وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

فضیلت های فراموش شده (13)

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۷ ب.ظ

اوصاف پدر، به قلم پسر

    دنباله اوصاف حاج آخوند ملا عباس تربتی، به قلم فرزندش حسینعلی راشد، از کتاب «فضیلت های فراموش شده»، انتشارات روزنامه اطلاعات، با ویرایش و تلخیص.

 

حکایت ها و هدایت ها (8)

بی ریایی و بی تکلفی

در سال 1300شمسی پدرم مرا که شانزده ساله بودم برای ادامه تحصیل به مشهد برد و در مدرسه ای جای داد و برای آنکه دلتنگ نگردم و انس بگیرم، با مادر و برادر و خواهرم همگی به مشهد آمدند و یک ماهی ماندند. 

اواخر شعبان بود و پدرم می خواست به تربت برگردد، اما جمعی از مردم مشهد او را، به اصرار، در مشهد نگه داشتند. آن ماه رمضان در مسجد گوهرشاد، نماز ظهر و عصر را می خواند و بعد از نماز به منبر می رفت. در نمازش مردم بسیار به وی اقتدا می کردند و اغلب از سرشناسان متدین مشهد بودند. من نیز گاهی در آن نماز جماعت حاضر می شدم. ...

این گدشت و سالهای دیگر گذشت تا آنکه سال 1318 شمسی فرا رسید و من پس از داستانها، که فعلا از این موضوع خارج است، از تهران برای دیدن پدر و مادرم به تربت رفتم. در آن زمان سه چهار سال بود که پدرم به سببی  از تربت به کاریزک برگشته بود و در ده زندگی آرامی را می گذرانید.

در بهار آن سال بارندگی زیاد شده بود و چون خانه های ده همه خشتی است، گنبدهای کوچک خشتی بسیاری از خانه ها خراب شده و به قول مردم لمیده بود. از جمله مسجد ده که دارای چهار چشمه به قول خودشان، یعنی چهار گنبد کم ارتفاع خشتی،  از این قبیل بود. سه تایش به کلی فرو ریخته بود و از یکی دیگر نیمی ریخته و نیمه دیگر آن خرابه در هوا بر روی ستونی که در وسط این چهار چشمه است باقی مانده بود. 

به سبب پیش آمدهای آن چند سال، مردم در همه جا نسبت به امور دینی کم اعتناتر گشته بودند و از این رو هنوز کسی برای نوسازی مسجد اقدام نکرده بود و آوارهای فروریخته همچنان تپه خاکی، در کف مسجد باقی بود.

پدرم در زیر همان قسمت که نیمی از آن فرو ریخته بود، مقداری از آوارها را کنار زده و حصیر را پاکیزه کرده بود و سه نوبت نمازش را می رفت و در همانجا می خواند.

روزی من به ده آمده بودم. ناهار خوردیم و خواستم استراحت کنم، پدرم برخاست و وضو گرفت و به مسجد رفت. من نیز غنیمت دانستم که نمازی پس از چند سال با آن مرد بخوانم. وضو گرفتم و به مسجد رفتم. از جانبی وارد شدم که او مرا ندید و آهسته جلو رفتم. در رکعت دوم نماز بود. خدا می داند که میان این نمازش در حال تنهایی، در میان آوارهای فرو ریخته مسجد این ده، با نمازی که آن روز در مسجد گوهرشاد به او اقتدا کردم و نیمی از صحن گوهرشاد و تمامی یک شبستان از جمعیتی که به او اقتدا کرده پر بود، از لحاظ طمأنینه و قرائت و همه ذکرهای واجب و مستحب، ذره ای تفاوت وجود نداشت.

یعنی آن داعی یا نیت یا عشق یا شوقی که او را وادار به نماز می کرد، در هر دو جا، یکسان بود و آن جز خدا نمی تواند باشد که: « هو معکم اینما کنتم»؛ [خدا با شماست، هرجا که هستید].

ادامه دارد.

1396/2/29

  • ۹۶/۰۲/۲۹
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">