وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

طلاق‌های ناروا (۸)

سه شنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۲۳ ب.ظ

طلاق‌های ناروا (۸)

⭕️ (ادامهٔ چوب حراج بر جان دختران)

#نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

🔻 اشاره

این قلم، ذوق آن را دارد که همیشه در گلستان نیکویی‌ها بگردد. شوق آن را دارد که پیوسته در بوستان خُرَّمی‌ها سیاحت کند؛ از خجستگی‌های حیات بنویسد. در قلب‌ها قند آب کند. در ضمیرها عشق بیافریند. دل‌های عشقناک را آفرین گوید. جوانان را به بالندگی تشویق کند. در جان همسران، شعله‌های عشق را برافروزد. در دل‌های مردمان، جوانهٔ امید برویاند.
صاحب این قلم، تمنای وصال دارد و معتقد است ما برای وصل‌کردن آمده‌ایم، نه برای فصل‌کردن.
اما و هزار اما که معلم، باید مراقب تلخی‌ها نیز باشد و برای دردها مرهم آورد. معلمی که رهرو پیامبر است، باید چونان ایشان عمل کند. سخن حضرت امیر در وصف پیامبر (ص) را ببینید:


«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ؛ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ، یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ؛ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ. مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ»؛ ۱


آن حضرت، طبیبی بود سیّار و گردان؛ طبّش و کارافزار طبابت و حکمتش همراهش، و در جست‌وجوی بیماران، (نه چونان دیگر طبیبان، نشسته به انتظار بیماران!) داروها و مرهم‌هایش را مهیّا ساخته و ابزار جرّاحی‌اش را نیکو گداخته؛ تا به‌گاه حاجت، عمل کند و هنگام نیاز، مرهم گذارد؛ بر دل‌های کورشده و گوش‌های کرشده و زبان‌های لال‌شده! (آن طبیب حکیم)، با داروهایش، در پی یافتن غافلان بود و غفلتکده‌ها و حیرانان و حیرتکده‌ها.

هم «مرهم»، هم «میسم». و البته که ایشان، هم «بشیر» بود؛ بشارت‌دهنده. هم «نذیر» بود؛ هشداردهنده.
باری؛ ناگواری‌های جامعه، گاهی نوک قلم را در جام زهر فرو می‌برد و بر صفحهٔ کاغذ، زهر می‌افشاند و زهرناک می‌نویسد، اما رسالت فربه‌تر قلم آن است که در جوهر زعفران فرو رود و بر صفحه‌های دیوان مردمان، گل نگارد. ما امر به معروف را مقدم بر نهی از منکر می‌دانیم؛ همیشه و همیشه.
آری؛ بنابر ضرورت، گهگاهی قلم را به تلخی‌ها می‌آلاییم و اندکی - مثلا - از طلاق‌های ناروا و ریشه‌های طلاق می‌نویسیم.
الاهی که این «ضرورت»، هرگز نباشد و اگر هست، اندک باشد؛ کوچک، درمان‌پذیر.

🔻 اما حکایت چوب حراج بر دختران‌مان!

بسیاری از تراوش‌های این قلم، ریشه در مشاوره‌های‌مان دارد؛ مشاوره‌های حضوری، تلفنی، مجازی.
بیست روز قبل، که «چوب حراج بر جان دختران» را نوشتم، دختر و پسری نزدم آمده بودند که «عقد موقت ناروا» کرده بودند؛ هنگام خواستگاری، پیش از گذراندن فرایند خواستگاری، بدون هیچ ضرورتی.
پسر، بر اثر بیماری‌های درونی‌اش، پشیمان شده بود. هیچ حسی به دختر نداشت. قصد انصراف داشت، اما شهامت بیانش را نداشت. این‌گاه بود که به دامن مشاور پناه آورد؛ نه برای درمان، بلکه برای بیان سخن خود، از زبان مشاور.
عقد موقت نابه‌جایشان را به‌شدت مذمت کردم. سپس راهکارهایی یک‌هفته‌ای دادم که شاید پسر، علاقه‌مند شود. می‌دانستم که نمی‌شود، اما احتیاط کردم و یک هفته فرصت دادم.
پس از یک هفته، هیچ اتفاقی نیفتاد و جدا شدند! افسوس!
دختر، شکسته شد؛ به معنای واقعی شکسته‌شدن، و پسر، رها شد؛ به معنای بد رهاشدن.
اکنون برای دختر خواستگار دیگری آمده است. دختر، با اضطراب و نگرانی، از من پرسید: «عقد موقت را به خواستگارم بگویم یا نه؟»
شما جای من باشید، به این دختر نگران، چه می‌گویید؟

بیایید برای سعادت فرزندانمان، بی‌پروایی نکنیم.
چنین بر جانشان چوب حراج نزنیم!

۲۶ بهمن ۱۴۰۱

۱. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۸

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • ۰۱/۱۲/۰۲
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">