پشتِ فرمانِ بیصبری
پشتِ فرمانِ بیصبری
نویسنده: مریم یوسفی عزت
گناهان پنهان
گاهی حادثهای کوچک، پردهای بزرگ از حقیقت را کنار میزند.
روزی که پشت فرمان، خسته و دلشکسته، آهسته در خیابان حرکت میکردم، چند راننده با عصبانیت از کنارم گذشتند؛ آنچنان که گویی من مقصر تمام کندیهای جهانم. آن لحظه هنوز نمیدانستند در دلم چه میگذرد، نمیدانستند اشکی پشت چشمهایم گیر کرده، نمیدانستند از چه میرنجم. تنها چیزی که دیدند «کندرفتن» من بود و تنها چیزی که نثارم کردند قضاوتی تیز و قهری عجولانه.
چند روز بعد، قابلمهای آش کنارم بود، و باز مجبور شدم آرام برانم. باز همان نگاهها، همان سبقتهای پرخشم، همان داوریهای بیصدا…
و اینبار به خودم نگاه کردم:
«چندبار من نیز چنین بودهام؟ چندبار حکم رانندهای را بریدهام که از درد، آهستهتر حرکت میکرد؟»
این پرسش تلخ، مرا به اندیشهای عمیق برد؛ اندیشهای دربارهٔ گناهانی که در ظاهر کوچکاند اما در جانِ یک جامعه اثر میگذارند.
پشت فرمان، هیچکس تاریخچهٔ رنج دیگری را نمیبیند. نه میداند بیماری دارد، نه میداند در دلش چه طوفانی میوزد، نه میداند کودکی خواب پشت صندلی است یا دیگی آش در آغوش صندلی جلو.
با این همه، ما بهسادگی میتازیم، میرانیم، قضاوت میکنیم، و گاهی دهانی که باید محل ذکر و کرامت باشد، به کلمات تلخ میگشاییم.
این گناه، گناهی است آرام، خاموش و پنهان؛
نه دیده میشود، نه ثبت میشود، نه کسی به آن اعتراف میکند؛ اما روح انسان را میخورد.
بازار رقابت، نه جادهٔ زندگی
رانندگی امروز ما، شبیه مسابقهای بیپایان شده است. هرکس میخواهد جلوتر باشد؛ زودتر برسد؛ حق دیگران را با شتابی از آنِ خود کند.
اگر لازم باشد مسیر دیگری را میبندیم؛ حق تقدم را نادیده میگیریم؛ و برای چندثانیه زودتر، آبرو و آرامش دیگری را قربانی میکنیم.
چه بسیار دعواهایی که فقط با یک بیحوصلگی آغاز میشود.
چه بسیار ناسزاهایی که فقط به سبب یک توقف کوتاه از دهان بیرون میریزد.
و کسی نمیپرسد:
«آیا این شتاب، بهایش خوردنِ حق دیگران نیست؟»
گاهی مسئله فقط رانندگی نیست؛
حتی پارککردن سادهٔ یک خودرو هم میتواند آینهٔ اخلاق ما باشد.
یکی ماشینش را طوری رها میکند که دو نفر دیگر نتوانند پارک کنند.
یکی راه عابر پیاده را میبندد تا خودش چند قدم کمتر راه برود.
یکی جای معلولی را اشغال میکند چون «فقط پنج دقیقه کار دارد».
اینها گناهان پنهانیاند که کسی دربارهشان خطبه نمیخواند.
آثار پنهان این بیصبریها
در دنیا:
جامعه را پرتنش میکند.
شخصیت آدمی را خشن و بیملاحظه بار میآورد.
روابط اجتماعی را میفرساید.
اخلاق عمومی را پایین میآورد.
در روان:
آدم را بیقرار میکند.
آستانه تحمل را پایین میآورد.
آرامش را از دل میگیرد و اضطراب را جایگزین آن میکند.
در آخرت (از نگاه معنوی):
حقالناس گردن آدم میگذارد.
زبان را آلوده میکند.
دل را تاریک میسازد.
مسیر تربیت نفس را میبندد.
و این همان جایی است که باید صادقانه بگویم:
گاهی ما از گناهانی میترسیم که هرگز مرتکب نمیشویم، اما از گناهانی که هرروز در خیابانها انجام میدهیم، خیالمان آسوده است.
ما تصور میکنیم رانندگی تنها مهارتی اجتماعی است؛ حال آنکه یکی از شاخصترین میدانهای تربیت نفس، همین پشت فرمان است.
شاید اگر یاد بگیریم کمی صبورتر باشیم،
کمتر قضاوت کنیم، حقوق کوچکِ دیگران را پاس بداریم، و بدانیم که هر راننده داستانی دارد که ما نمیدانیم…
جامعهای خواهیم داشت که در آن اخلاق فقط شعار نیست، بلکه در عمل، حضور دارد.
بیایید از همین امروز، همین جاده، همین فرمان، و همین ترافیک، آغاز کنیم.
زیرا گاهی بزرگترین اصلاحات، از کوچکترین رفتارها شروع میشود.
۱۵ آذر ۱۴۰۴
🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علیاکبر_مظاهری
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علیاکبر_مظاهری
- ۰۴/۱۰/۰۲
