فضیلتی فراموششده (زیباییهای اخلاق ۱۶)
فضیلتی فراموششده
🖌 نویسنده: علیاکبر مظاهری
زیباییهای اخلاق (۱۶)
اشاره
قرارمان با شمایان؛ خوانندگان خوبمان؛ این است که از اخلاق بنویسیم و گوشههایی از «زیباییهای اخلاق» را بنمایانیم و نیز پارهای از «اخلاقمداران» را نشان دهیم، تا جانهایمان فربه شود و مبادا از نبود کرامتهای اخلاقی، ناامید شویم و مبادا بپنداریم که عصر انسانیتِ کریمانه، گذشته است.
اینک با هم شویم و سر قرارمان رویم.
«هنر»، کدام است؟
در این روزگار، اگر در میان جامعهمان، مصاحبهای گسترده انجام دهیم و از مردمانِ گوناگون بپرسیم:
«جوابدادن هنر است یا جوابندادن»؟
حدس میزنید پاسخ بیشتر مردمان، چه باشد؟
اگر همسری، از فرط خستگی، به همسرش سخن تلخی بگوید؛ اگر رانندهای، از فرط کلافگی، بر گوش رانندهٔ دیگر، بوقی ناروا بزند؛ اگر مدیری و کارمندی و کارگری، از روی بیرمقی، با همکارش بداخلاقی کند؛ اگر پدر و مادری، از شدت فشار زندگی، بر فرزندش تشری بزند؛ اگر سیاستمداری، از سر کمتقوایی، به رقیبش فحش دهد؛ اگر گروهی و جناحی، به سبب بداَدبی و کمدانی، به گروه و جناح دیگر، بددهنی و بدقلمی کند؛ اگر فروشندهای، به علت بداخلاقی یا بدبازاری، با مشتریاش بدرفتاری کند؛ اگر ایشان چنین کنند، چگونه پاسخشان گوییم؟ با آنان چهسان رفتار کنیم؟
مقابلهٔ بهمثل کنیم؟ بدسخنی را با بدسخنی؟ فحش را با فحش؟ داد را با فریاد؟ بوق را با بوق، جیغ را با جیغ جواب دهیم؟
با شناختی که از جامعهمان دارید، فکر میکنید پاسخ و نتیجهٔ این مصاحبه چه باشد؟
اندکی بیندیشید و نتیجهٔ مصاحبه را حدس بزنید.
اکنون این نمونهٔ کممانند را ببینید:
مرد کمنظیر
آن روز که شهید رجایی، برای گرفتن رأی اعتماد، به مجلس آمده بود، بنده آنجا بودم. (نماینده نبودم، مهمان بودم.)
او نماینده و فرزند مجلس اول جمهوری اسلامی بود. مجلس، ایثار کرد و او را، برای نخستوزیری، به ملت هدیه داد.
نمایندگان موافق و مخالف، سخن گفتند. سپس شهید رجایی پشت تریبون رفت.
فکر میکنید چه گفت؟
از خودش و دولتش دفاع کرد؟ نه!
به مخالفانش پاسخ داد؟ نه!
برنامههایش را تشریح کرد؟ نه!
او به نمایندگانی که در دفاع از او سخن گفته بودند و شاید اندکی تند شده بودند، «تذکر برادرانه» داد و سفارش به مراعات اخلاق کرد.
«سخن تند»، در آن روزگار، مانند امروز نبود. کسی به کسی فحش نداده بود. کسی بر سر کسی فریاد نزده بود. کسی بر چهرهٔ کسی پنجه نکشیده بود. شاید کسی اندکی بلند سخن گفته بود.
در آن روزگار، «تو»گفتن، «فحش» به حساب میآمد.
آری؛ آن «مرد باادب»، به مدافعانش تذکر برادرانه داد و خواهش کرد که سخن تند نگویند.
اگر فیلمها و صوتهای آن جلسه، موجود نبود، خوانندگان جوان ما، که آن روزگار را ندیدهاند، این حکایت را افسانه میپنداشتند.
آری؛ حقا که آن «حقیقت»، در این دوران، «افسانه» است!
ما؛ مردم ما، جامعهٔ ما، حکومت ما، مجلس ما، دولت ما، و همگان ما، به آن اخلاق و کردار، محتاجیم؛ سخت محتاجیم.
ادب مرد بِه ز دولت اوست.
اخلاقم آرزوست... .
۲۱ تیر ۱۴۰۴
🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علیاکبر_مظاهری
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علیاکبر_مظاهری
- ۰۴/۰۴/۲۲