یاران آن روزگاران (زیباییهای اخلاق ۱۵)
یاران آن روزگاران
نویسنده: علیاکبر مظاهری
زیباییهای اخلاق (۱۵)
اشاره
قرارمان با شمایان؛ خوانندگان خوبمان، این است که از اخلاق بنویسیم و گوشههایی از زیباییهای اخلاق را بنمایانیم و نیز پارهای از اخلاقمداران را نشان دهیم، تا جانهایمان فربه شود و مبادا از نبود کرامتهای اخلاقی، ناامید شویم و مبادا بپنداریم که عصر انسانیتِ کریمانه، گذشته است.
اینک با هم شویم و سر قرارمان رویم.
مؤمن مجاهد؛ سیدحسین دیباجی
در سال ۱۳۶۲، پیش از نبرد «خیبر»، در منطقهٔ دهلران، ایشان را یافتم و اکنون بیش از چهلسال است که با هم برادریم.
پیش از عملیات خیبر، فرصتی دست داد تا رزمندگان اسلام، دوسهماهی را به خویشتنسازی بپردازند و خود را برای نبردی عظیم، مهیا سازند.
در آن فرصت مغتنم، برای رزمآوران، حلقههای درس داشتیم. ما دو، هم رزمنده بودیم، هم مربی.
مرسوم نیست که مربی، پای درس مربی دیگر برود، اما ما این رسم را مراعات نمیکردیم و در درسهای همدیگر حضور مییافتیم.
آنجا، «شب مردان خدا، روز جهانافروز بود»، و سپس به کوههای منطقه میرفتیم و پیش از طلوع آفتاب، بر سر قلهٔ کوه، «دعای صَباح» میخواندیم و با طلوع آفتاب، از آقاسیدِ دیباجی خواهش میکردیم که موعظه کند. موعظههای بلیغش، که از دلی نورانی برمیآمد، بر دلهای مستعد، مینشست.
از خوشترین ایّام جبههام، همین دورانِ با سیدِ دیباجیبودن است.
آغاز عملیات خیبر
نبرد خیبر که آغاز شد، چندروزی از هم دور افتادیم. آتشباران جزائر مجنون و هورالعظیم چنان عظیم بود که صحنهٔ قیامت را تداعی میکرد و جمع یاران را فرومیپاشید و کسی را در کنار کسی باقی نمیگذاشت. اما همواره به یاد برادر سیدم بودم تا معرکه، اندکی آرام شد و باز او را یافتم.
جوانان نسل نو میخواهند که احوال آن روزگاران و آن یاران را برایشان بازگوییم و این، حق ایشان است، اما برخی از وقایع و احوال را نمیتوان بهدرستی وصف کرد. آنها «یُدرَکُ وَ لایوصَف»اند؛ یافتنیاند، نه گفتنی. به وصف نمیآیند.
اوصاف نیکوی سیدِ ما
اگر چه اوصاف نیکوی سیدحسین دیباجی، بسیار است، اما اکنون سهصفت خجستهٔ ایشان را میگویم:
یک. صراحت در حقگویی
نخستین خصلت نیکوی او، که مرا مجذوب ایشان کرد، حقگوییاش بود. و هنوز آن خصلت را دارد، با صراحت بیشتر. حق را میگفت و میگوید. به تلخ و شیرینی و پسند دیگرانبودن یا نبودن، اعتنایی نمیکرد و نمیکند.
دو. عبادتپیشگی
هیچگاه قبل از اذان صبح، او را در خواب ندیدم. ساعتی پیش از طلوع فجر، به نافلهٔ شب میپرداخت. او مرد خدا است و «شب مردان خدا، روز جهانافروز است».
سه. باوفایی
در این حدود چهلسال، هرجا بود و بودم، ازنعمت باوفاییاش بهرهمند بودهام و هستم. او کاری ندارد که من به دوستیمان وفادارم یا نه. وصف حالش این است که: «به همان عهد که بستیم، برآنیم هنوز».
اکنون ایشان در تهراناند و وجود شریفشان مغتنم است. به ایشان ارادت دارم و شب و روزی نیست که، به دعا، یادشان نکنم.
ای خدا این وصل را هجران مکن!
۱۶ خرداد ۱۴۰۴
🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#علیاکبر_مظاهری_اصفهانی _
#پایگاه_اندیشوران_حوزه
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علیاکبر_مظاهری
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علیاکبر_مظاهری
- ۰۴/۰۴/۱۹