وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۲۰ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

۰۶
آبان

اقتدار مرد (۴)

مشاورهٔ مهارت‌های زندگی مشترک

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

⭕️ تحصیل اقتدار

ادامه راه‌کارها:

۷. پیوندتان را با منبع اقتدار، محکم کنید.
خداوند، مقتدر بی‌هماورد است. اقتدار او بی‌مانند و دریای قدرت او بی‌کرانه است. پیوند انسان با این منبع اصلی اقتدار، وی را مقتدر می‌کند. هرچه این پیوند محکم‌تر باشد، اقتدار بیشتری نصیب آدمی می‌شود. علّت اصلی این‌که پیامبران و امامان و اولیای الاهی همگی مقتدر بوده‌اند و هستند، این است که پیوند ایشان با خدایشان محکم بوده و هست. آن کس که به این معدن قدرت تکیه زند، توانمند خواهد بود.
ما آدمیان هر کداممان قطره‌ای هستیم که فنا پذیریم، امّا اگر به دریا وصل شویم، دریاصفت می‌شویم و از خطرِ فنا می‌رهیم؛ دیگر قطره نیستیم، دریاییم.
قطره دریاست اگر با دریاست ورنه آن قطره و دریا دریاست
از این‌رو، مرد برای اقتداریابی باید دل به خدا بسپارد و رابطه‌اش را با خدای مقتدر، بیشتر و بیشتر کند، تا از قطرگی که طبیعت آن کوچکی و حقارت است، برهد و به دریاگونگی که خصلت آن شکوهمندی و عزّت است، برسد.
خداوند شکوهمند فرموده است:
«وَلِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلمُؤمِنین»؛
عزّت از آنِ خداست و از آنِ پیامبر اوست و از آنِ مؤمنان است.
پس هرکس مؤمن‌تر است، عزّتمندتر است و قدرتمندتر و مقتدرتر. ایمان مذهبی، عزّت‌آفرین است.
۸. کتاب بخوانید.
خواندن کتاب در جان آدمی تأثیری شگرف دارد. برای تقویت اقتدار و زدودن حقارت، می‌توان از کتاب یاری طلبید؛ کتاب‌هایی خاص با موضوع‌هایی خاص.
الف. کتاب‌های حماسی: مانند رمان‌های حماسی، حکایت‌های پهلوانی، تاریخ‌های جنگ‌های جوانمردانه و شعرهای حماسی، که سترگ‌ترین آن‌ها شاهنامۀ فردوسی است، و هر کتاب دیگری که روح جوانمردی را برانگیزاند و در جان انسان، شجاعت و اقتدار بیافریند.
ب. زندگی‌نامۀ انسان‌های بزرگ: خواندن بیوگرافی بزرگان؛ آنان که روح بزرگ داشته و کارهای بزرگ کرده و مقتدرانه زیسته‌اند، در روان آدمی تأثیری نیکو دارد. یکی از بزرگان گفته است:
پس از کتاب‌های آسمانی، بهترین کتاب‌ها سرگذشت بزرگان است.
ج. کتاب‌های روان‌شناسی کاربردی: در یک تقسیم‌بندی کلّی، کتاب‌های روان‌شناسی، دو گونه‌اند: یکی روان‌شناسی علمی که بیشتر جنبۀ فنّی و تخصصی دارند؛ دیگری روان‌شناسی کاربردی که بیشتر جنبۀ اخلاقی و عملی و درس‌آموزی دارند. منظور ما در اینجا، کتاب‌های نوع دوم است.
د. کتاب‌های فلسفی و عرفانی: فلسفه، ذهن را نیرومند و اندیشه را عمیق می‌کند و عرفان، دل را لطیف و روح را بزرگ می‌سازد. فلسفه و عرفان، از موضوعات سنگین و عمیق‌اند و هرکسی توان فهم کامل آن‌ها را ندارد. برخی از نویسندگان کوشیده‌اند که آن‌ها را آسان‌فهم کنند که تا اندازه‌ای موفّق شده‌اند. استاد شهید مطهری از موفّق‌ترین آنان است و آثار ایشان از بهترین آثار در این باب است.
در انتخاب این کتاب‌ها، در صورت لزوم، با آشنایانِ به این دانش‌ها مشورت کنید.
۹. به انسان‌شناس دانا مراجعه کنید.
مراجعه به روان‌شناسی ماهر و انسان‌شناسی دانا و مشاوری تجربه‌دار و نمایاندن خویش به او و مدد جستن از وی، آدمی را در شناختن بهتر و بیشتر خویش و کاستن از نقاط ضعف خود و افزودن به نقاط قوت خویش یاری می‌کند. چه خوب است که انسان همواره مشاوری دانا داشته باشد.
۱۰. با عزّتمندان معاشرت کنید.
معاشرت با بزرگانی که روح بزرگ دارند، روح را بزرگ می‌کند و همنشینی با حقیرانی که روح کوچک دارند، روح را حقیر می‌کند.
تأثیر مثبت معاشرت با خوبان و اثرگذاری منفی همنشینی با بدان، از باورهای رایج مردم است، امّا این باور و فرهنگ را بیشتر به نوجوانان و جوانان و دوران نوجوانی و جوانی مربوط می‌کنند؛ حال آن‌که این مسأله‌ای عمومی و همیشگی است. آری؛ نوجوانان و جوانان اثرپذیرترند، امّا بزرگسالان و میانسالان و حتّی کهنسالان نیز از معاشران خود تأثیر می‌پذیرند.
دوستی با عزّتمندان، تأثیر شایانی در کسب اقتدار دارد. از این‌رو، شایسته و بایسته است که این سرفرازان را یافت و با ایشان مصاحبت کرد و از کسانی که همواره می‌نالند، دوری گزید. شرط خردمندی برای کسب اقتدار مردانه، گریختن از حقیران و پیوستن با دلیران است.

{دنباله مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۳۰ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۶
آبان

اقتدار مرد (۳)

مشاورهٔ مهارت‌های زندگی مشترک

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

⭕️ تحصیل اقتدار

ادامه راه‌کارها:

۴. به دیگران پیام اقتدار دهید.
ما با رفتار خود به دیگران پیام می‌دهیم که با ما چگونه رفتار کنند. این ماییم که با خود بدرفتاری یا خوش‌رفتاری می‌کنیم. خودمان به دیگران می‌آموزیم که با ما خوبی یا بدی کنند.
ما با کردار و افکار خویش به دیگران پیام می‌دهیم که آمادۀ پذیرش چه نوع رفتاری از ناحیۀ آنانیم.
اگر فردی با رفتار ناصواب خود شما را به خشم آورَد، یا به گونه‌ای دیگر شما را بازیچه قرار دهد، از خود بپرسید: با چه رفتاری به او آموخته‌ام که می‌تواند مرا آلت دست خود کند؟
مردی که هیبت خود را پیش پای اهل خانه‌اش فرو می‌ریزد، به آنان پیام داده است که من پذیرای تحقیر شمایم.
مردی که با تواضع افراطی و رفتار حقیرانه، خود را در نظر همسر و فرزندانش بی‌ارزش جِلوِه دهد، به آنان می‌آموزد که او را دست‌کم بگیرند و برایش ارزشی قائل نشوند. مردی که خود را نزد همسرش اسیر تمایلات جنسی نشان دهد، به همسرش این پیام را داده است که من حاضرم همه چیزم را به پای کامیابی شهوانی قربانی کنم و تو می‌توانی برای کام‌دادن به من، هر امتیازی از من بگیری؛ حتّی خود من را به بردگی بکشی. مردی که خود را اسیر شکم جلوه دهد، به همسرش و دیگران پیام می‌دهد که من از ناحیۀ شکم آسیب‌پذیرم و شما می‌توانید به وسیلۀ غذا، هرچه خواستید، به سرم بیاورید.
این جهان کوه است و فعل ما ندا ســـوی مــــا آید نداها را صدا
و نیز مرد می‌تواند با رفتار و گفتار و افکار خود، به همسر و فرزند و دیگر اعضای خاندان پیام مردانگی دهد. به همگان بنمایاند که من حریم و حرمت دارم، عزّتمندم، مقتدرم، سرفرازم؛ و در عین حال، مهربانم.
بنابراین، مرد باید خود برای خویشتن حریم و حرمت قائل باشد، تا بتواند به دیگران پیام اقتدار دهد و به آنان بیاموزد که برایش حریم و حرمت قائل شوند.
۵. در تصمیم و عمل، با صلابت باشید.
اگرچه ما همفکری با اعضای خانواده را توصیه می‌کنیم و مشاورۀ زوج‌ها و اعضای خانواده را مفید و بلکه لازم می‌دانیم و فایده‌های بسیاری برای آن قائلیم، امّا سستی در رأی و درماندگی در تصمیم و عمل را برای مرد، ناروا می‌شماریم. این سستی و درماندگی گاهی از ضعف شخصیت و اخلاق مرد منشأ می‌گیرد، امّا گاهی منشأ آن، مراعات افراطی نظر دیگران است.
اگرچه زن، به مقتضای طبیعت خویش، می‌کوشد که آرای خود را بر مرد تحمیل کند و در هر کاری نظر، نظر او باشد، امّا در عین حال، از مردی که مطیع او باشد، متنفّر است و از مردی که در تصمیم و عمل، صلابت و استقلال نداشته باشد، بدش می‌آید. این حالت دوگانۀ زن، از شگفتی‌های خلقت اوست. این حالت زن، مانند آن حالت اوست که قبلاً گفتیم: زن می‌کوشد مرد را به بردگی بگیرد و اگر توانست چنین کند، از وی متنفّر می‌شود.
در سویدای دل زن، نوشته است: مردی که هر چه زن گفت، بگوید «چشم»، مرد نیست. این سخن را فراوان و با تعبیرهای گوناگون، از زنانی که طبیعت و فطرتی سالم دارند، شنیده‌ام.
از این‌رو، به شما مردان توصیۀ اکید می‌کنیم که برای کسب اقتدار مردانه و برای مدیریت رشیدانۀ خانه و خانواده، ضمن مشورت با اهل خانه، چون به تصمیم رسیدید، دیگر معطل نکنید و مقتدرانه عمل نمایید.
۶. همسرتان را اشباع کنید.
از جِلوِه‌های مردانگی مرد، توانایی او در اشباع غریزۀ جنسی همسرش است. اگرچه آمیزش جنسی زن و شوهر، داد و ستدی دوسویه است و در این عرصه، هر دو باید فعّال باشند و از هم کام بگیرند و به هم کام بدهند و همدیگر را ارضا کنند، امّا اکنون سخن دربارة اقتدار مرد است.
از نشانه‌های اقتدار مرد، توانایی او در ارضای جنسی زن است. آن‌گاه که زن از ناحیۀ تعامل جنسی از شوهرش خشنود باشد، اقتدار او را به رسمیت می‌شناسد و اگر خشنود نباشد، مردانگی وی را به رسمیت نمی‌شناسد.
از این‌روست که بر مرد لازم است فنون تعاملات جنسی را کاملاً بداند و توان ارضای همسرش را داشته باشد. و اگر نمی‌داند و نمی‌تواند، باید مهارت‌های آن را بیاموزد و توانایی آن را کسب کند..

{دنباله مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۲۹ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۶
آبان

اقتدار مرد (۲)

(ادامهٔ پست پیشین)

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

⭕ تحصیل اقتدار

راه‌کارها:

۱. ورزش کنید.
ورزش، هم تن را نیرومند می‌کند و هم جان را فربه می‌سازد. برای اقتدار مردانه، هم به تنی توانا نیاز داریم و هم به روانی شجاع. این‌که فردوسی گفته:
ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی
سخن درستی است. البته همۀ راستی‌ها از نیرو نیست و همۀ کژی‌ها و کاستی‌ها از سستی نیست؛ عوامل دیگری نیز در کارند؛ امّا بخش بزرگی از راستی‌ها را نیرو تأمین می‌کند و مقدار زیادی از کژی‌ها و کاستی‌ها از سستی و ناتوانی منشأ می‌گیرند.
ورزش، علاوه بر پرورش تن، در شکوفایی خصلت‌های اخلاقی و حالت‌های خجستۀ روانی و نیز در کاستن از خصال ناپسند اخلاقی و حالت‌های ناخوش روحی، تأثیری شایان دارد.
اگرچه همۀ رشته‌های ورزشی، در توانمند کردن آدمی مؤثّرند، امّا برای کسب اقتدار مردانه و زدودن خصلت‌های حقیرانه، ورزش‌های سخت مؤثرترند؛ مانند ورزش‌های رزمی، کوهنوردی، پرورش اندام و وزنه‌برداری.
۲. کمتر شوخی کنید.
خوش‌رویی، خوش‌گفتاری، شوخیِ شیرین و مزاح لطیف، پسندیده است و برای مدیر خانواده لازم است، امّا شوخی سبکسرانه، از ارزش انسان می‌کاهد و او را سبک‌مغز جِلوِه می‌دهد. سخنان غیرجدّی، شخصیّت آدمی را غیرجدّی می‌نمایاند و دیگران هیچ چیز آدم غیرجدّی را جدّی نمی‌گیرند.
مرد که سرپرست خانواده است و زن و فرزند باید برایش حریم بگیرند، اگر به لودگی عادت کند، حرمتش نزد اهل خانه شکسته می‌شود. از این‌رو، بر مردان لازم است که قدر خویش را بدانند و در شوخ‌طبعی، حساب کار را نگه دارند و مزاح لطیفانه را به لودگی سبکسرانه تبدیل نکنند، تا هم خود احساس بزرگواری نمایند و هم دیگران حریم و حرمتشان را پاس بدارند.
در آموزه‌های دینی ما آمده است:
«آفَةُ الهَیبَةِ المَزاح»؛
شوخی، آفت هیبت (و شکنندۀ متانت) است.
واضح است که مزاح لطیفانه، آن هم به‌اندازه و نه بسیار، نه آفت هیبت است و نه شکنندۀ متانت؛ بلکه بی‌نزاکتی است که آدمی را بی‌مقدار می‌کند و هیبت و اقتدار او را می‌شکند.

ما هرگز مرد خانه و هیچ‌کس دیگر را به عبوسی توصیه نمی‌کنیم. ترش‌رویی و سکوت سنگین، بداخلاقی و آفت زندگی خانوادگی است؛ امّا آنچه شایسته و بایسته است، وقار است. متانت اقتدارآمیز، همراه با خوش‌اخلاقی، هنری است که مرد خانه را ارجمند می‌کند.
۳. وظایفتان را خود انجام دهید.
کارهای خانه و خانواده دو بخش است: کارهای مردانه و کارهای زنانه. هر یک از زن و شوهر باید وظایف خویش را خود بر عهده گیرد و آن‌ها را انجام دهد. البته هر کدام به اندازۀ توان و تا حد امکان باید دیگری را کمک کند، امّا دایرۀ وظایف هر کدام باید معیّن باشد.
مرد باید کارهای مردانه را خود انجام دهد و آن‌ها را بر عهدۀ زن نگذارد. اگر مرد کارهایش را به عهدۀ زن بگذارد، در نظر او حقیر می‌شود؛ حتّی اگر زن، با اصرار خود، کارهای مربوط به مرد را از او بگیرد و انجام دهد، باز هم مرد را تحقیر می‌کند و خودش نیز خسته می‌شود و به ستوه می‌آید.
همه می‌دانیم که پیامبر اکرم (ص) در نخستین دیداری که پس از ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) با آنان داشتند، به خواهش عروس و داماد، کارهای زندگی مشترک را میانشان تقسیم فرمودند؛ مسئولیت کارهای بیرون از خانه را بر عهدۀ حضرت علی (ع) و کارهای درون خانه را بر عهدۀ حضرت فاطمه (س) نهادند. پس از آن، حضرت فاطمه (س) ابراز خشنودی کردند که پیامبر (ص) کارهای بیرون از خانه را بر عهدۀ او نگذاشتند.
برخی از زنان بدشان نمی‌آید زمام همۀ امور خانه و خانواده را به دست گیرند و به‌ظاهر، توانش را نیز دارند. برخی از مردان نیز بدشان نمی‌آید مسئولیت همۀ کارها را بر دوش زن بگذارند؛ امّا این، نه به صلاح زن است، نه به صلاح مرد و نه به صلاح زندگی مشترکشان و نه به صلاح جامعه. «هر کسی را بهر کاری ساختند» و «هر چیزی به جای خویش نیکوست».
این‌که در میان برخی از ما مرسوم شده که خرید مربوط به خانه (نه خرید مخصوص خانم‌ها) را زن انجام می‌دهد، کاری است نادرست. خرید نیازهای خانه و خانواده و نیز انجام امور مالی و اقتصادی بر عهدۀ مرد است. البته گاهی ضرورت ایجاب می‌کند که زن و مرد کارهای یکدیگر را بر عهده گیرند و همدیگر را در انجام مسئولیت‌هایشان یاری کنند، امّا این غیر از جابه‌جایی مسئولیت‌هاست.
بنابراین، به مردان توصیۀ اکید می‌کنیم: اگر خواهان اقتدار مردانه‌اید و از تحقیر شدن می‌رنجید، وظایف خود را به عهده گیرید و آن‌ها را شخصاً انجام دهید و از نهادن آن‌ها بر دوش همسرتان، سخت بپرهیزید.

{دنباله مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۲۶ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

مشاوره خانواده

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

⁉️ پرسش

آقایی پرسیده‌اند:

در منزل، کم‌مقدارم و اندکی خوارم و اقتدار یک مرد مدیر و مدبر را ندارم. حرمتم، آن‌گونه و آن اندازه که شٱن یک مرد خانواده باشد، محفوظ نیست. از این خلآ روحی و مدیریتی رنج می‌برم.
راهنمایی‌ام کنید که چه کنم؟

پاسخ ما

آفرینتان می‌گوییم که اندیشناک جایگاه مردانه‌تان‌اید. اکنون نیک بنگرید و عمل کنید:

آنچه زیبندۀ مرد است و سبب تصاحب دل زن و احترام فرزندان می‌شود، اقتدار مردانه است، نه قلدری. اقتدارِ پسندیده یعنی توانایی و شجاعتِ همراه با منطق و مهربانی، و قلدری ناپسند، یعنی زورگویی بی‌منطق.
آنچه را زن دوست دارد، شهامت مهربانانه است، نه خشونت قلدرانه. زن نه تنها قلدری مرد را دوست ندارد، بلکه از آن متنفّر است. اوصاف و کردار قلدرمآبانۀ مرد، نه فقط زن را همراه و محبوب زن و فرزندان نمی‌کند، بلکه ایشان را به ستوه می‌آورد و به نافرمانی می‌کشاند.
مردِ خانواده باید چنان باشد که وقتی به خانه می‌آید، زن و فرزند از آمدنش شادمان شوند و البته برایش حریم بگیرند و به او احترام بگزارند.
واضح است که هیچ‌کس از آمدن یک قلدر بی‌منطق، شادمان نمی‌گردد، بلکه آمدنش باعث ترس و نفرت می‌شود. هرگز با قلدری نمی‌توان در هیچ دلی نفوذ کرد.
آفرین به سعدی؛ چه خوب گفته است:
«خشم بیش از حدّ گرفتن، وحشت‌ آرد و لطف بی‌دقّت، هیبت ببرد.»

آویختن تازیانه!

امام صادق (علیه‌السلام) دربارۀ اقتدار مرد فرموده‌اند:

«عَلِّق سَوطَکَ حَیثُ یَراهُ أَهلُک»؛
تازیانه‌ات را در جایی و به‌گونه‌ای بیاویز که اهل خانه‌ات آن را ببینند.
روزی در حوزۀ علمیۀ قم، در درس تفسیر قرآن، به مناسبت آیه‌ای از سورۀ نساء، این سخن امام صادق خوانده شد. استاد بزرگوار ما آیت‌الله جوادی آملی در بیان آن فرمود: «معنای این حدیث، آن نیست که در این زمان، کسی که عضو نیروهای نظامی و انتظامی است، به دیوار خانه‌اش و جایی که اهل خانه ببینند، میخی بکوبد و سلاحش را به آن بیاویزد؛ بلکه معنای آن این است که مرد باید در خانواده‌اش محترم باشد و به گونه‌ای رفتار کند که برایش حریم نگه دارند. هر سخنی را نگوید؛ کارهای بچگانه نکند؛ خود را اسیر و ذلیل غریزۀ جنسی نشان ندهد، تا نزد اهل خانه‌اش هیبت داشته باشد و آنان برایش حریم و حرمت قائل شوند.»
یکی از دانش‌پژوهان به استاد گفت: مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نفرموده‌اند: « من کان له صَبیٌّ فَلیَتَصَابَ لَه»؛
کسی که کودکی دارد، باید با او کودکی کند؟
استاد فرمود: «بله. امّا کودکیِ با کودک، یعنی با او لطیفانه رفتار کردن، نه سَبُکی کردن و خود را حقیر نمودن.»

تحصیل اقتدار

برای کسب اقتدار مردانه، چه باید کرد؟ اکنون به پاسخ این پرسش می‌پردازیم و راهکارهایی را برای تحصیل اقتدار مردانه و تقویت آن بیان می‌کنیم. با شکیبایی، همراهی کنید.

{دنباله مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۲۳ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

نه به لجبازی

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

لجبازی، از بدترین خصلت‌های بشر است. لجبازی می‌تواند آتشی برافروزد که جان و خانمان و خاندان را بسوزاند.
باید بر دهان این خصلت ناهموار، لگام زد. دست و پای آن را باید در زنجیر کرد. لجبازی، از جایی کوچک شروع می‌شود و به سرعت بالا می‌رود و گاهی، این دیوار کج، تا ثریا بالا می‌رود. دیوار کج، هر چه بالاتر رود، کج‌تر می‌شود.
ببینید:

زنبور گاوی!

دو دانش‌طلب لجباز، که معمولاً مباحثه‌هایشان به لجاجت می‌کشید، بحثشان به آفرینش زنبور رسید. درباره ساختمان بدن زنبور، مباحثه کردند. به گزیدن زنبور رسیدند. یکی‌شان گفت: زنبور از دهان نیش میزند.

دیگری گفت: نه، از دم می‌گزد.
بحثشان بالا گرفت. هیچ‌کدام کوتاه نمی‌آمد. او که می‌گفت از دم می‌گزد، به دیگری که می‌گفت از دهان نیش می‌زند گفت: تو که می‌گویی از دهان نیش می‌زند. من زنبوری را می‌آورم و دومش را روی بازویت می‌گذارم. دیگری، که تردید کرده بود و احتمال داد شاید از دم بزند، ترسید، اما از حرفش کوتاه نیامد. رفیقش به دکان قصابی رفت و از قصاب خواست که زنبور بزرگی را برایش بگیرد.
سابقاً که قصاب‌ها گوشت را در فضای باز می‌آویختند، زنبورها بر آن گرد می‌آمدند. قصاب‌ها درگرفتن زنبورها مهارت داشتند. قصاب، یک زنبور بزرگ را، که اصفهانی‌ها به آن زنبور گاوی می‌گویند، گرفت و به او داد.
او زنبور را به مدرسه آورد و به رفیقش گفت: زنبور از کجایش می‌گزد؟
گفت: از دهانش.
گفت: پس از دُمش نمی‌گزد؟
گفت: نه!
گفت: آستینت را بالا بزن. زد. دم زنبور گاوی را روی بازوی رفیقش نهاد. زنبور، که در انگشتان او اذیت و عصبانی شده بود، چند سیخ محکم به بازوی رفیق زد. او خود را محکم گرفت و به روی خود نیاورد. تا این‌که بازویش ورم کرد و درد سیخ زنبور گاوی، جانش را سوزاند. ناله‌ای کرد و بیهوش شد.
رفیقش، با پاشیدن آب به روی او، به هوشش آورد و پرسید: زنبور از کجایش می‌گزد؟
گفت: از دهانش!

لجبازی همسران

در محیط خانه، هیچ محلی برای لجبازی تعریف نشده است. لجبازی، با سازگاری، نمی‌سازد.

لجبازی، آفت عشق است. لجبازی، از روزگار همسران، دمار بر می‌آورد.
خصلت لجبازی، که همه‌جا زیان‌زننده است، در خانه و خانواده، زیان‌زننده‌تر است. گاهی لجبازی یکی از دو همسر، لجبازی همسر دیگر را سبب می‌شود. دومی می‌پندارد: من که شروع‌کننده نبودم، پس پیامدها، هرچه که باشد، برعهده اوست که شروع کرده است. با این پندار، کار خود را ناروا نمی‌بیند و لجات را ادامه می‌دهد. و این نزاع بی‌عقلانه، تا ویرانی کاشانه‌شان ادامه می‌یابد. هر دو بازنده‌اند. آغازکننده و ادامه‌دهنده، هر دو، کودک صفت‌اند. هر دو نارشیدند.

لجبازی فرزندان

کودکان، در دنیای کودکی‌شان، شیطنت‌هایی دارند، که یکی از آن‌ها لجبازی آرام‌ است؛ زود برمی‌انگیزد، زود می‌خوابد، کینه‌ای بر جا نمی‌گذارد، خرابی‌ای به بار نمی‌آورد؛ اما همین کودکان، اگر شاهد لجبازی والدین خود باشند، دیگر لجبازی خود را کودکانه نمی‌بینند؛ بلکه آن‌ را بزرگانه و عاقلانه می‌پندارند و همچنان ادامه می‌دهند و در همه عمرشان لجباز می‌شوند. زمانی که ازدواج کردند، با همسرشان لجبازی می‌کنند، و این خصلت بدعاقبت، از ایشان به فرزندانشان منتقل شود و همچنان استمرار می‌یابد و به نسل‌های بعدی می‌رسد.

رگ‌رگ است این آب شیرین، واب شور
در بر خلایق می‌رود ‌تا نفخ صور
(مولوی، مثنوی معنوی)

توقف عاقلانه

لازم است که یک نفر بگوید: دیگر بس است. ما که جز شر، چیزی از لجبازی ندیدیم. پس ادامه ندهیم.

البته می‌دانم که سخت است، اما لازم است. برای جان‌های رشدنیافته، دشوار است که از مرکب شیطان پایین آیند و دهانه بر دهان نفس اماره بزنند، اما این سختی، به فائده‌اش می‌ارزد.
آن‌کس که لجبازی را زودتر وانهد، عاقل‌تر است، و البته آن‌کس که آغاز نکند یا اگر دیگری آغاز کرد، او ورود نکند، عاقل‌ترین است.

بیایید برای خوشبختی‌مان تلاش کنیم!

۱۸ مهر ۱۴۰۰

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

در یادکرد خلقت و خوی پیامبر خدا

مردم درباره آن حضرت به اختلاف سخن گفته‌اند و روایت از راه‌های گوناگون نقل شده. آنچه من بهتر می‌شناسم حدیث علی بن ابیطالب است ... که علی به هنگام وصف پیامبر گفت:

او نه چندان بلند بالا بود و نه چندان کوتاه بود، چهارشانه بود. مویش نه مجعد و به هم پیچیده بود و نه فروهشته. نه باریک چهره بود و نه گردروی، در چهره‌اش تدویری بود. رنگش سپید و مایل به سرخی بود. سیاه چشم و پر مژگان و درشت استخوان بود. شانه‌هایش موی نارسته بود و سینه‌اش دارای موی بود.

دست‌ها و پاهایش درشت و قوی بود، چون راه می‌رفت، چنان بود که گویی در سراشیبی راه می‌رود. چون به چیزی التفات می‌کرد با تمام صورت روی می‌آورد. میان دو کتف او مهر نبوت بود. از همه مردم بخشنده‌تر بود و مهربان‌تر و با صداقت لهجه‌ای بیشتر و وفادارتر و نرم‌خوی‌تر و در برخورد از همه بزرگوارتر. هر که او را می دید در نخستین دیدار هراسان می‌شد و چون او را می‌شناخت دوستدار او می‌شد. پیش از خود و پس از خود هیچ همانندی نداشت. این است روایت علی کرم الله وجهه، و او از هر کسی درباره پیامبر آگاه‌تر است.

(آفرینش و تاریخ، تالیف محمد بن طاهر مقدسی، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، ص ۷۱۹، نشر آگه.)

۱۳ مهر ۱۴۰۰

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

این مقالهٔ زیبا را بخوانید؛ خاتمهٔ خوبی است برای فصل «نه به سرزنش»:

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

دیل کارنگی، در کتاب آیین دوست‌یابی، نوشته است:

اگر خواستید کودکان [و هرکس] را ملامت کنید، قبل از ملامت‌کردن، این قسمت را، که از روزنامهٔ «خانه‌ٔ مردم» نقل شده است، مطالعه کنید. این مقاله به قلم سحرانگیز نویسنده‌ٔ معروف، آقای «لیو ینگستون لارند»، با عنوان «پدران فراموش می‌کنند»، نوشته شده است. به‌قدری کلمات آن روان و حساس است که قلب خوانندگان از مطالعه‌ٔ آن به تپش درمی‌آید. کافی است که بگویم تاکنون در صدها مجله‌ٔ خانوادگی و تربیتی چاپ و به چندین زبان مختلف ترجمه شده است.

راستی که گاهی، قطعات کوچک، معجزه می‌کنند! این هم از این قبیل است؛ زیرا تمام دانشجویان، کشیشان و همهٔ مردمان آن را خوانده‌اند. پس بی‌مناسبت نیست شما هم آن را مطالعه کنید و لذت ببرید. مطمئن هستیم که بعد از تمام‌کردن آن، اگر سنگ‌دل نباشید، قطره‌ٔ اشکی در گوشه‌ٔ چشمان خود احساس خواهید کرد:

پسرم، گوش کن! این کلمات را هنگامی که تو در خواب هستی، می‌گویم. یکی از دست‌های کوچک تو زیر چانه‌ات و دیگری روی سینه‌ات است. حلقه‌ٔ موی طلایی تو بر روی پیشانی مرطوبت افتاده‌ است. آری، من دزدانه به اتاق تو وارد شده‌ام، زیرا چند لحظه قبل از این، هنگامی که در کتابخانه‌ام روزنامه می‌خواندم، به ندامت وجدان دچار شدم و اکنون، گناه‌کار، به کنار بستر تو آمده‌ام.

فرزندم! تصور می‌کنم نسبت به تو درشتی کرده‌ام. هنگامی که عازم دبستان بودی، به تو پرخاش کردم،‌ زیرا دستمالی مرطوب به صورت خود کشیدی. تو را ملامت کردم، چون کفش‌هایت پاکیزه نبود. وقتی چیز‌هایت را روی زمین انداختی، با غضب فریاد برآوردم. سر میز صبحانه هم از تو عجیب‌جویی کردم؛ گفتم که غذای خود را نجویده فرومی‌بری، آرنج خود را روی میز می‌گذاری، کره زیاد به روی نان خود می‌مالی، چایی خود را می‌ریزی. خلاصه وقتی تو به‌سوی مدرسه و من به طرف قطار رفتم، برگشتی و با لبخندی مهرآمیز دستت را تکان دادی و فریاد برآوردی: «باباجون، خداحافظ!» ولی من در جواب با تشر  گفتم: «خودت را خم نکن. راست بایست!» به این هم اکتفا نکردم و بعد از ظهر، آن رفتار را تکرار کردم. وقتی به‌سوی خانه آمدم، تو را دیدم که روی زمین نشسته بودی و بازی می‌کردی. جوراب‌هایت پاره بودند. پس با خشم فراوان، در مقابل همبازی‌هایت تو را سیلی زدم و جلو انداختم و با غضب تمام به‌سوی خانه بردم. در راه با خشونت می‌گفتم: «مگر نمی‌دانی جوراب‌ گران است؟ اگر بنا بود پول آن را خودت می‌دادی، حتماً دلت می‌سوخت و آن‌قدر بی‌دقتی نمی‌کردی!»

کودک من! راستی چنین سخنانی را از پدرت انتظار داشتی؟ آیا به خاطر داری هنگامی که در کتاب‌خانه،‌ روزنامه می‌خواندم، با قیافه‌ٔ افسرده، که اثر ترس از آن مشهود بود، به‌سویم آمدی؟ وقتی از بالای روزنامه نگاهی به تو افکندم و از این‌که باعث مزاحمت من را فراهم آورده‌ای، خشمناک شدم و بی‌صبرانه از تو پرسیدم: «چه می‌خواهی؟» جواب دادی: «هیچ». ولی ناگهان دست‌های کوچک خود را به گردنم حلقه زدی و من را بوسیدی. آری، تو من را با مهربانی فوق‌العاده و بی‌غل‌وغش، که یزدان پاک در قلب پاک تو گذارده، رهایم کردی و دوان‌دوان از پله‌ها بالا رفتی.

عزیزم! چیزی از رفتن تو نگذشته بود که روزنامه، بی‌اختیار از دستم افتاد و در فکر فرورفتم. با خود اندیشیدم که چه فایده و ثمری از عیب‌جویی‌کردن نصیبم شده است جز این‌که من را پدری سخت‌گیر و نامهربان کرده تا اینگونه پاداش محبت‌های تو را بدهم. این کار نه از آن لحاظ است که تو را دوست نمی‌دارم، بلکه از این حیث است که از تو بیش از این انتظار داشتم. آری، از تو که هنوز کودکی بیش نیستی، توقع فراوان می‌داشتم و تو را با خود مقایسه می‌کردم. هرگز نمی‌دانستم که این‌قدر خوب و مهربان هستی. قلب کوچکت مانند دامن شفق، روشن و بی‌انتها است؛ زیرا عمل امشب تو که با وجود خشم من، به‌سویم دویدی و من را بوسیدی و شب به‌خیر گفتی، این مطلب را ثابت کردی.

آری پسرک من! امشب در تاریکی به کنار تخت‌خواب تو آمده‌ام؛ گناه‌کار و خجالت‌زده زانو بر زمین زده‌ام! می‌دانم که اگر در بیداری کلمات من را می‌شنیدی، چیزی از آن درک نمی‌کردی؛ امّا مطمئن باشد که فردا صبح برای تو واقعاً پدر خواهم بود. از این پس، در شادی و غم تو سهیم خواهم بود و هرگاه بخندی، من هم می‌خندم. اگر بخواهم کلمات ناهنجار به تو بگویم، زبانم را گاز خواهم گرفت و همواره با خود خواهم گفت: تو کودکی بیش نیستی. آری، یک پسرک کوچک.
بلی، می‌ترسم همچون مردان با تو رفتار کرده باشم. ولی اکنون که تو را می‌بینم در خواب ناز و بستر راحت غنوده‌ای، ملاحظه می‌کنم که کودکی بیش نیستی. مگر نه این‌که چند روز پیش در آغوش مادرت می‌گریستی؟ بنابراین عزیزم، هنوز کودکی و از کودک نباید انتظار فراوان داشت... .
من را ببخش... .*

*دیل کارنگی، آیین دوست‌یابی، ترجمهٔ دکتر سیروس عظیمی. با ویرایش اندک.

۱۲ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

نه به سرزنش

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

▫️تباهگر عزت نفس

سرزنش، اندک‌اندک، شخصیت انسان را تباه می‌کند. ملامت، جنایت است؛ چون عزت نفس را هدف می‌گیرد. کسی که عزت نفس خود را ببازد، ثروت انبوهی را باخته است.

سرزنش‌گر، همانا شکنجه‌گر است. سارق است. ظالم است. همان‌سان که نباید به شکنجه‌گر اجازه دهیم شکنجه‌مان کند، سارق را نباید بگذاریم مالمان را به‌سرقت برد، به ظالم نباید جرأت بدهیم ظلممان کند، به سرزنش‌گر نیز نباید میدان دهیم و اجازه دهیم که ظلم کند.

مسئله، دوسویه است؛ هم سرزنش‌گر نباید ملامت کند، هم سرزنش‌شونده نباید اجازه دهد که او را سرزنش کنند. این یک قاعدهٔ قرآنی است:

«لا تَظلِمونَ وَلا تُظلَمونَ»*؛ نه ستم می‌کنید، نه ستم می‌‌شوید.

«با ید مظلوم، کاخ ظلم برپا می‌شود»، که نباید بشود.

 ▫️کینه‌انگیزی سرزنش

 ملامت، کینه‌خیز است؛ سرزنش‌شونده، کینهٔ سرزنش‌گر را به دل می‌گیرد، و معلوم است که محبت او را از دل بیرون می‌کند. نه! محبت او از دلش بیرون می‌رود.

همسران، برای ادارهٔ یک زندگی موفق، «عزت نفس» می‌خواهند و «محبت» و «سینه‌های پاک از کینه». این هر سه را سرزنش، خراب می‌کند و سقف زندگی، بر سر ساکنانش، آوار می‌شود.

 ▫️خانواده‌داران ملامت‌گر

اگر مردی، با تلاشی متوسط، نتوانست زندگی مرفهی را برای همسر و فرزندانش فراهم کند، او گناهی نکرده است، شرمنده هم نباید باشد. اگر خانمی، با کوششی متوسط، نتوانست رونق پربرقی را برای زندگی و فرزندانش ایجاد کند، نباید شرمگین باشد. وضعیتی طبیعی است. اما اگر آقا و خانم، رفاه قابل‌قبول و زندگی رونق‌داری را برای اهل خانه فراهم کنند، اما در گذران زندگی، رابطه، آداب و تربیت، اعضای خانواده را سرزنش، نکوهش، ملامت، و تحقیر کنند، اینان مقصران‌اند و باید شرمندگان باشند.

▫️خاتمهٔ این فصل

موضوع ملامت، چندان گسترده است که اگر به‌تفصیل، به آن بپردازیم، مثنوی چند من کاغذ خواهد شد و از موضوع جنگ و صلح همسران، بازمی‌مانیم.

اکنون به همسران می‌گوییم؛ به‌تأکید می‌گوییم:

سرزنش، تحقیر، ملامت و نکوهش را از زندگی‌تان به‌کلی حذف کنید. هیچ باقی نگذارید. هیچ راهی ندهید. هیچ ثمره‌ٔ مفیدی ندارد. همه‌اش ضرر است. همه‌اش زیان است.

اما روا نمی‌دانیم این مسئله گسترده‌دامان و اثرگذار بر زندگی خاندان و آدمیان را ناقص رها کنیم. پس کتابی مستقل در این باره می‌نویسیم؛ کتابی به اندازهٔ کتاب «نبرد بی‌رنده». ان‌شاءالله.

▫️در پست بعدی، مقاله‌ای در این باره از دیل کارنگی برایتان منتشر می‌کنیم.

۱۰ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

 دنبالهٔ مطلب «نه به سرزنش»

نویسنده : علی‌اکبر مظاهری

 سرزنش، از کتک بدتر است. کتک‌خورنده، از دو ناحیهٔ رنج می‌برد؛ جسمانی، روانی. رنج روانی کتک، از درد جسمانی آن، بزرگتر است؛ بسیار بزرگتر.

دیده‌اید وقتی کسی را از سر شوخی کتک می‌زنند، می‌خندد، اما اگر کسی را جدی کتک بزنند، می‌گرید! چرا؟ زیرا کتک شوخی، بدون سرزنش است، اما کتک جدی، همراه با نکوهش است. حتی اگر کتک شوخی، شدیدتر هم باشد و حتی کتک‌خورده را به گریه اندازد، باز رنج ندارد و گاهی محبت شمرده می‌شود، اما کتک جدی، حتی اگر آرام و بی‌درد باشد، رنج‌آور است؛ زیرا توهین است که می‌رنجاند نه درد.

حتی برای مجازات

 این سخن پیامبر رحمت را ببینید:

«إذا زَنَت خادِمُ أحَدِکُم فَلْیَجلِدْها الحَدَّ و لایُعَیِّرْها»؛ اگر خادم شما زنا کرد، او را حد بزنید، اما ملامتش نکنید.*

شاید خطاکار، مجازات بخواهد، اما توهین نه.

 این‌که ما تنبیه بدنی را در تربیت ناروا می‌شماریم، به این دلیل است که تنبیه، آمیخته با توهین است. توهین که آمد، تربیت می‌رود.

شکنجه نیز همین‌گونه است؛ شکنجه‌شونده، از درد شکنجه می‌نالد، اما از درد تحقیر و توهین شکنجه و شکنجه‌گر، بیشتر می‌نالد؛ بسیار بیشتر.

کاهندهٔ محبت، سوزانندهٔ عشق

 چنگال بدسگال ملامت، به قلب همسر، چنگ می‌افکند و اندک‌اندک جان‌مایهٔ محبت را از آن بیرون می‌کشد. تیر آتشناک سرزنش، قلب عشق را هدف می‌گیرد و کم‌کم آن را می‌سوزاند. زهر کشندهٔ نکوهش، به جان همسر نفوذ می‌کند و آن را به تدریج فلج می‌کند.

 مبادا که همسران، به هر دلیل، یکدیگر را سرزنش، نکوهش و ملامت کنند که هیچ سودی ندارد. همه‌اش زیان است.

 *تنبیه الخواطر

 ۱۴۰۰/۶/۲۹

 برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

 🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۳
آبان

 «نَه» به سرزنش (ادامهٔ «نه»ی هفتم)

 نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

ادامهٔ پاسخ‌ها به سؤال «در برابر رفتارهای ناشایستهٔ همسرمان چه کنیم؟»

 ۳. تغافل کنیم.

تغافل یعنی چشم‌پوشی بزرگوارانه. کردار ناشایست شخص را به رخ او نکشیدن. می‌دانیم، اما گویا نمی‌دانیم. او می‌فهمد که ما می‌دانیم، اما به رخ او نمی‌کشیم. همین کار سبب اصلاح و جبران می‌شود. تغافل، طرف را شرمنده می‌کند و به اصلاح و جبران وامی‌دارد.

امیر مومنان(ع) فرموده‌اند:

«مِن اَشرَفِ اعمال الکَریم غَفلَتُهُ عَمّا یَعلَم»؛ از شریف‌ترین کردار کریمان بزرگوار، چشم‌پوشی بزرگوارانه است از آنچه که می‌دانند است.(آری! بسیاری از دانسته‌ها را نادانسته انگاشتن و بر پاره‌ای از امور، چشم‌پوشاندن، حقا که خصلتی است فرخنده.) (نهج‌البلاغه، حکمت‌ ۲۲۲)

 ۴.تشویق کنیم!  

چگونه تشویق کنیم؟ کار مورد ملامت را می‌شود تشویق کرد؟ آری؛ این‌گونه:

نقطۀ مقابل کار مورد ملامت او را بنمایانیم.

بنابر مثال: به‌جای ملامت آدم وسواسی، خوبی‌های رهایی از وسواس را بیان کنیم. در هرکسی، هرقدر هم اوصاف یا رفتار منفی داشته باشد، می‌توان صفات و کردار مثبتی یافت و آن را به رخ او کشید.

 حکایت

دانش‌آموزی در درس املاء ضعیف بود. غلط‌های بسیار داشت. معلمش، او را به‌ سبب غلط‌هایش سرزنش می‌کرد. نتیجه معکوس شد. هرچه معلم او را سرزنش می‌کرد، غلط‌های او بیشتر می‌شد: غلط‌های دانش‌آموز ← سرزنش معلم ← افزایش غلط‌ها ← زیاد شدن سرزنش‌ها... . و این سیر صعودی همچنان ادامه داشت. نمرۀ‌ دانش‌آموز داشت به صفر نزدیک می‌شد.

ملامت‌های معلم، سطح عزت نفس دانش‌آموز را کاهش و غلط‌های املایی‌اش را افزایش می‌داد. افزایش غلط‌های املایی دانش‌آموز، معلم را کلافه می‌کرد و باعث می‌شد دانش‌آموز را بیشتر نکوهش و جریمه و تنبیه‌ کند.

مدیر مدرسه به معلم گفت: تصحیح املای او با من.

مدیر دانا شیوه‌ای ابتکاری به کار گرفت. او به‌ جای گرفتن غلط‌ها و دادن نمرۀ منفی، به کلمات صحیح دانش‌آموز نمرۀ مثبت می‌داد و او را به دلیل نمره‌های خوبش تشویق می‌کرد. نتیجۀ زیبایی حاصل شد: نمره‌ها رو به بالا گرفت تا به جای مطلوب رسید.

سرزنش نکردن و ندادن نمرۀ منفی، و تشویق کردن و دادن نمرۀ مثبت، عزت نفس دانش‌آموز را بالا و بالاتر برد تا به نقطۀ مطلوب رسید.

آن‌گاه مدیر، دانش‌آموز را به معلم برگرداند و تصحیح املا، به شیوۀ معمول بازگشت و مسئله حل شد.

این شیوه از بهترین‌ شیوه‌های تربیتی است.

شیوۀ نیکوی کشیش کتاب «بینوایان» ویکتورهوگو، «ژان والژان» را ادب کرد.

 ۵. او را برای اصلاح و جبران کمک کنیم.

مثلاً آدم وسواسی را به درمان تشویق کنیم. وسواس، قابل درمان است. البته حوصله‌ورزی می‌طلبد و مداومت‌.

- اضطراب از ریشه‌های وسواس است. به آدم وسواسی استرس وارد نکنیم. عوامل اضطرابش را رفع یا کم کنیم.

- روان‌درمانی نیاز دارد. او را با روان‌درمانگری ماهر ارتباط دهیم. سپس در انجام راهکارهای درمانی کمکش کنیم‌.

- روان‌پزشکی نیاز است. او را با روان‌پزشکی حاذق ارتباط دهیم. سپس در مصرف داروها و انجام راهکارها یاری‌اش کنیم.

 ۲۶ شهریور ۱۴۰۰

 برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

 https://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری