فضیلتهای فراموششده
سالها پیش در یک جمع خودمانی از آقای سهیل محمودی شنیدم که «من هر وقت ایمانم ضعیف میشود، میروم چند صفحه از فضیلتهای فراموششده را میخوانم.» (نقل مضمون)
از آن روز خیلی کنجکاو بودم که این کتاب را بخوانم. فضیلتهای فراموششده، شرح حالی است که فرزند حاج آخوند ملاعباس تربتی دربارهٔ پدرش نوشته است. چیزی شبیه به یک اسرارالتوحید معاصر!
آقای جلال رفیع، مقدمهٔ مفصلی بر این کتاب نوشته که با این جملات شروع میشود: «در خواندن این کتاب عجله نکنید. اگر حال یا وقتش را ندارید یا آنرا به هر دلیل نمیپسندید، از همینجا خواندن را قطع کنید!»
اما حاجآخوند کیست؟ یک روحانی اهل روستای کاریزک تربت، که از ۱۲۵۰ تا ۱۳۲۲ شمسی عمدتاً در همان روستا زندگی میکرد و به کار زراعت مشغول بود، اما بهدلیل حالات و مقاماتش به شهرت رسید. او در تمام عمرش حاضر نشد از وجوهات شرعی استفاده کند یا برای اعمال دینی مثل نماز میت و عقد از کسی پولی بگیرد. برای مرد متأهل صیغهٔ ازدواج دوم نمیخواند. پیش از اسم خودش الفاظی مثل الاحقر نمینوشت. با لهجهٔ محلی صحبت میکرد، لباسی شبیه بقیهٔ روستاییان میپوشید و روضه را بهدلیل احتیاط زیاد، از روی کتاب میخواند.
در ۲۴ ساعت، خواب و خوراکش یکبار بود که آن یکبار، هم افطارش بود و هم سحرش. چون خستگی بر او چیره میشد، روی حصیر مسجد عبایش را روی سرش میکشد و مدت کوتاهی میخوابید. خوابش کم بود و خواب کمش سبک.
در همهٔ عمر با کسی دعوا نکرد، کسی را دشنام نداد، روی کسی فریاد نکشید و هرگز پشتسر کسی حرف نزد. در هیچ جار و جنجالی - هرچند در ظاهر به نام دین - وارد نشد. عضو هیچ حزبی نشد و در کار مشروطه دخالتی نکرد. بسیار نماز میخواند، اما در پیشانیاش برآمدگی جای مهر نبود. غلوهایی را که حتی در مورد حرم امام رضا علیهالسلام میشد، باور نمیکرد. مسجد ویژهای نداشت. هر مسجدی را خالی و بدون امام میدید، هرچند مخروبه و دورافتاده، به آنجا میرفت و بهدلیل حضور او مسجد رونق میگرفت. مراقب بود کسی چارپایی را نزند. کسی قلب دیگری را نشکند و به آبروی کسی لطمه نخورد. وقتی پسرش به عروسش گفته بود: «چون چادر نداری با حاجآخوند به حرم نرو» مانتو و روسری او را نگاه کرده بود و گفته بود: «این که پوشیدهتر از چادر است.»
هرگز بر غذایی ایراد نگرفت که شور است یا بینمک. در کار خانه مشارکت میکرد و به همسرش میگفت: «من شرعاً حق ندارم از تو بخواهم زحمت خانه را بکشی.»
گاهی شاهنامه میخواند و میگریست. هرگز فرزندانش را به چیزی بیش از واجبات و ترک محرمات امر و نهی نکرد.
کاش میتوانستم بیشتر دربارهاش بنویسم! کاش!
برگرفته از صفحهٔ اینستاگرام آقای سید امیر موسوی
- ۹۸/۰۵/۲۸