آیا زنان و مردان، در آغاز و استمرار و دوام حیات جنسی و عاطفی، برابرند؟
بله، تقریباً برابرند. امّا چون زنان لطیفترند، شکنندهترند. شاخۀ تُرد، زودتر میشکند و گل رز، آسیب پذیرتر از درخت سرو است و آن کس که بیشتر آسیب بخورد، شکستهتر میشود و آن کس که شکستهتر شود، عمر حیات جنسیاش کوتاهتر میشود. از این رو باید چارهای اندیشید.
» زندگی خجسته
اگر زوجهای جوان و غیر جوان، نگرشی خدایی به زندگی داشته باشند، حیاتشان حیاتی فرخنده خواهد بود.
چگونگی نگرش آدمی به جهان و انسان و نوع جهان بینی او، بر رفتار وی تأثیری ژرف دارد. هدفمند دانستن نظام آفرینش و حکیم و عادل دانستن آفریدگار جهان
» برگی تازه از «آداب عشق ورزی»
هنگامی که عمارت عالی قاپو را در اصفهان می ساختند، کارگری بنّا، که کارش پرتاب آجر به طبقه های بالا بود، آجرها را از زمین تا طبقۀ چهارم پرتاب می کرد. روزی کارفرمای عمارت، که برای دیدن روند کار ساختمان آمده بود، آن کارگر را هنگام پرتاب آجر دید و از زور بازوی او در عجب شد. حسّ کنجکاوی اش او را بر آن داشت که منشأ این زورمندی را کشف کند. پیرزنی وسوسه گر و جادوگر منش را مأمور کرد که به خانۀ او برود و از اوضاع و احوال آنجا برایش خبر آورد و راز زورمندی کارگر را کشف کند.
پیرزن به خانۀ کارگر رفت و با همسر او دیدار کرد. خود را مسافری غریب و بی کس معرفی کرد و خواست که چند روزی مهمان آنان باشد. خانم، با مشورت شوهرش، پیرزن را به مهمانی پذیرفت.
در این پست، به بخش دوم پاسخ مان یعنی ارائه ی راهکار به سمانه هایی که پسر مورد نظرشان ازدواج کرده است، می پردازیم:
در پست پیشین، تعهد کردیم که پاسخی درخور به سمانه و سمانه ها خواهیم داد. حال، زمان وفای به عهدمان فرا رسیده. در بخش اول، روی سخن مان با سمانه هایی است که شخص مورد نظرشان هنوز ازدواج نکرده است:
سمانه و سجاد، دختر خاله و پسر خاله بودند. باهم بزرگ شده بودند. هر دو جوانی رشید شده بودند. گویا برای هم آفریده شده بودند. همدیگر را خوب میشناختند. یکدیگر را احترام میکردند. زمان ازدواجشان شده بود. سمانه سجاد را دوست داشت و او را همسر مناسبی برای خود میدانست، اما این اندیشه را در دل پنهان میکرد و شهامت بیانش را نداشت. اما نمی دانم چرا سجاد به ازدواج با سمانه فکر نمیکرد. آیا میپنداشت اگر از سمانه خواستگاری کند جواب رد میشنود؟ آیا میترسید اگر این موضوع را مطرح کند، درباره او فکر بد بکنند؟ آیا، مانند برخی از مردمان، میپنداشت او و سمانه مثل خواهر و برادرند و نباید زن و شوهر باشند؟ نمی دانم.
تا اینکه سجاد به خواستگاری دختر دیگری رفت و با او ازدواج کرد. این مسئله سمانه را سخت رنجاند و
گفت و گوی اختصاصی تبیان با حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مظاهری
گفتگوی پیش رو، مصاحبهای است با استاد علی اکبر مظاهری؛ از اساتید حوزه علمیه قم که همراه با فراگیری علوم حوزوی، درقلمروهای مسائل اجتماعی، روان شناسی، جوانان، و خانواده، مطالعاتی پیگیر و علاقه مندانه داشته و هماکنون در دانشگاه قم و مرکز مشاوره حوزه علمیه در زمینههای مختلف، خصوصاً ازدواج و خانواده مشاوره میدهد.
استاد مظاهری که از اصحاب قلم به شمار میرود با بیان خاص و شیوای خود کتابهای متعددی تألیف نموده است، خصوصاً در حوزه خانواده، که مورد استقبال فراوان قرار گرفته است؛ کتابهایی مثل «جوانان و انتخاب همسر»، «فرهنگ خانواده»، «نبرد بی برنده»، «آداب عشق ورزی» و «جوانان و دوران نامزدی».
بله. یک مطلبی که در جمع افراد خانواده، آگاهانه از آن مراقبت میکنم؛ انسجام بین اعضای خانوادهام است. بین ما رفاقت، حاکم است؛ کسی با دیگری دشمنی نمیکند و بد او را نمیگوید؛ خصوصاً در میان اقوام نزدیکم: فرزندان و عروسها و دامادم. اگر ببینم یک گوشهای از این انسجام در معرض آسیبدیدن است فوراً وارد عمل شده و نمیگذارم کار به جای باریک بکشد.
ضمن اینکه بنده معتقدم که خودم حداقل در زمینه مسائلی که به مردم و جوانان درباره ازدواج و خانواده میگویم عمل کرده باشم؛ از این رو فرزندانم، در سنین پایین ازدواج کردند، بعضی از آنها که الان مشغول تحصیلات عالیه هستند، دانشآموز دبیرستان بودند که ازدواج کردند. از نظر بنده، ازدواج فرزندانم، به هنگام بود؛ هرچند از دید جامعه زودهنگام شمرده میشد. در روابط هم، همینطور است؛ عروس هایم مثل دو خواهرند برای هم. ما محبت را یکسان تقسیم میکنیم و از الفت میان فرزندان مراقبت میکنیم. بهترین نعمتی که در خانواده ما جاری است، همین انسجام و همدلی است.
هرچند مسائل سیاسی، امروزه در جامعه ما حاد شده؛ اما
در آموزههای دینی ما آمده است:
الأَخُ الأکبَرُ بِمَنزِلَةِ الأَبِ؛[1]
برادر بزرگتر، به منزلت پدر است.
یکی از وظایف پدر، ساماندهی ازدواج و زندگی مشترک فرزندان است. چون برادر، چونان پدر است، دربارۀ ازدواج خواهرانش وظیفه دارد و باید ایفای نقش پدرانه کند.
» به میمنت چاپ پنجم کتاب «آداب عشق ورزی»
به این نازدانه چالاک؛ کتاب «آداب عشق ورزی»، قول داده بودیم که برای نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، جامه اش را نو کنیم و پنجمین لباسش را بر اندام لطیفش بپوشانیم. او هم قبول کرد و خیال ما راحت شد که تا آن زمان، سر به سرمان نمی گذارد و بهانه های نوجوانانه نمی گیرد.
ناگهان اما، عید نوروز را بهانه کرد و لباس عیدی خواست و اردیبهشت؛ زمان نمایشگاه، را دیروقت دانست.
ما هم که خیلی دوستش داریم، نازش را خریدیم و لباس عیدی بر اندام نازکش پوشاندیم؛ پنجمین لباس، از تولد تا اکنون. برای نمایشگاه نیز برایش برنامه داریم. و چون از نوزادی درآمده و دارد سه ساله می شود، دستی به سر و رویش کشیده ایم و در نمایشگاه کتاب، با سر و پز جدید، خودنمایی می کند. ان شاءالله.
امروز برای ناشر، پیام تشکر فرستادم و به آقایان: ملکی جهان، والی پور، و قنبری، آفرین گفتم.