پندارها و باورها ( برگی از کتاب «فرهنگ خانواده» 1 )
حکمت آفرینش
اگر چه همۀ پدیدههای جهان، آیتهای خداوند سبحاناند و همۀ قوانین تکوینی، سنتهای خدای رحماناند؛ امّا خداوند برخی پدیدهها و آیتها و بعضی از قانونها و سنّتهای خود را برجسته میکند تا بهتر دیده شوند و از آنها بهرۀ افزونتر برده شود.
یکی از آن آیتها و قانونهایی که خداوند به رخ بشر کشیده و اندیشۀ آدمی را به سوی آن معطوف داشته است، زوجیت زن و مرد و وجود سکینت، مودّت، رحمت (آرامش، محبّت، نیکخواهی) میان آن دو است. این آیه را بنگرید:
Pوَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةO؛[1]
و از آیتهاى خداوند (و از نشانگان حکمت او) آن اسـت که براى شمایان از جنس خـودتان، همسرانى آفرید تا نزدشان بیاسـایید و میـانتان مودّت و رحـمت (و مهربانى وعطـوفت) نهـاد.
زندگیای که این سه نعمت: سکینت، مودّت، و رحمت یا برخی از اینها را نداشته باشد، لنگان و کمتوان یا ناتوان است و معلوم میشود که از آن «آیت» و «قانون تکوینی» الاهی، کم بهره یا بیبهره است. معیار و میزان سامانداری زندگی خانوادگی، همان است که در این آیه بیان شده است. این ملاک اصلی است.
چرا چنین؟
گاهی با خود میاندیشم: مگر خدای حکیم، این آدمیزاده را از روی حکمت نیافریده است؟ پاسخم به خویشتن این است که چرا؛ این خلقت، حتماً از سر حکمت است. آنگاه میاندیشم: مگر زوج بودن آدمی، از روی حکمت نیست و مگر خداوند، انسان را مذکّر و مؤنّث نیافریده و مگر ازدواج این دو را نخواسته و همزیستی و نه تکزیستیشان را مقدّر نکرده است؟ جوابم به خود این است که چرا. او خود به صراحت در قرآن فرموده است که از نشانههای حکمت او در خلقت آن است که برای آدمیان همسر آفریده و میانشان آرامش و محبّت و خیرخواهی نهاده است. سپس از خود میپرسم: مگر این خلقت حکیمانه و زندگی همسرانه نباید رفیقانه و مهربانانه و خوشبختانه باشد؟ به خود پاسخ میدهم که چرا؛ حتماً باید چنین باشد؛ وگرنه با هم زیستن دشمنانه و نامهربانانه که ارزشی ندارد و خلاف حکمت است.
بنابراین، از نظر عقیده و ایمان، هیچ تردیدی در حکیمانه و خردمندانه بودن این نوع آفرینش آدمی، باقی نمیماند. آنگاه در ذهن خویش، تصویری از شیوۀ زیستن برخی، بلکه بسیاری از همسران را می گذرانم. میبینم این همه نزاع، اختلاف، نامهربانی، دشمنیورزی، بدگویی از یکدیگر، آمار طلاقها، آمار پروندههای سرگردان در دادگاههای خانواده، اینها چیست؟ چرا همسران، کام یکدیگر را تلخ میکنند؟ چرا هر کدام، تا چشم دیگری را دور میبیند، از او بدگویی میکند؟ چرا خوبیهای هم را کمتر میگویند؟
نتیجۀ آن پرسشها و پاسخها و عقیده و ایمان به حکمت الاهی در خلقت زوجیت آدمیان، از یک سو، و تصور و دیدن این نابسامانیها و نزاعهای فضیلتسوز، از سوی دیگر، ذهنم را درگیر بحران میکند. امّا سرانجام، چون به حکیمانه بودن آفرینش و تقدیر الاهی بر سعادتمندانه زیستن آدمیان، ایمان دارم، به این نتیجۀ قطعیِ تعبّدی میرسم که آب از سرچشمۀ زلال است، پایین که میآید گلآلود میشود.
معمار حکیم آفرینش، خشت اوّل را راست نهاده است و بنا بر این بوده که این بنیان تا ثریّا راست بالا رود، امّا عملههایی نادان، آن را کج کردهاند و این کجیها، محصول نامبارک آن نادانی و کجرفتاری است.
البته تعداد زوجهای عاقل و مهربان و خانوادههای موفّق، کم نیست؛ امّا ناسازگاریها و نامهربانیها و ناهنجاریها، بیش از اندازۀ معقول است. شاید برخی از این نزاعها طبیعی باشد و بتوان آنها را توجیه کرد؛ امّا این حجم سنگین از ناگواریهای موجود، قطعاً طبیعی نیست.
همان گونه که روال طبیعی و قانون اوّلی در آفرینش بدن، سلامتی است، نه بیماری؛ اصل اوّلی در نظام خانواده، سازگاری و سامانداری است. بیماری، آفتی است ناهمگون با نظام خلقت بدن. اگر همۀ مردم یک جامعه، بیمار باشند، باز هم میگوییم اصل خلقت، سلامت است و بیماری، آفت است.
آفریدگار حکیم، دربارۀ آفرینش آفریدگان فرموده است:
Pاَلَّذی أحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهO؛[2]
اوست خداوندی که هرچه را آفرید، نیکو آفرید.
این قانون تکوینی، در همۀ هستی، جریان دارد؛ در جانداران (جانداران انسانی، حیوانی، نباتی) و غیر جانداران، این قانون «نظام احسن»، جاری است.
بنابراین، ریشۀ آفتها، ناسازگاریها، ناخرسندیها، ناخوشیها، و عیبهای دیگر در نظام خانواده را باید در جای دیگر پیدا کرد و درمان نمود. همسران و دیگر اعضای خاندان، هرگز مپندارند که ناگواریهای حیات خانوادگی، جزو ذات این حیات است. هرگز.
پندارهای ناروا
افسوس که این پندار (پندار این که نزاعها و ناسازگاریها جزو ذات زندگی خانوادگی است) چنان در ذهن و جان بسیاری از ما رسوخ کرده که جزو فرهنگمان شده است و برای توجیه آنها مثلها و حکایتهای نادرست ساختهایم. این که بسیاری از مردمان، آگاهانه یا ناآگاه، باورمندانه یا مقلّدانه میگویند: «دعوای زن و شوهر، نمک زندگی است»، از یک بیماری مزمن فرهنگی حکایت میکند و بیانگر یک ناراستی اخلاقی و اجتماعی است. از کجا میگوییم که دعوا، نمک زندگی است؟ آری، نمک است؛ امّا نمک بر زخم، نه نمک در آش. جای این دو معنا، در باورهای ما، جا به جا شده است: نمک بر زخم با نمک در آش.
باور و پندار، رفتار و گفتار را در پی دارد. آن گونه که میاندیشیم، کردار میورزیم. بسیاری از رفتارهای ما، محصول پندارهای ماست. بخشی از شخصیت آدمی، ساختۀ اندیشههای اوست. آنچه در ذهن میکاریم یا دیگران در ذهنمان میکارند، ثمر میدهد؛ ثمرهای برابر بذر؛ همان گونه که هر بذری در زمین بیفشانیم، انتظاری جز برداشت محصول همان بذر را نداریم. این بذرها به دست کسان گوناگون، در سرزمین دل و ذهن ما افشانده میشود. علاوه بر خودمان؛ والدین، مربّیان، معلمان، نویسندگان، گویندگان و بسیاری از دیگران، برزیگران این بذرهایند.
این سخن زیبا را که از اصول روانشناسی است، بنگرید:
مراقب افکار خود باشید، چون به گفتار شما تبدیل می شود.
مراقب گفتار خود باشید، چون به رفتار شما تبدیل میشود.
مراقب رفتار خود باشید، چون به عادت شما تبدیل میشود.
مراقب عادت خود باشید، چون به شخصیت شما تبدیل میشود.
از فصل یکم کتاب "فرهنگ خانواده"
[1] سورۀ روم، آیۀ21.
[2] سورۀ سجده، آیۀ7.