در رابطهٔ با خانوادهها، نمونهٔ بارز رعایت حد و مرز هستیم.
۱۷ - ۱۸ سال است که عروس این خانوادهام. از ابتدا تا اکنون، در یک ساختمان بودهایم.
تا امروز، در حضور پدرشوهر و مادرشوهرم نه پا دراز کردهام و نه دراز کشیدهام.
از گل نازکتر نگفتم و در برابر حرفایی که باب طبعم نبوده، سکوت اختیار کردم، به حرمت پدر و مادر بودنشان.
در یک کلام، به پدر و مادر خودم، جوری که دستور اسلام بوده، احترام گذاشتم. ولی احترامی که به والدین همسرم گذاشتم، به پدر و مادر خودم هم نگذاشتم؛ چیزی فراتر از حد تصور.
اما، خواهر من!
چه بسا بانوانی مثل بنده، ک دو دهه با خانوادهٔ همسر، در یک ساختمان زندگی کردند و کسی از مشکلاتشان مطلع نشده.
اینکه کسی با سیلی صورتش را سرخ میکند، نشانهٔ گل و بلبلبودن اوضاع نیست.
باید علمیتر و بر حسب آمار دقیق سخن گفت.
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۰۶/۲۷