عروج علامه
نگاهی کوتاه، از زاویهای ویژه، به چند روز آخر عمر علامه طباطبایی، به قلم یکی از حواریون ایشان.
آیتالله ابراهیم امینی، در کتاب خاطرات خود، نوشتهاند:
... به عیادت استاد[علامه طباطبایی] رفتم. سرم در دستش و بیهوش بود. به جز خانم، کسی حضور نداشت. خانم مراقب بود سرم از دست آن جناب خارج نشود. به من گفت: نماز نخواندهام. شما مواظب آقا باشید تا من نماز بخوانم. مراقبت از علامه را به عهده گرفتم تا خانم نماز خواند. بعد از حدود نیم ساعت، استاد به هوش آمد و تلاش کرد بنشیند. دستش را گرفتم مبادا سرم از رگ خارج شود... .
من برای ادای نماز مغرب و عشا، از منزل خارج شدم. بامداد همان شب از احوال استاد جویا شدم. گفتند: دیشب حالشان بدتر شده. او را به بیمارستان آیت الله گلپایگانی بردیم و بستری شد.
بعد از ظهر همان روز، در بیمارستان، از او عیادت کردم. در حال اغما بود و با دستگاه اکسیژن تنفس میکرد. جز همسر وفادار، شخص دیگری بر بالینش نبود.
خانم گفت: نماز ظهر و عصر را نخواندهام و نیاز به تطهیر دارم. شما مراقب علامه باشید تا من تطهیر کنم و نماز بخوانم و برگردم.
دو سه ساعت توقف کردم تا خانم برگشت.
مشاهده چنین وضع رقتباری برایم دردناک بود و از قدرناشناسی مسئولان مربوطه بسیار متاسف شدم. آیا درست است که یک شخصیت بزرگ علمی و یک عالم ربانی در بیمارستان تنها بماند؟ اف بر جهل و قدرناشناسی ابنای روزگار.
به هرحال آن شخصیت ممتاز علمی در حدود یک هفته در بیمارستان بستری و در حال اغما بود... [و] در بامداد روز یکشنبه، ۲۴ آبان ۱۳۶۰ هجری شمسی، در همان بیمارستان، به لقاءالله پیوست.
کتاب "خاطرات آیتالله ابراهیم امینی"، ص ۱۲۱- ۱۲۰، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- ۹۷/۱۱/۰۹