اتاقکی روی بام
از زبان مشاور
مشاوره خانواده
حضور در منظر همسر (۲)
زن و شوهری جوان، به مشاوره آمدند. از یکنواختی زندگی شان می نالیدند. از هم عیبجویی می کردند. و مسائلی دیگر.
به علت یابی پرداختیم. تا اینکه شغل آقا را پرسیدم. کارهای حرفنگاری و گرافیکی میکرد. محل کارش اتاقی در منزل مسکونی شان بود.
از آقا و خانم خواستم وقایع یک شبانه روز از زندگیشان را برایم بیان کنند و آنان چنین کردند. آشکار شد که زندگی شان و شغل آقا و کارهای خانم و حضورشان نزد هم، چنان درهم تنیده که کلافه شان کرده است.
زندگی یک شبانه روز چنین بود: صبح باهم صبحانه می خوردند. سپس آقا، پس از اندکی چرخیدن در شبکه های تلویزیون، به اتاق کارش میرفت و خانم به آشپزخانه.
صدای صفحه کلید کامپیوتر، به آشپزخانه می رسید و صدای کارهای خانم در آشپزخانه، به آقا. یک ساعتی بیش نگذشته، آقا از اتاق بیرون میآمد و برای نوشیدن چای، به آشپزخانه می رفت. دیدار زن و شوهر چندان جاذبه ای نداشت، زیرا یک ساعت پیش نزد هم بودند و در این فاصله، صدای کارهای یکدیگر را می شنیدند. آقا خودش برای خود چای می ریخت؛ انگیزه ای نبود که خانم برای او چای بریزد. مرد به اتاق کارش بازمی گشت. تلفن منزل زنگ می زد. هرکدام می رسیدند گوشی را برمی داشتند. صدای مکالمه ها به گوش هردو میرسید. اگر خانم با مادرش صحبت تلفنی میکرد و سخن، طولانی میشد، مرد کلافه میشد و در اتاق را محکم میبست و زیر لب غر میزد. زن، از صدای به هم خوردن در، میرنجید. خانم به مطالعه میپرداخت. صدای دکمههای صفحهکلید کامپیوتر آقا به گوشش میرسید و تمرکز حواسش را برهم می زد. تلفن زنگ میزد. با مرد، درباره سفارش کار و تحویل کار، صحبت داشتند. صدای مرد به گوش زن میرسید و حواسش را پرت می کرد. خانم به آقا تذکر میداد که آهسته سخن بگوید و این سبب مجادله می شد... و مسائل بسیار دیگر، که هر دوی آنان را کلافه و عصبی میکرد.
پس از شنیدن سخنان بسیار هردو، به آقا گفتم: میشود کارتان را به بیرون از منزل منتقل کنید؟
گفت: "فعلا نه."
گفتم: خانه تان طبقه بالا یا پایین دارد؟
گفت: " نه."
گفتم: میشود اتاقی مناسب کارتان، روی بام منزلتان بسازید؟
گفت: " اتاقکی روی بام داریم، اما چندان مناسب سکونت نیست. آن را انباری کرده ایم."
گفتم: از هر دوی شما میخواهم که همین امروز آن اتاقک را برای کار آقا آماده کنید و کامپیوتر و لوازم کار را به آنجا منتقل نمایید. سپس آقا، هر روز صبح، پس از صبحانه، در ساعتی معین، مانند یک کارمند اداری و کارگر کارخانه و کاسب بازار، به اتاق کارش برود و تا ظهر، وقت ناهار، پایین نیاید. فرض کنید که چند کیلومتر دور از خانه،کار میکند. خانم هم به سراغ آقا نرود. وقت ناهار، آقا پایین بیاید و پس از ناهار و استراحتی کوتاه، به اتاق کارش برود... .
هر دو خواستند که دلیل این پیشنهاد و راهکارم را برایشان توضیح دهم. گفتم:
1. زن و شوهر نباید همیشه پیش چشم هم باشند و همه رفتار و گفتارشان در منظر همسرشان باشد. این کار باعث دلزدگی و کلافگی میشود. اما اگر مدتی از هم دور باشند، دلشان هوای هم را میکنند و آنگاه که نزد هم میآیند، با هم بودنشان تازگی و طراوت دارد.
2. هر کس دوست دارد، بلکه نیاز دارد، زمانی را تنها باشد و زیر نگاه کسی نباشد. فرض کنید هرجا که باشید، دوربین هایی شما را زیر نظر دارد. بهزودی به ستوه میآیید.
3. نزد هم بودن همیشگی، عیبهای پنهانی را آشکار میکند. هرکسی حالتها و عادتهایی دارد که دوست ندارد دیگران بدانند و ببینند. از این رو، آنها را نزد دیگران مخفی میکند، اما اگر کسی همیشه نزد او باشد و او بخواهد همواره مراقب خود باشد، به ستوه می آید.
درست است که زن و شوهر، همدم هم اند و نباید چیز پنهانی از هم داشته باشند، اما برخی از اوصاف و کردارها هست که آدمی دوست ندارد هیچکس آن ها را ببیند و از آنها مطلع باشد. به علاوه، برخی از کارها طبیعتشان چنان است که باید دور از منظر دیگران، حتی همسر، انجام گیرد. بنابر مثال: خانم، در دوران قاعدگی، کارهایی دارد که نمی پسندد هیچ کس ببیند؛ حتی همسر.
فرجام جلسه
در پایان، قرار گذاشتیم که پیشنهاد و راهکارم را به مدت دو هفته، بهگونه آزمایشی، انجام دهند، آنگاه نتیجه را بررسی کنیم.
آنان رفتند و پس از دو هفته آمدند و تجربه "اتاقکی روی بام" را مطلوب توصیف کردند و ثمره آن تجربه را فوق انتظار و باور خویش بیان نمودند.
الاهی شکر.
علیاکبر مظاهری ۱۴/مهر/۹۶
عضو شدن در کانال "از زبان مشاور" 👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu7DLoLn9nLRpR6VQ
- ۹۶/۰۷/۱۴