۱۷
آذر
از زبان مشاور
» فاخته های جداآشیانه
دختر و پسری شیرازی، که تازه عقد کرده بودند، نزدم آمدند که برایشان درباره «بهتر زندگی کردن» سخن بگویم. مشکلی نداشتند که در پی حل آن آمده باشند؛ آمده بودند که مشکلی پیش نیاید.
به ایشان آفرین گفتم که چنین فهیم اند و در طلب حیاتی فرخنده اند.
گفتم: دوست دارید از کجا بگوییم؟
گفتند: