آوارشدن سوگ پدر بر جان خانواده، حزناندود است. اما اتکال به خداوند و پناهیدن به دامان پرمهر او، تلخی هر اندوهی را مرهم است؛ مرهمی سوزشخاموشکن.
برادر فرهیختهمان، دوست سیسالهمان، جناب آقای رضا حمیدی، سلام علیکم.
رحلت پدرتان - رحمهاللهعلیه -
را صبورباشتان میگویم.
الاهی باقیات صالحاتشان باشید.
از ماه محرم نترسیم!
نویسنده: علیاکبر مظاهری
اشاره:
دو سال قبل، پیش از ماه محرم، مطلبی را دربارهٔ هراس نابهجا از این ماه شریف، برای انتخاب همسر و ازدواج نوشتم و منتشر شد. اکنون که باز داریم به محرم نزدیک میشویم، بار دیگر زمزمههای محرمهراسی شنیده میشود. از اینرو، آن مطلب را بازنشر میکنیم.
ترس از ماه محرم
شتابزدگی، در هر کاری ناپسند است، بهویژه در انتخاب همسر و ازدواج. حوصلهورزی، در هر کاری پسندیده است، بهخصوص در انتخاب همسر و ازدواج.
انتخاب همسر و ازدواج، بیش از هر چیزی، نیاز به حوصلهمندی دارد. این عرصه، بیش از هر عرصهای، خردورزی و تأمل را میطلبد. این انتخاب، بیش از هر انتخابی، نیازمند تحقیق و تفحص است. بیباکی و عجله، در این میدان، نوعی انتحار است.
هراس خیالی
یکی از تجربههای تلخ مشاورهای من این است که وقتی به ماه محرم نزدیک میشویم، انتخابها و ازدواجهای ناموفقی صورت میگیرد و ناگواریهایی را به بار میآورد.
حکایت آن دو عاشق عارف
نویسنده: علیاکبر مظاهری
آقاجون و خانمبزرگ ما، زوج سعادتمندی بودند. کهنسالی ایشان را دیده بودم. هر دو از مرز هفتاد سالگی گذشته بودند. اوصاف نیکوی هرکدامشان بسیار بود و خصلتهای فرخنده زندگی زن و شوهری و شیوههای خجسته همسرداریشان فراوان بود؛ امّا انچه در نظر من بسیار شکوهمند میآمد، احترام با حرمتی بود که این زوج کهنسال برای هم قائل بودند.
احترام همراه با محبّت و متانتی که میان ایشان برقرار بود، علاوه بر این که برایم پرشکوه و زیبا بود، همیشه یک پرسش معمّاگونه را در ذهنم بر میانگیخت که:
چرا اینان اینقدر حریم یکدیگر راحرمت مینهند؟ اکنون که هردو پیر شدهاند و دیگر آن جاذبههای محبّتبرانگیز ظاهری و غریزی، کمرنگ یا ناپدید شده، چه عاملی باعث این همه علاقه و احترام میشود؟ این عشق زیبا و پرشکوه، از کجا منشأ میگیرد؟ ریشه این حریمداری و حرمتنگهداری، در کجاست؟
نمیتوانستم پرسشم را بیپاسخ رها کنم و این معمّا را حلنشده واگذارم. از خودشان نمیتوانستم چیزی بپرسم؛ زیرا خیلی از ایشان کوچکتر بودم و نیز ایشان کسانی نبودند که آن راز بزرگ را به این آسانی آشکار کنند. راه چاره را در پرسیدن از فرزندان و خویشاوندان و نزدیکانشان یافتم. با برخی از فرزندان و نزدیکان و خویشان نزدیک و دور ایشان صحبتهای مصاحبهگونه کردم و سؤالهایم را به گونههای گوناگون با آنان مطرح نمودم و پاسخها و حکایتهای فراوانی از زندگانی آن دو بزرگوار، در دورههای مختلف زندگی مشترکشان، شنیدم. همه مشاهدهها و شنیدههایم را محفوظ میداشتم و درباره آنها تأمّل مینمودم و آنها را بررسی و تحلیل میکردم، تا آن که پاسخم را یافتم و معمّایم حل شد.
حاصل همه آن کاوشها و تأمّلها و پرسشها و پاسخها، سه مطلب شد: