سید روشندل
چند ده سال پیش، مؤسسهای در اصفهان تأسیس شد به نام «مؤسسۀ ابابصیر»، که به نابینایان خدمات میداد. از جمله خدماتش که بر روشنیِ دلِ روشندلان میافزود، ارائه و تعلیم خط بریل بود. پیش از ایجاد این خط، نابینایان از کتاب خواندن بیبهره بودند. کسانی از ایشان که همّتی بلند داشتند و تشنۀ دانش بودند، از راه گوش، دانش میآموختند؛ مانند دکتر طه حسین مصری، در عصر ما، و ابوالعلای مَعَرّی، در روزگاران قدیم.
آقای سیّد هاشم لارستانی، که روشندلی نابینا و دانش دوست بود و از پدید آمدن خطّ بریل و تأسیس مؤسسۀ ابابصیر و خدماتی که به نابینایان میداد باخبر شده بود، از من خواست تا در یکی از سفرهایم به اصفهان، به آن مؤسسه بروم و کتابها و ملزومات خواندن با آن خط را برایش بگیرم، و چنین کردم.
سیّد هاشم به آموختن آن خط و خواندن آن کتاب پرداخت. چندی بعد که ملاقاتش کردم، او را چندان شادمان و امیدوار یافتم که سخت تعجب کردم. وی جهانی تازه را کشف کرده بود. میگفت: «از آن وقت که این خط را آموختهام و این کتابها را میخوانم، زندگی تازهای برایم پدید آمده و افقهای جدیدی پیش دل و اندیشهام باز شده است … .»
سیّد هاشم چنان امیدمندانه سخن میگفت که من را نزد خودم شرمنده میکرد. با خویش میاندیشیدم: او با این محرومیتِ سخت (نابینایی)، چنان از یک نعمت تازه یافته (خط بریل و کتابهای آن) به وجد آمده که گویا چشمانش بینا گشته و جهانی فراخ به او عطا شده است؛ امّا برخی از ما چشمداران، موهبت بینایی را اصلاً به حساب نمیآوریم و از داشتن آن هیچ به وجد نمیآییم.
آری، آموختن خط بریل و خواندن کتاب با آن خط، میتواند نوری درخشان را پیش دیدگان جان آدمی ساطع کند و تاریکیهای ناامیدی را ناپدید نماید.
فراگیری خط بریل و کتابخوانیِ با این شیوه، هدفی است عالی ـ اگر چه به ظاهر کوچکنما باشد ـ و میتواند زندگی یک نابینا را هدفمند کند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند… تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری…
خدایا در این هیاهوی زندگی، بیدار بودن تفکر را نصیبمان کن.