ریحانی زن (۳)
ریحانی زن (۳)
(ادامهٔ ریحانگیها)
مشاورهٔ مهارتهای زندگی مشترک
مشاور و نویسنده: علیاکبر مظاهری
۴. رازداری
اینکه نزد مردمان، معروف شده که «زن، رازدار نیست و نمیتواند اسرار خود و همسر و خانواده را محفوظ بدارد»، عمومیت ندارد. آفرینش زن اینگونه نیست که توان رازداری را نداشته باشد. زنان بافضیلت، مانند مردان بافضیلت، «اسرار مگو» را نمیگویند و رازهای محرمانه را محترم میشمارند و زنان بیفضیلت، مانند مردان بیفضیلت، رازهای پنهان را آشکار میکنند و اسرار محرمانه را حرمت نمینهند.
خداوند که آفرینندۀ زن و مرد است، فرموده است:
«هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ»؛
آن زنان، لباس شما مرداناند و شما مردان، لباس زناناید.
(سوره بقره، آیه ۱۸۷)
یکی از معانی لباس، در این آیه، رازپوشی و نگهداری اسرار است.
آری؛ طبیعت زنان چنین است که از مردان، پرسخنترند و طاقت رازنگهداری ایشان کمتر است، امّا فطرت ایشان چنین نیست که افشاگر اسرار باشند؛ بر طبیعت نیز با مراقبت و تمرین، میتوان غلبه کرد.
بر ریحانگان لازم است که رازهای زندگیشان را فاش نکنند و بهویژه، اسرار همسرشان را نزد هیچکس برملا ننمایند؛ حتی نزد نزدیکترین کسان و حتی نزد مادر خود.
اسراری که باید نزد ریحانه محفوظ بمانند، بسیارند؛ امّا دو گونۀ دانهدرشت آنها، یکی عیبهای پنهان همسر است و دیگری رازهای درون خانواده. افشای عیبهای پنهان همسر، سبب کسر شأن او و شکستن اقتدار او و ریختن آبروی اوست؛ و افشای اسرار درونی خانواده، موجب دخالتهای دیگران و ربوده شدن اختیار زندگی از دست همسران است، که هر دو زیانبار است.
نگاهبانی از حرمت و حریم زندگی و همسر، از وظایف حتمی ریحانه است. البته مرد نیز در این باره وظایفی مانند زن دارد، امّا سخن اکنونی ما با ریحانگان است.
حکایت ریحانة زاهد
اوسّا حیدر، بنّایی است ماهر. همسرش زهرا خانم، زنی است فهیم. درآمد اوسّا، کفاف هزینههای زندگیشان را میکرد؛ امّا از قضای روزگار، بازار کار اوسّا حیدر کساد شد. او دیگر نمیتوانست هزینههای زندگی را تأمین کند. گاهی چند روز میگذشت و از مطبخشان دودی برنمیخاست. خوراکشان نان بود و آب.
منزل ایشان نزدیک خانة والدین زهرا خانم بود. مادرخانم برای دخترش دلسوزی میکرد؛ غذایی میپخت و دختر و دامادش را به سفرهاش دعوت میکرد. امّا هر وقت برای بردن دختر و دامادش به منزلشان میآمد، میدید قابلمة غذاپزیشان روی اجاق است؛ میجوشد و بوی خوش از آن برمیآید.
زهرا خانم به مادرش میگفت: «غذای ما حاضر است. شما بفرمایید بر سفرة ما.» مادر بازمیگشت و زهرا خانم اجاق را خاموش میکرد و با اوسّا حیدر نان و آب میخوردند؛ چون در قابلمه چیزی جز آب و ادویة خوشبو نبود.
چند ماه بر این منوال گذشت تا اینکه کار اوسّا دوباره رونق گرفت. حالا این زهرا خانم بود که غذا میپخت و پدر و مادرش را بر سفرهشان دعوت میکرد.
۱۳ آذر ۱۴۰۰
برای دنبالکردن رسانههایمان به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۰/۰۹/۱۲