شب قدر؛ عاشقانگی، کلافگی!
شب قدر؛ عاشقانگی، کلافگی!
نویسنده: علیاکبر مظاهری
کسی، از این بنده پرسید: «شب قدر، برای احیا، کجا رفتی؟»
گفتم: «بیابان!»
گفت «چرا بیابان؟»
گفتم: آنجا من بودم و خدا. فقط. باهم عاشقی کردیم. مناجات کردم. گریه کردم. برای خدا ناز کردم. با او درد دل کردم. خدا نجواهایم را شنید. اشکهایم را دید. نازم را خرید. معاشقهٔ شیرینی داشتیم.
دَرِ دل او باز شد و، با افسوس، گفت: «اما من کلافه شدم. دوست داشتم احیایم در مسجد باشد. به مسجد محلهٔمان رفتم. گردانندگان تعزیهٔ شب قدر، دمار از من و دیگران بر آوردند. تعزیهشان آنقدر داغ و دراز بود که فرصتی برای احیای اصلی و قرآن برسرگرفتن باقی نماند. مجالی برای نجواهای عارفانه نگذاشتند. به سحریخوردن هم نرسیدیم.»
کلافه بود؛ کلافهٔ کلافه. بسیار نالید.
گفتمش: تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است! اینان در اندیشهٔ داغکردن بازار خودشاناند. به حرف هیچکس هم گوش نمیدهند.
آیتالله جوادی آملی، بارها و بارها و در محافل و در مجالس و در مجالهای گوناگون، گفتند: «چنین نکنید. دعا را با روضه آمیخته نکنید»، اما اینان گوش نکردند و نمیکنند و نخواهند کرد.
اینان چونان آن تعزیهگردانیاند، که به گفتهٔ شهید مطهری، مرحوم آیتالله بروجردی به آنان گفت: «شما مقلد چه کسی هستید؟»
همگی گفتند: «مقلد شما.»
ایشان گفت: «من بسیاری از این کارهایی را که شما در تعزیهها و هیئتها و دستههایتان میکنید، جایز نمیدانم.»
آنان درنگی کردند. به همدیگر نگاه کردند و گفتند: «ما، در روزهای دیگر، مقلد شماییم، اما در دههٔ محرم، مقلد دلمانایم»!
و اینجا تنها جایی بود که فتوای آیتالله بروجردی، آشکارا، شکسته شد.
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
- ۰۱/۰۲/۲۴