دعای مستجاب پدر
دعای مستجاب پدر
#نویسنده: #علی_اکبر_مظاهری
در آستانهٔ جوانی بودم. با پدر قدم میزدیم. تنهایی با پدر را دوست دارم. گهگاه گفتگوهای پدر - دختری داریم.
آن روز دو سه ساعت با ایشان بودم. صحبتهای معمولیمان تمام شده بود. هر دو ساکت بودیم. فقط صدای قدمهایمان به گوش میرسید که با صدای خشخش برگهای پاییزی برزمینریخته، به هم آمیخته بود. گویی هردو منتظر بودیم که دیگری چیزی بگوید. گفتم: بابا!
با مهربانی جواب داد: جان بابا!
گفتم: شنیدهام دعای پدر برای فرزند، مثل دعای پیغمبر است برای امّت. درست است؟
گفت: بله. همینطور است.
گفتم: الان دلم خواست برایم دعایی بکنید؛دعایی از ته دل.
لبخند زد. ایستاد. تٱمل کرد. در چشمانم نگاه کرد. نگاهش رنگ مهربانی و نگرانی داشت. شاد شدم و نگران.
گفت: دلیترین و عقلیترین دعایم برایت این است که «خدا همسری نصیبت کند که بدانی مردانگی یعنی چه. انشاءالله مردی داشته باشی که طعم مرد را در کنارش بچشی.»
باز راه رفتیم. روی برگهای نیمهخشک پاییزی. حالا چشمان بابا، خیس اشک بود. هر دو ساکت بودیم. گفتم: ممنونم بابایی! و هر دو ساکت شدیم. شاید پنجدقیقه، هیچکدام، هیچ نگفتیم. به دعای بابا فکر میکردم. هم فهمیدم چه گفت، هم نفهمیدم. خواستم توضیح بخواهم، خجالت کشیدم. بابا سکوتمان را شکست. گفت: «مردی که مرد باشد. همین.»
اکنون پس از چند سال، دعای پدر مستجاب شده. دعای پدر مثل دعای پیامبر است. دعای بابا مستجاب شده. مردی دارم مردانه. همان مردانگیای که بابا میگفت.
الاهی شکر.
۸ بهمن ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۱۱/۰۹