اخلاق کودکانه
#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
⭕️ ریشههای طلاق (۹)
🔥 طلاقهای ناروا (۹)
پارهای از مردمان، «بهسال»، بزرگ میشوند، اما «بهعقل»، کودک میمانند. شناسنامهشان نشان میدهد خانم شدهاند، آقا شدهاند، اما کردارشان مینمایاند که کودکاند.
کودکان بزرگسال
ما، در مشاورههایمان، کودکانی بیست، سی، چهل، ساله میبینیم، حتی کودکانی هفتادساله. این پدیده، در مسائل اجتماعی، «بَد» است، اما در زندگی خانوادگی و روابط همسران، «بدتر» است. این نمونه را ببینید:
💠 کودکان بیستوپنجساله
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
حسنا و حسن، زوجی جوان، که در میانهٔ دههٔ سوم عمرشان بودند، به مشاوره آمدند. ایشان را از قبل میشناختم. هر دو تحصیلکرده بودند، متدین بودند، مؤمن بودند. کسانی که آنان را از دور میشناختند، به ایمانشان غبطه میخوردند، اما (وای از این اماها!) «کودکصفت» بودند. مجادله داشتند؛ همان «نبرد بیبرنده». نیز بهانهجویی و بهانهگیری. در آغاز مشاوره، به آنان درس صبوری میدادم. گلایههای ناروایشان را میشنیدم، اما تأیید نمیکردم. قابل تأیید و توجیه نبود. درست مانند دعوای دو کودکی بود که بر سر گردویی پوک، بر سر و صورت هم میکوبند.
همتاییهایشان را به رخشان میکشیدم؛ همتایی عقیدتی، ایمانی، علمی، سِنّی. میپذیرفتند و اندکی آرام میگرفتند، اما آرامششان کمدوام بود.
سخنی را که از حسنا دربارهٔ ایمان حسن شنیده بودم، بهتکرار به یادشان میآوردم که میگفت: «گاهی از صدای گریههای حسنآقا، در نماز شبش، بیدار میشوم.»
راهکارهای بسیارم برایشان حکم مُسَکن را داشت؛ دوام نداشت، زیرا هیچکدام نمیخواست از پوست بچگیاش بیرون آید. عادت بد بهانهگیریهای بچهگانه را رها نمیکردند.
اندک و اندک، سخن از طلاق به میان آوردند. بهصراحت با طلاقشان مخالفت کردم. هیچ دلیلی برای طلاقشان نمییافتم.
زمان میگذشت و اینان، در دعواهایشان، بیپرواتر میشدند؛ مانند پیچومهرهای که هرز شده باشد، زبانشان هرز شده بود. زشتی مجادله، دیگر برایشان زشت نمینمود؛ مانند کودکانی بدادب، که زبانشان به فحش عادت میکند و دیگر فحش را زشت نمیدانند.
میدانیم که بدزبانی، از میزان ایمان آدمی میکاهد. اینان هرچه بیشتر نزاع میکردند، کمایمانتر میشدند. کارشان به دادگاه کشید. هرچه اصرار کردند که طلاقشان را تأیید کنم، نکردم. هیچ دلیلی بر طلاقشان نمییافتم جز همان کودکصفتی و بچگانگی. بسیاری از خوبیهایشان را بر باد دعواهای بچگانه دادند و جدا شدند. افسوس!
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند کاخهای کهن
مجادلههای کودکانه میتواند زیباترین زندگیها را فروپاشد.
خبر خوب
این مجادلههای کودکانه، قابل علاج است، اگر همسران از لجبازیهای کودکانه دست بردارند. همسران ستیزهگر، برای درمان این بیماری حقیر، باید یک کتاب بخوانند و به آن عمل کنند؛ فقط یک کتاب: «نبرد بیبرنده». خواندن این کتاب و عمل به راهکارهای آن، حتماً از مجادلههای فضیلتسوز، پیشگیری میکند. بیتردید. انشاءالله.
خواندن این کتاب را به حسنا و حسن پیشنهاد کردم، اما نخواندند. اصرار کردم، نخواندند. اگر میخواندند و عمل میکردند، زندگی نوپای جوانانهشان تباه نمیشد.
بیایید برای خوشبختیمان، اندکی عاقلتر شویم.
بهانهجویی و بهانهگیری
بیایید بهانهجویی و بهانهگیری را از زندگیمان، از اخلاقمان، حذف کنیم. الفاظ «بهانه» و «بچه»، همراه هماند. لفظ بهانه، بچه را به ذهن میآورد. بهانهجویی و بهانهگیری، در شأن عاقلان نیست. ما که از دوران کودکی فاصله گرفتهایم، باید از صفت بهانگی نیز فاصله بگیریم، وگرنه کودکایم؛ کودک بزرگسال!
سخن خداوند
خدایمان فرموده است: مؤمنان، رستگاراناند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (۱). از خدا میپرسیم: این مؤمنانی که میفرمایی رستگاراناند، کیاناند؟ میفرماید: «اَلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ»؛ آناناند که از بیهودهکاری رویگرداناند. (۲)
حقا که بهانهجویی و بهانهگیری، از مصداقهای دانهدرشت بیهودهکاری است.
بیایید مؤمنتر باشیم. بیایید بیهودهکار، بهانهجو، بهانهگیر نباشیم. ستیزهگر نباشیم. مجادلهگر نباشیم.
آن سخن فردوسی را که میگوید:
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند کاخهای کهن
اینگونه نیز میشود خواند:
بهانه به جایی رساند سخن
که ویران کند خانهٔ مرد و زن
۱. سورهٔ مؤمنون، آیه ۱
۲. سورهٔ مؤمنون، آیه ۳
شب قدر ۱۴۴۴
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
🔻 رسانههایمان را دنبال کنید:
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1