وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

سید روشندل

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ

چند ده سال پیش، مؤسسه‌ای در اصفهان تأسیس شد به نام «مؤسسۀ ابابصیر»، که به نابینایان خدمات می‌داد. از جمله خدماتش که بر روشنیِ دلِ روشندلان می‌افزود، ارائه و تعلیم خط بریل بود. پیش از ایجاد این خط، نابینایان از کتاب خواندن بی‌بهره بودند. کسانی از ایشان که همّتی بلند داشتند و تشنۀ دانش بودند، از راه گوش، دانش می‌آموختند؛ مانند دکتر طه حسین مصری، در عصر ما، و ابوالعلای مَعَرّی، در روزگاران قدیم.

آقای سیّد هاشم لارستانی، که روشندلی نابینا و دانش دوست بود و از پدید آمدن خطّ بریل و تأسیس مؤسسۀ ابابصیر و خدماتی که به نابینایان می‌داد باخبر شده بود، از من خواست تا در یکی از سفرهایم به اصفهان، به آن مؤسسه بروم و کتاب‌ها و ملزومات خواندن با آن خط را برایش بگیرم، و چنین کردم.

سیّد هاشم به آموختن آن خط و خواندن آن کتاب پرداخت. چندی بعد که ملاقاتش کردم، او را چندان شادمان و امیدوار یافتم که سخت تعجب کردم. وی جهانی تازه را کشف کرده بود. می‌گفت: «از آن وقت که این خط را آموخته‌ام و این کتاب‌ها را می‌خوانم، زندگی تازه‌ای برایم پدید آمده و افق‌های جدیدی پیش دل و اندیشه‌ام باز شده است … .»

سیّد هاشم چنان امیدمندانه سخن می‌گفت که من را نزد خودم شرمنده می‌کرد. با خویش می‌اندیشیدم: او با این محرومیتِ سخت (نابینایی)، چنان از یک نعمت تازه یافته (خط بریل و کتاب‌های آن) به وجد آمده که گویا چشمانش بینا گشته و جهانی فراخ به او عطا شده است؛ امّا برخی از ما چشم‌داران، موهبت بینایی را اصلاً به حساب نمی‌آوریم و از داشتن آن هیچ به وجد نمی‌آییم.

آری، آموختن خط بریل و خواندن کتاب با آن خط، می‌تواند نوری درخشان را پیش دیدگان جان آدمی ساطع کند و تاریکی‌های ناامیدی را ناپدید نماید.

فراگیری خط بریل و کتاب‌خوانیِ با این شیوه، هدفی است عالی ـ اگر چه به ظاهر کوچک‌نما باشد ـ و می‌تواند زندگی یک نابینا را هدفمند کند.

  • ۹۲/۱۱/۰۹
  • علی اکبر مظاهری

هدفمند

فرهنگ خانواده

نظرات  (۷)

فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۰۹ در ۲:۲۵ ب.ظ

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند… تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری…
خدایا در این هیاهوی زندگی، بیدار بودن تفکر را نصیبمان کن.

  • سید مجتبی هاشمی
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۰۹ در ۱۱:۳۲ ب.ظ

    با سلام و عرض ادب حضور محترم استاد گرانقدرم حاج آقا مظاهری. بنده نیز از این عنایت شما بی نصیب نشدم و خط بریل را آموختم یکبار هم به اتفاق ابوی به موسسه ابابصیر اصفهان رفتیم . در برگشتن با مرحوم آقای پستچی آشنا شدیم. مدیر مدرسه روشندلان بود. کار با تایپ را مدتی در مدرسه شان به روشندلان آموختم اما متاسفانه نتوانستم ادامه بدهم. اگر چه هنوز خیلی علاقه مند به این رشته هستم. از شما تشکر می کنم. ببخشید نشناختم.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۱۰ در ۷:۴۴ ب.ظ

    چقدر خوووووب! خدا اگر به ایشون و سایر افرادی که معلولیتی دارند نعمتی رو کمتر داده اما جای دیگه جبران کرده و نعمتی فزونی بهشون داده علاوه بر اینکه اون دنیا هم جبرانشون میکنه.
    اما اینکه ما ها متوجه نعمتهایی که خدا بهمون داده نیستیم بخاطر اینه که هیچوقت نداشتنش رو حس نکردیم که قدرش رو بدونیم.
    روز قیامت از داشته هامون سلامتی مون و استعدادهامون از ما سوال میشه….
    خداوندا کمک کن امید رو تو دل هیچ معلول و نابینایی خاموش نشه.
    آمین

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۱۲ در ۶:۱۹ ب.ظ

    بوی گل و سوسن و یاسمن آید… عطر بهاران کنون از وطن آید…
    بگذر از این روزگار تلخ تر از زهر… بار دگر روزگار چون شکر آید…
    یه خواهش:
    استاد به مناسبت دهه مبارک فجر ، یکی از بهترین خاطره هاتونو از جبهه بگین ، عکسای خودتون از موقع هارو هم بزارین. لطفاااااااا

    پاسخ:
           چشم. بارها خواسته ام خاطراتم از انقلاب و جبهه را که خیلی هم هست بنویسم، اما نتوانسته ام. به دلیل شرم های روحی و اخلاقی. اگر کسی مانند خانم سیده اعظم حسینی که خاطرات خانم سیده زهرا حسینی را نوشته، چنان اقدامی می کرد، شاید بر این تردید غلبه می کردم و کتابی دیگر مانند « دا » پدید می آمد. با این تفاوت که «دا» منحصر به جنگ است، اما خاطرات من مبارزات قبل از انقلاب و رخدادهای زمان پیروزی و بعد از آن و سپس از آغاز جنگ تا پایان آن را شامل می شود. تا خدا چه خواهد.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۱۲ در ۷:۲۰ ب.ظ | در پاسخ به علی اکبر مظاهری.

    حیف که قلم خوبی ندارم وگرنه خودم مینوشتم خاطراتتونو… حیف
    حالا یه کوچولو اینجا بگین دیگه… خواهش…

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۱۲ در ۸:۴۸ ب.ظ

    سلااااام و صد سلاااام
    خواهش میکنم در تایید نظر “سانیا” یه مطلب از رزمندگیتون بگید. خواهش میکنم. لازم باشه التماس میکنم
    اینقده تواضع هم خوب نیست ها!!! آخه ما ها رو محروم میکنید. خوب یکی از خاطراتی که کمتر خودتون توش هستید رو بگید. مثلا از دوستانتون آدمای جالبی که باهاشون برخورد داشتید. جو غالب مردم تو اون دوره زمونه. تشنه ام خیلی تشنه ام که کسی این حرفای ناب رو واسم بگه.
    شما اینقدر متواضعید که اصلا فکر هم نمیکردم شما انقلابی و رزمنده بودید. اتفاقا چند وقت پیش یکی از دوستانم گفت….

    پاسخ:
           چشم. فعلا برای دهه فجر، اندکی می گویم. اندکی مهلتم می دهید؟
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۴ در ۹:۴۴ ب.ظ

    به روی چشم !
    اختیار ما هم دست شماست…
    عذر میخواهم اگرگاهی زیاد اصرار میکنیم. نسل جوان عجول است…

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">