🎄 آبادانی گلستان
🎤 از زبان مشاور
دنباله راهکارها:
شش. در خانه، با اهل خانه، بهخصوص با همسرتان، بداخلاقی نکنید.
گفتمش: میدانم بیماری شما و وضعیت خاصتان کمحوصلهتان کرده است و از صبوریتان کاسته است، اما با خویشتنداری و نیز دوریکردن از عوامل بدکننده اخلاق، میتوانید بر خود تسلط یابید و تندخویی و بدخلقی نکنید. نیز با عمل کردن به راهکارهایی که برای بهبود حالتان بیان کردهام، اخلاقتان بهتر خواهد شد.
آنگاه سخن خانمی را که در گلهگزاری از بداخلاقی همسرش، که وضعیتی شبیه آقای گلستانی داشت، گفته بود، برایش بیان کردم. سخن آن خانم این بود:
"مرد اگر خوشاخلاق باشد و وظیفه خود را بداند و نقنق نکند، ماندنش در خانه اشکالی ندارد. ولی مردی که جگرخور باشد و بداخلاق و نقنقو، تکلیف چیست؟ من حاضر بودم همسرم در خانه باشد، ولی خوشاخلاق و خوشرفتار باشد... ."
گاهی چنین است که بداخلاقی مرد، اهل خانه را به ستوه میآورد، نه بیماری او. درست است که طبیعت بیماری، بدحال کردن است، اما باید مراقب بود که این بدحالی، آدمی را کجخلق نکند.
هفت. به امور خانمتان هیچ کاری نداشته باشید.
بسیاری از مسائل و کارهای خانواده، به خانم مربوط میشود. او دوست دارد خودش آنها را انجام دهد یا مدیریت کند. مرد اصلا نباید در آنها دخالت کند. زن، کدبانوی خانه است. نباید در کدبانوگریاش دخالت کرد، حتی با عنوان کمککردن به او.
هشت. محل زندگیتان در خانه را جدا کنید.
حکایت مشاورهای " اتاقکی روی بام" ، اینجا نیز صادق است. منزل آقای گلستانی چندان فشرده نیست که او مجبور باشد دائم پیش چشم همسرش باشد. اتاق اضافه دارند.
حکایت "اتاقکی روی بام" را بیان و توصیه کردم و گفتم: دستکم به اندازه زمان کار یک کارگر و کارمند، به گونه جداگانه زندگی کنید. در این زمان، اصلا پیدایتان نباشد. آنقدر از دیدرس همسرتان دور باشید که سراغتان را بگیرد و برای دیدنتان ابراز تمایل کند.
فرجام کار
مشاورهمان با آقای گلستانی ادامه یافت. او راهکارها را خوب عمل میکرد و برایم گزارش توفیق میآورد و راهکار جدید میگرفت. زندگیشان هر روز بهتر میشد. تا اینکه پس از حدود سه ماه، زندگیشان آرامش یافت و رابطه او با همسرش به حد "خوب" رسید.
او را تشویق به ادامه کردم؛ ادامه راهکارهای بهبود روابط خانوادگی و ادامه درمان بیماری.
اکنون چند سال از آن "واقعه عبرتآموز" میگذرد. آقای گلستانی، از دام بیماری، رهیده است و روابط داخلی زندگیاش نیز خوب است.
الاهی شکر.
🎄 خزانی در گلستان (۲)
🎤 از زبان مشاور
آقای گلستانی نزدم به مشاوره آمد. خانمش نیامد. به هر دلیل.
آقای گلستانی نحیف شده بود؛ هم جسمش، هم روانش. گویا مردهای بود که با دستگاه زندهاش نگه داشتهاند. قبلا̋ او را دیده بودم و میشناختم،؛ هم بدنش توانمند بود، هم جانش شاداب. اما اکنون از آن جسم و جان، اندکی بیش نمانده بود.
ابتدا گریست؛ بسیار. و سپس از همسرش گله کرد و نالید؛ بسیار.
او را دلداری دادم و گفتمش که طبیعت درخانهماندن طولانی و دائما̋ در چشمرس همسر بودن، ناگواریهایی را بهبارمیآورد. آنگاه از او خواستم که مسئلهاش را بهوضوح بیان کند.
مسائلش را در هم میگفت. نمیتوانست ترتیب آنها را رعایت کند. من برایش ترتیببندی میکردم. همه مسائلش، بهگونه جمعبندی و خلاصهگونه، اینها شد:
1. بیماری جسمانیاش.
2. ناراحتی روانیاش.
3. ناامیدیاش از زندگی.
4. کلافگیاش از در قفس خانه بودن.
5. نزاعها و مجادلههایش با همسرش.
پس از دستهبندی مسائل، به راهکارها پرداختیم:
1. معالجهاش را با جدیت و تا آخر، پیگیری کند تا به سلامت کامل برسد.
او به پزشکش اعتماد داشت و او را لایق میدانست. این امتیاز ارزندهای بود. او را به ادامه معالجه، دلگرم کردم.
2. تا اندازه ممکن از خانه بیرون رود. در خانه نماند.
او می توانست از خانه بیرون رود، اما چنان روحیهاش افت کرده بود که از عهده ارادهاش برنمیآمد. گویی از بیرون رفتن از خانه میترسید. روحیهاش ارادهاش را یاری نمیکرد. نگرانی از بیماری، ضعف جسمانی، ترس از مرگ، آشفتگی روانی، چنان روحیه و اراده و شهامتش را فرسوده کرده بودند که انگار کودکی رنجور شده بود که توان هیچ کاری را ندارد.
او را تسلا دادم. با او همدردی کردم. و سپس به تقویت روحیهاش پرداختم. امید، برای او، حکم کیمیا را داشت تا مس وجودش را به طلا بدل کند. در تقویت امیدش و پرورش روحیهاش سعی بلیغ کردم.
او گفت:" به کجا بروم؟ دلم به هیچ سویی نمیرود."
گفتم:
یک. روزی یکبار به مسجد بروید. (پذیرفت. آقای گلستانی متدین است.)
دو. روزی یکبار به کتابخانه بروید. (پذیرفت. او اهل دانش است.)
سه. علاوه بر پیادهروی در راه مسجد و کتابخانه، هفتهای دوبار به باشگاه ورزشی بروید. در خانه نیز ورزش کنید. (پذیرفت، اما سخت. او اهل ورزش نبود. تشویقش کردم و تأثیر ورزش بر بهبودی جسمانی و روانی را توضیح دادم.)
چهار. خودتان برای منزل خرید کنید. (از زمان بیماریاش، خانوادهاش خرید میکردند.)
پنج. با همسرتان اصلا̋ مجادله نکنید. به هیچ رو، با او درنپیچید. (زیانهای مجادله و نزاع با همسر و راههای دوریگزینی از آن را بیان کردم.)
{ادامه دارد.}
🎄 خزانی در گلستان
♿️ ... و اما بیماران
درباره مردانی که کارشان در خانه است و نیز بیکاران، سخن گفتیم. اما ماندگاری مردان در خانه، همیشه به سبب بودن محل کارشان در منزل یا بیکاربودنشان نیست، بلکه این مساله، شکل های دیگری نیز دارد. بیماری طولانی مرد، یکی از آن شکلها است.
بیماریهای کوتاه مدت، مشکلی ایجاد نمیکند، حتی ممکن است شفقت و همدردی همسر را برانگیزد و مهربانی او را افزایش دهد. اما اگر بیماری مرد طولانی شد، اندک اندک، زن را خسته میکند و ممکن است حضور دائمی مرد در خانه، زن را کلافه کند و نیز خود مرد را.
در این صورت چه باید کرد؟
پیش از پاسخ به این پرسش و بیان راهکارهای حل آن، این نمونه ناگوار مشاورهای را ببینید:
🎤 از زبان مشاور
🎄خزانی در گلستان
آقای گلستانی، به بیماریای مبتلا شد که میباید حدود یک سال استراحت و درمان کند. بیماریاش بهگونهای بود که احتمال مرگاش وجود داشت؛ احتمال قوی.
او، به ناچار، کارش را ترک کرد و در خانه ماند و معالجه را آغاز کرد. در ابتدا، همسرش با او مهربان بود؛ حتی مهربانتر از قبل. احتمال مرگ شوهر، خانم را ترسانده بود. از این رو به مردش شفقت میورزید و با او مهرورزی میکرد، نیز در درمان او میکوشید.
پس از حدود دو ماه معلوم شد که خطر مرگ، تقریبا رفع شده، اما استراحت و درمان باید ادامه یابد.
از مهربانی خانم اندک اندک کاسته شد، زیرا:
۱. خطر مرگ از همسر، دور شده بود.
۲. زمان ماندن همسر در منزل، طولانی شده بود. بیشتر اوقات پیش چشم خانم بود.
۳. مرد، بر اثر رنج بیماری و نیز خانه نشینی طولانی، اخلاقش تلخ شده بود.
۴. مرد، چون همیشه در خانه بود و آنچه در خانه میگذشت را میدید و میشنید، در کارهای ریز و درشتی که پارهای از آنها به او مربوط نبود، دخالت میکرد. این کار سبب کلافگی خانم میشد.
۵. دست مرد، تنگ شده بود. دیگر نمیتوانست مانند سابق، خرج کند. او ثروتمند نبود. انتظارات مالی خانم، به خوبی سابق، برآورده نمی شد.
تنگدستی مرد، از عزت او نزد خانوادهاش، می کاهد.
۶. مرد، بر اثر بیماری و ضعف، از تامین نیازهای عاطفی و جنسی زن، کمتوان و گاهی ناتوان شدهبود.
🔵 پدیداری ناگواریها
اندک اندک، ناگواریها پدیدار شدند. گلستان آقای گلستانی، رو به خزان نهاد.
نخستین نماد این تلخیها در مجادلههای آقای گلستانی و خانماش نمایان شد.
ما، مجادله های همسران را "نبرد بیبرنده " مینامیم، که دمار از روزگار زندگی خانوادگی برمیآورد. این نبرد نامبارک، فزاینده است و پیش رونده. به هیچ حدی قانع نیست. تا بنیان خانواده را خاکستر نکند، دست بر نمیدارد.
نزاعها، تلخزبانیها، دشنامگوییها، قهرکردنها، و حتی کتککاریهای این زوج ناشکیبا میرفت که زندگی پانزدهسالهشان را فروپاشد و خسارتی بیجبران بهبار آورد، تا که به توصیه برخی نیکخواهان، آقای گلستانی، به فکر مشاوره افتاد و به دامان مشاور، پناه آورد.
{ادامه دارد}
🔴 بیکاران
برخی از مردان، کارشان در خانه است؛ مانند بعضی از نویسندگان، محققان، و پارهای دیگر از مردمان.
ایشان باید کارشان را با زندگی خانوادگی، درنیامیزند. آمیختگی این دو، روا نیست و مشکلآفرین است. اما میتوان، با تدبیر و هماهنگی با همسر و دیگر اعضای خانواده، قلمرو کار را از قلمرو زندگی خانوادگی جدا کرد. "که هر چیزی به جای خویش نیکوست."
در این باره قبلا مطالبی نوشتیم و حکایت مشاورهای "اتاقکی روی بام" را بیان کردیم.
🌍 اما بیکاران
بیکاران، در خانه نمانند.
اگر آقا بیکار شد، طبیعی است که باید دنبال کار بگردد و خانم، او را در حل این مساله، یاری کند. اما اگر - به هر دلیل - مدت بیکاری آقا طولانی شد، نباید همه اوقات را در خانه بماند. ماندن طولانی در منزل و پیش چشم خانم، همان آفتهایی را در پی دارد که قبلا در حکایت مشاورهای "اتاقکی روی بام" بیان شد. و علاوه بر آنها، نگرانی و افسردگی مرد از بیکاری را افزایش میدهد. خانم را نیز نگران و دلواپس میکند. و از حرمت و احترام مرد، نزد زن، میکاهد.
ممکن است خانم، برای پیشگیری از ضعیفشدن روحیه و امید آقا، ناراحتیاش را آشکار نکند و بیکاری مرد را به رخ او نکشد، اما رنجش درونی، او را میآزارد. و اگر این وضعیت، طولانی شود، ایبسا که خانم، دیگر قادر به پنهانکردن ناراحتیاش نباشد و آن را، به شکلهای گوناگون، بروز دهد و در نهایت، منجر به کشاکش و نزاع و مجادله شود و به روابط دوستانهشان آسیب بزند.
البته بیکاری، مسالهای است که ممکن است برای هر مردی، در مدتی، پیش آید، اما آنچه مهم است، مدیریت این بحران است.
مرد، هنگام بیکاری، باید زمانی از شبانهروز را دور از چشم زن باشد، تا احترامش نزد خانم و خانواده، محفوظ بماند. نیز زندگی را از کسالتزدگی مصون بدارد. نیز از سرریزی حوصله خود پیشگیری کند و از اوقات بیکاری استفاده نیکو ببرد.
رفتن به مسجد، کتابخانه، ورزشگاه، تفریحگاه، آموختن دانشها و فنون جدید، راهکارهای خوبیاند برای استفاده از اوقات بیکاری و نیز کاستن از آفتهای آن.
🔍 نکته
آنچه گفته شد، به آن معنا نیست که زن، حضور همسر در خانه را دوست ندارد، بلکه سخن در این است که زیادماندن در خانه و همیشه در دسترس و چشمرس همسر بودن، خوب نیست. بسیاری از همسران، بهویژه خانمها، از کمبود وجود همسر در خانه، گلایه دارند. یعنی هم کمبودن در خانه، ناروا است، هم زیادبودن، زیان دارد.
بنابراین، در اینباره، مانند دیگر موارد و مسائل زندگی خانوادگی، نه افراط، بایسته است و نه تفریط، شایسته است. افراطکاری و تفریطگری، دوقلوهایی نامبارکاند. آنچه خجسته است، اعتدالورزی و بهاندازهکاری است. "اندازه نگهدار که اندازه نکوست."
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
شاخها دختر دوشیزهٔ باغاند هنوز
باش تا حامله گردند به الوان ثمار
عقل حیران شود از خوشهٔ زرین عنب
فهم عاجز شود از حقهٔ یاقوت انار
تا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار
آب در پای ترنج و به و بادام روان
همچو در زیر درختان بهشتی انهار
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که باور نکنی فیالشجرالاخضر نار
پاک و بیعیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار
نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای ستار
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کجرفتار
سعدی، بوستان، گزینشی از یک قصیده بلند.
نویسنده: خانم مهندس فاطمه کوثر
این روزها با موارد مختلفی روبهرو میشوم که موضوع مورد دغدغهام را بهتدریج پرورش میدهند. گاهی آدمهایی غمگین و درفکرفرورفته را میبینم که حتی در جمع هم توان شادشدن را ندارند و بغضفروخورده و عصبانی، در گوشهای کز میکنند. یا کسانی که انگار میخواهند از فشار درون، بترکند.
از سوی دیگر، گاهی انسانهایی را میبینم که انگار موقعیتها روی آنها تاثیرگذار نیست؛ در هر شرایطی، کار خود را خوب انجام میدهند. اینگونه اشخاص، خوب میفهمند که افراد بدحال، چه اشتباهی میکنند.
مثل پرستاری که در فیلم "ساعت پنج عصر"، به کارگردانی مهران مدیری، در بحبوحه حضور بیماران بدحال و شلوغی وحشتناک بیمارستان و بداخلاقی شدید پرسنل، با آرامش و مهربانی تمام، انگار که هیچکس اطراف او نیست، زخم بیماری را پانسمان میکرد و به حال او می رسید. یا مثلا "جودی ابوت" در یکی از نامه هایش به بابالنگ دراز مینویسد: "من هر لحظه خوشبختیام را احساس میکنم و یقین دارم که خوشبختم و هر اتفاق ناگواری هم که پیش بیاید، به این عقیده باقی خواهم ماند و به ناراحتیها به عنوان تجربه جالبی مینگرم و از این که آن را احساس کردهام، شادمانم."
این قسمت آخرش (از اینکه آن را احساس کردهام، شادمانم) خیلی جالب است.
در این میان، دلم میخواهد به آنانکه سخت ناراحتاند، بگویم: آخر چرا؟ چه چیزی آنقدر مهم است که مهمتر از آرامش تو است؟ هیچ چیز به قیمت از دست رفتن آرامش تو، ارزش ندارد. باور کن؛ هیچ چیز.
و بعد از کسانی که تحت تاثیر شرایط بد قرار نمیگیرند، بپرسم: چگونه دلتان را اینقدر وسیع کردهاید؟
گاهی این وسعت دل را تجربه کردهام ولی نمیدانم چگونه میتوان همیشه آن را داشت؟ خیلی آرامبخش است. شنیدهام تفسیر "احسن الحال" همین است؛ حال خوب، همین است.
با تیموری، از اوّل دبیرستان همکلاس بودم و این همکلاسی، در دورۀ دانشگاه و در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد نیز ادامه داشت. خیلی به هم علاقهمند بودیم؛ امّا روحیه و اخلاقمان 180 درجه با هم تفاوت داشت. او آدمی منظم و انعطاف ناپذیر بود، در حالی که من دانشجویی مشنگ، باری به هر جهت، و اهل تسامح بودم. نمیدانم چطور ما با هم صمیمی بودیم.
همیشه انعطاف ناپذیری او کار دستش میداد و به همین جهت، غیر از من کسی حوصله و تحمّل او را نداشت. در دورۀ دانشجویی، این سختگیری در مسألۀ ازدواجش بیشتر خودش را نشان داد. در حالی که طبق معمول آن زمان، همۀ ما در اواسط دورۀ کارشناسی ازدواج کرده بودیم، تیموری هنوز بیهمسر مانده بود. نه این که دنبال ازدواج نباشد؛ بلکه اتفاقاً قبل از همۀ ما تصمیم به ازدواج گرفته بود؛ امّا شرایطی برای همسر آیندهاش در نظر گرفته بود که کمتر دختری با آن شرایط پیدا میشد.
هرگاه دربارۀ این شرایط بحث میشد، او یک کاغذ بزرگ از جیبش بیرون میآورد؛ کاغذی که در آن، یک فهرست چهل تایی از شرایط همسر ایدهآلش را در آن نوشته بود. از موی سر گرفته تا اندازۀ پیشانی، شکل بینی، لوزی نبودن لبها، رنگ چشم، رنگ گونه، و ... همه در آن ثبت شده بود. در این فهرست حتّی شرایطی مانند تک فرزند بودن، پدر ثروتمند داشتن و بفهمی نفهمی لب گور بودن پدرزن آینده نیز گنجانده شده بود.
تیموری میگفت: تنها همسری با این شرایط چهلگانه میتواند مرا خوشبخت کند. جالب آن بود که بسیاری از این شرایط، سلیقۀ خودش نبود و اطرافیان و خویشانش به او القا و بلکه تحمیل کرده بودند و او هم با تصوّر این که واقعا باید همسر آیندهاش این طور باشد، پذیرفته بود و فهرست خود را بدین گونه تکمیل کرده بود؛ در حالی که در آغاز، فهرست او بیش از هفت یا هشت شرط نداشت.
او به قول خودش، با این فهرست، اندازۀ دو دور تسبیح، به خواستگاری رفته بود. خواستگاری کردن او هم عادی نبود و بیشتر شبیه لشکرکشی بود؛ زیرا او، طبق رسم خانوادگیاش، هنگام خواستگاری، از پدر و مادر و خواهر و برادر گرفته تا عمّه و عمو و دایی و خاله را به همراه میبُرد و همینها بودند که مدام فهرست او را چاقتر میکردند.
یادم میآید که یک روز، او با حالتی ناراحت پیش من آمد و گفت: به خواستگاری فلان دختر رفتیم و همۀ شرایط فهرست را ـ که تا آن زمان بیست شرط بود ـ 8 و همه پسندیدند؛ امّا تنها عمّۀ پیرم نپسندید و گفت: همسر تو باید دارای فلان شرط نیز باشد که نیست و بدین ترتیب، شرط بیست و یکم اضافه شد.
دورۀ کارشناسی ارشد، داشت تمام میشد و همسر ایدهآل تیموری پیدا نشده بود. کمکم بچهها داشتند لفظ «پیر پسر» ـ که در آن زمان برای پسران مجرّد بین 25 تا 30 ساله به کار میرفت ـ برای او به کار میبردند.
🔻
دورۀ کارشناسی ارشد، هم تمام شد و تیموری هنوز بیهمسر مانده بود. هنگام جشن فارغالتحصیلی، یکی از سفارشهایی که بیشتر بچهها به او داشتند این بود که پیر پسر! سعی کن حتماً تا قبل از سی سالگی همسر ایدهآلت را پیدا کنی، چون اگر به سی سالگی رسیدی، آن وقت عاقل میشوی و تا آخر عمر بیهمسر میمانی.
سالها بعد از فارغالتحصیلی، او را ندیدم. تا این که یک روز، اتفاقی او را در خیابان دیدم. قیافۀ اخمویش، اخموتر شده و چشمهایش از بیخوابی، پُف کرده بود. خوشحال شدم و پیش رفتم و همدیگر را در بغل گرفتیم. او مرا به ادارۀ محل کارش ـ که در همان نزدیکی بود ـ برد. با هم از هر دری سخن راندیم تا این که ناگاه یاد ازدواجش افتادم و پرسیدم: تیموری! راستی ازدواج کردی؟ در حالی که انتظار نداشتم که جواب مثبت بشنوم، شنیدم که گفت: آری. با تعجب پرسیدم: با همان فهرست چهل شرطی؟ 😳 جواب داد: آری.
در حالی که داشتم از تعجب شاخ در میآوردم، پرسیدم: یعنی همسری که انتخاب کردی، دارای همۀ آن شرایط چهل گانه بود؟😳😳 باز هم جواب داد: آری. نفسی به راحتی کشیدم و خندهای کردم و در حالی که دست بر شانۀ او میزدم، گفتم: پس پیر پسر! تو الآن خوشبختترین مرد دنیا هستی. امّا بر خلاف انتظار، چهرهاش در هم کشیده شد و گفت: دست روی دلم نگذار که خیلی بدبختم. با تعجّب پرسیدم: چرا؟ همسر تو که همۀ شرایط را دارد. او با ناراحتی جواب داد: آری؛ ولی یادم رفته بود که یک شرط چهل و یکمی را اضافه کنم.
پرسیدم: چه شرطی؟ جواب داد: این که در خواب، خُر و پُف نکند؛ زیرا اکنون زندگیام تباه شده است. شبها از خُر و پُف او نمیتوانم بخوابم و روزها با این چشمهای پُف کرده و با چشمان خوابآلود، سر کار حاضر میشوم و انگشت نمای همگان شدهام.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناصف اصفهانی؛ آشرشتۀ دانشجویی، ص 65 – 62، نشر معارف
فرهنگها، چه خوبها و چه بدها، بهتدریج ایجاد میشوند. باورها، عقیدهها، عادتها، فضیلتها، رذیلتها، و همۀ خصلتهای آدمیان و جامعهها، اندکاندک پدید آمده و کمکم رشد کردهاند و ای بسا از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشوند و برخیشان تا چندین نسل پیش میروند.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور/
در خــــــلایق میرود تا نفــــــخ صور
(مولوی، مثنوی، دفتر اول)
نیز، فرهنگها تمدن میسازند. جانمایۀ تمدنها، فرهنگ مردمان است.
🏛 تمدن اسلامی
پیامبر اکرم و امامان - علیهم السلام - با گفتار و کردار خود، تمدن اسلامی را ساختند. ایشان با گفتارشان آموزههایی را به مسلمانان میآموزاندند و با کردارشان آموزههایی دیگر را به مردمان مینمایاندند.
از مسائلی که آن بزرگواران به مردمان گفتند و نمایاندند، «فرهنگ خانواده» بود، که «ازدواج»، بخشی از این فرهنگ است.
سیرت رفتاری و گفتاری پیامبر و امامان، این بود که ازدواج، امری طبیعی و غریزی و فطری است و جزو زندگی است و باید در جای خود باشد؛ و همانگونه که آدمیان، برای استمرار حیات خود، نیازمند آب و غذا و هوا هستند، نیازمند ازدواجاند.
🖋راویان ازدواج
پیامبر و امامان، هم خود راوی ازدواج بودند، هم دیگران را به این کار تشویق میکردند.
امیرمؤمنان - علیهالسلام - فرموده است:
أَفضَلُ الشَّفاعاتِ أَن تَشفَعَ بَینَ اثنَینِ فی نِکاحٍ حَتَّى یَجمَعَ اللهُ بَینَهُما؛
بهترین وساطتها، آن است که در کار ازدواج دو نفر وساطت کنی، تا خداوند آنان را به همدیگر برساند.
(وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۴۶، حدیث ۲۴۹۹۶)
امام صادق - علیهالسلام - فرموده است:
مَن زَوَّجَ أَعزَباً کانَ مِمَّن یَنظُرُ اللهُ إِلَیهِ یَومَ القِیامَةِ؛
کسی که مجردی را همسر دهد، خداوند در قیامت به او (به نظر لطف) مینگرد.
(الکافی، ج ۵، ص ۳۳۱، حدیث ۱)
مشاوره خانواده
پرسش:
خانمی خوشانصاف گفته و پرسیدهاند:
همسرم مرد خوبی است و در زندگی اصلاً کم نمیگذارد؛ اما یک اخلاق بدی که دارد و من از این اخلاقش در زندگی اذیت میشوم، این است که با کوچکترین حرفی که قبول نداشته باشد، قهر میکند و تا من پیشقدم نشوم، کوتاه نمیآید و با من صحبت نمیکند. ممنون میشوم اگر دربارة طرز رفتارم در این شرایط، در صفحة «از زبان مشاور» راهنمایی فرمایید.
پاسخ ما:
آفرینتان میگوییم که در آغاز، خوبیهای همسرتان را بیان کردهاید. این نشانة خوبی است؛ نشانة انصاف شما، نشانة زنده بودن ریشههای زندگیتان، نشانة وجود علاقه میان شما و همسرتان. آفرین به شما.
گفتهاید:
1. «همسرم مرد بسیار خوبی است.» این یعنی همسرتان اوصاف نیکوی فراوانی دارد.
2. «در زندگی اصلاً کم نمیگذارد.» این یعنی ایشان مرد زندگی است و برای سعادت همسر و زندگی مشترک، هم توجه دارد و هم میکوشد.
این گفتة شما به ما اطمینان میدهد که زندگیتان بالنده است و مثبتهای زندگیتان بسیار بیش از منفیهای آن است؛ اما این زندگی ریشهدار و بالنده، از یک آفت و بیماری، رنج میبرد؛ آفتی که قابل زدودن و دردی که درمانپذیر است.
پاسخ به اصل پرسش
1. ریشة این بیماری و آفت را بیابید. بیطرفانه بیندیشید و علتیابی نمایید. نخست از خودتان آغاز کنید. آیا رفتار شما، در بداخلاقی شوهرتان، تأثیر دارد؟ مردتان ـ به گفتة خودتان ـ «مرد بسیار خوبی است و در زندگی اصلاً کم نمیگذارد»، آیا از شما کاستیای میبیند؟ آیا شما در زندگی «کم میگذارید»؟
مردی که خود بسیار خوب است و در زندگی هیچ کم نمیگذارد، انتظار دارد خانمش هم بسیار خوب باشد و در زندگی کم نگذارد. پس شما نخست اخلاق و رفتار خودتان را بررسی و عیبیابی کنید و اگر نقصانی از ناحیه شما هست، جبران کنید.
2. آفریدگار حکیم، از سر حکمت، آفریدگان را گوناگون آفریده است:
«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة؛ مردمان، معدنهاییاند؛ چونان معادن طلا و نقره». (امام صادق(ع)، بحارالانوار، ج58، ص65)
ازاینرو هیچ کس مانند دیگری نیست. همچنین هر کسی امتیازهایی دارد و کاستیهایی. همسر شما نیز از این قاعده مستثنا نیست. امتیازهای ایشان را ارج نهید و آنها را برجسته کنید و به رخ زندگیتان بکشید. این کار باعث تشویق ایشان به افزایش امتیازها میشود؛ اما کاستیهایش را برجسته نکنید و به رخش نکشید؛ بلکه مدارا کنید و آنها را غیر مستقیم گوشزد کنید.
3. هرگز با ایشان مجادله و «مقابله به مثل» نکنید.
4. توجه داشته باشید که ادارة زندگی و تأمین نیازهای معیشتی، کاری سخت است و مرد را به ستوه میآورد. این را خوب درک کنید و از ایشان قدرشناسی نمایید. از هزینههای زندگی بکاهید و ایشان را در این مسیر دشوار، یاری کنید. همدلی و همراهی شما، به مردتان قوت قلب میدهد و از بداخلاقیهایش میکاهد.
5. همسرتان را به ورزش تشویق کنید. ورزش، در آرامش اعصاب و روان و ایجاد نشاط و کاستن از بداخلاقی، تأثیری نیکو دارد.
6. هر هفته به تفریح بروید. تفریح در کاهش فشارهای زندگی و ایجاد اخلاق نیکو، تأثیری شگرف دارد.
7. با مشاوری دانا و توانا، مشاورة حضوری انجام دهید. اگر بتوانید ـ که انشاءالله میتوانید ـ یک مشاور نیکو و خیرخواه بیابید و همسرتان را تشویق به مشاوره کنید، کار بزرگی برای بهبود وضعیت زندگیتان کردهاید. خودتان نیز ایشان را در مشاوره همراهی کنید. یادتان باشد که میگوییم «مشاوره»، نه «محاکمه». و میگوییم «مشاور» نه «قاضی». همسرتان احساس و برداشت نکند که شما ایشان را مقصر میدانید و میخواهید به محاکمهاش بکشانید و محکومش کنید؛ بلکه چنین جلوه دهید و چنان بیان کنید که میخواهید برای بهبود زندگی خوبتان، از یاوری نیکواندیش، کمک بخواهید.
خداوند سبحان، یاور و رهنمایتان باد.
علیاکبر مظاهری، مجله "خانه خوبان"، شماره ۱۰۹.