✅ استقلال همسران جوان (3)
✅ استقلال همسران جوان (3)
✍️ نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
🔶 استقلال انسانی
⭕️ برای همسرمان استقلال انسانی قائل شویم
خدای حکیم، آدمیان را گوناگون و جوراجور آفریده است. در آموزههای اسلامی آمده است:
«النّاسُ مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ و الفِضَّة»؛ (بحار، ج ۵۸، ص ۶۵)
مردمان، معدنهایند؛ چونان معادن طلا و نقره.
از اینرو، هیچ همسری نباید توقع داشته باشد که همسرش مانند او فکر کند، مانند او سلیقه داشته باشد، مانند او عمل کند و علاقهها و احساسهایش مانند او باشد. این توقّع، ناروا است. از سوی دیگر، برآمدن چنین توقّعی، نه ممکن است و نه مطلوب. امّا اینکه چرا ممکن نیست؟ چون او انسانی است غیر از همسرش؛ با نظام مغزی، اندیشهای، سلیقهای و جسمیِ متفاوت. هیچکس مانند هیچکس نیست. و امّا اینکه چرا مطلوب نیست؟ چون تنوع، موجب تکامل است و تفاوت، سبب تسابق (کوشش برای پیشی گرفتن) و مایۀ رشد است و نیز تنوع، سبب زیبایی حیات است. یکسانی و یکنواختی، موجب رکود است و رکود، موجب جمود است و جمود، مایۀ خمودگی.
چرا باید همسر ما عین ما باشد؛ اندیشهاش، سلیقهاش، احساسش، انتخابش؟ مگر دو همسر، چونان دو ماشین یا دو عروسک یا دو مجسمهاند که از روی یک مدل ساخته شده باشند؟ هیچ منطق و قانونی حکم نمیکند که همسر ما مانند ما بیندیشد، مانند ما تصمیم بگیرد، مانند ما عمل کند، مانند ما باشد؛ نه دیانت چنین حکمی کرده، نه فطرت، نه انسانیت و نه هیچ قانون و منش و نه هیچ چیز دیگر. او یک انسان است؛ انسانی مستقل، با تمام ویژگیهایش.
بسیاری از مجادلهها و نزاعهای همسران، ریشه در تفاوت شخصیت ایشان دارد، امّا نه به سبب اصل تفاوت شخصیت، بلکه به دلیل استقلال قائل نشدن برای شخصیت یکدیگر. اگر زن و شوهری شخصیت متفاوتی داشته باشند ـ که حتماً دارند ـ و این استقلال از ناحیۀ همسرشان به رسمیت شناخته شود، دیگر جایی برای مجادلۀ منفی و ستیزهگریهای فضیلتسوز باقی نمیماند. این تفاوت و استقلال، آنگاه دردسرساز میشود که هر یک از همسران یا یکی از ایشان، نخواهد شخصیت مستقل همسرش را به رسمیت بشناسد و به آن احترام بگزارد. امّا اگر هر کدام از ایشان، همسرش را یک فرد مستقل بداند و او را همانگونه که هست، بپذیرد و حریم و حقوق و شخصیت وی را به رسمیت بشناسد، دیگر مجالی برای منازعه و مجادله در این عرصه باقی نمیماند.
🔶 همسری یا بردگی!
بردگان نیز دارای اندیشه و شخصیت مستقلاند، امّا چون نظام بردگی
به آنان فهمانـده یا تحمیـل کرده که بایـد مطیـع ارباب خویش باشند، ایشان
ـ بهناچار ـ استقلال انسانی خود را تعطیل یا خفه کرده و تابع و مطیع بیارادهٔ ارباب شدهاند، که این، بدترین نوع اطاعت و موجب تحقیر بردگان و تعطیلی شخصیت انسانی ایشان است.
ماهیت «همسری» با ماهیت «بردگی» تفاوت جوهری و ریشهای دارد. اصلاً میان این دو ماهیت، هیچ نسبتی نیست. همسران، همسراناند، نه بردگان و اربابان. اگر همسران این حقیقت را به جان خویش بچشانند، بسیاری از نزاعها و کشاکشهایشان از بین میرود. در این موضوع، فرقی میان زن و مرد نیست. برخی میپندارند که فقط مردان، زنان را به بردگی میگیرند. آری؛ این غلبه دارد، امّا واقعیت آن است که زنان نیز مردان را به بردگی میکشانند، منتها شکلهای بردگیهایشان متفاوت است.
آنچه میباید و میشاید، این است که زن و شوهر، هیچکدام برده یا کُلفَت و نوکر دیگری نباشد و نیست. زن و شوهر، دو انسانند که بنابر تعهّدی فطری، عاطفی، اخلاقی و قانونی و در نظام خانوادگی با یکدیگر زندگی میکنند و با حفظ استقلال انسانی، وظایفی را بر عهده میگیرند و با تفاهم و همدلی و همفکری، سیری تکاملی را میپیمایند؛ پویشی هدفمند، کریمانه، دوستانه و محترمانه.
🔶 برخی از گونههای استقلال همسران
۱. استقلال اندیشه
انسان موجودی اندیشمند است و در اندیشة خویش، صاحب استقلال است. این از امتیازهای ارجمند اوست. این امتیاز را هرگز نباید از او گرفت. همسانی و یکسانی اندیشة همسران، نه ممکن است و نه مطلوب (بنا به دلایلی که قبلا بیان شد).
۲. استقلال عقیده
انسانِ بیعقیدهٔ مستقل، وجود ندارد و اگر باشد انسان نیست. هر کسی عقایدی دارد و عقاید آدمیان، جزئی از وجود ایشان است. ایشان را باید همانگونه که هستند، پذیرفت و آدمیتشان را محترم داشت و به رسمیت شناخت. «آدمی چون آدم است، محترم است».
البته راه اصلاح و تغییر و تصحیح عقاید آدمیان، همواره گشوده است.
۳. استقلال سلیقه
به تعداد افراد بشر، تعدّد سلیقه وجود دارد و هر انسانی دارای سلیقهٔ مخصوص به خود است.
۴. استقلال اخلاقی
هر کس مجموعهای از خُلقوخوهای گوناگون دارد که ویژة اوست.
۵. استقلال سیاسی
اندیشهها و سلیقههای سیاسی نیز مانند دیگر اندیشهها و سلیقههاست. هر کس به سیاست، با دیده و اندیشهٔ خود مینگرد و این نیز حق فطری و طبیعی هر انسانی است و این حق، مانند دیگر حقوق مشروع، باید به رسمیت شناخته شود.
عرصهٔ سیاست، ویژگیهای تندی دارد که گاهی بحرانساز است. بحرانهای سیاسی، گاهی چنان تند میشود که به مرز خطر میرسد و اگر با تدبیر، مدیریت نشود، به همهٔ شئون زندگی خانوادگی زیان میرساند و حتّی حیات زوجیت را فلج میکند. اختلاف نظرهای زن و شوهر در مسائل سیاسی، اگر بالا بگیرد و با مهارت مهار نشود، به طوفانی بدل میگردد که بیمِ آن است خیمة زندگی خانوادگی را از بنیان بر کَند و آن را به درههای هولناک پرتاب کند.
همسران عاقل کسانیاند که هنگام بحران، زندگی را با شکیبایی اداره کنند؛ چونان کشتیبانان ماهر که هنگام طوفانیشدن دریا، کشتی را صبورانه و ماهرانه هدایت میکنند و از افتادنش در غرقاب، مصون میدارند.
🔶 مدیریت بحران
الف. پذیرش تفاوت دیدگاهها
هر یک از زوجین، به دیدگاه همسرش احترام بگزارد و با مدارا به آرامسازی تنشها بپردازد و با افزایش سطح تحمّل خویش، از درگیری بپرهیزد.
ب. مذاکرهٔ آرام
گاهی یکی از همسران دیدگاهی دارد که برای همسرش آشکار نیست و همین آشکار و شفّاف نبودن، سبب اختلاف نظرشان شده است؛ یا مطلبی میداند که همسرش آن را نمیداند و همین ندانستن، موجب تفاوت دیدگاهشان گشته است؛ یا توضیحی وجود دارد که بیان آن میتواند نظرهایشان را به هم نزدیک کند و از فاصلة نظرها بکاهد و یا وحدت نظر پدید آورد.
در این فرض، زن و شوهر باید یک گفت و شنود آرام و مذاکرهٔ عاقلانه و صبورانه ایجاد کنند و بدون اینکه به ورطهٔ مجادله بیفتند، با هم سخن بگویند و نظرهای خود را محترمانه بیان کنند و دلایل خویش را توضیح دهند. اگر این مباحثة دوستانه، نتیجه داد و نظرهایشان را به هم نزدیک کرد یا بر سر موضوع مورد مذاکره به نظری واحد رسیدند، که خوب است و مطلوب؛ امّا اگر چنین نشد و هر کدامشان بر نظر خویش باقی ماندند، دیگر بحث را ادامه ندهند و به هیچ رو، نزاع نکنند، بلکه هر کدام نظر خود را داشته باشد.
ج. عدم تحمیلهای ناروا
تحمیل نظر خود به دیگران، از زشتترین کارهاست و گونهای از استبداد و نشانگر رگههایی از خوی دیکتاتوری است؛ امّا سینهفراخی و تحمّل نظر مخالف، نشان بلوغ عقلی و از متینترین خصلتهای انسانی است.
هیچ اشکالی ندارد که همسران، در برخی از مسائل، اختلاف نظر داشته باشند و در همان حال، رفیقانه زندگی کنند. تفاوت دیدگاه، نقصانی برای زندگی مشترک نیست که بر رفع آن اصرار ورزیم. آنچه نقصان است و به زندگی لطمه میزند، تحمّل نکردن نظر مخالف و تبدیل آن به جدال و دشمنی است.
*┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄*
- ۰۰/۰۱/۲۵