فراز و فرودهای راه ازدواج
بازار ازدواج!
نگارنده نزدیک به هفت سال (تقریباً از اواخر دورهٔ دانشجویی) است که وارد روند طولانی انتخاب همسر شدهام. علت طولانیشدن ناخواسته این روند برای بنده، بعضی از مسائل شخصی و خانوادگی بوده که آن را به فرآیندی کسالتبار تبدیل کرده است، اما از طرفی این حُسن را داشته که بهدلیل برخورد مستقیم با مسائل مربوط به انتخاب همسر و ازدواج، تجربیاتی نقادانه از وضعیت فعلی همسرگزینی در جامعه داشته باشم که شاید کمتر در متون و منابر رسمی پیدا شود. سعی میکنم در ادامه به اختصار موارد مهم را عرض کنم:
- در حالت کلی (در مورد اکثریت ازدواجها و نه اقلیت ۲۰-۳۰ درصدی) ما در وضعیت فعلی با پدیدهٔ «بازار ازدواج» مواجه هستیم؛ یعنی پدیدهای که چه در روش سنتی انتخاب همسر (با اقدام اولیه از طرف خانواده) و چه نوع شبهمدرن آن (با اقدام اولیه از طرف یکی از طرفین) برخلاف سنتهای گذشته عمل میشود. در روش سنتی و اقدام از طرف خانواده، معمولاً مواردی مانند: سازگاری، اهل کار و فعالیت بودن و دیانت فرد و خانوادهٔ او ملاک معرفی و اقدام از طرف خانوادهها بوده است (حتی اگر درخواست اولیه توسط فرزندان و بر اساس عشق و علاقهٔ فیمابین میبود). در روش شبهمدرن که بعدها بیشتر مطرح شد، آشنایی زوجین پیش از ازدواج ملاک عمل خانواده بود و معمولاً عشق و علاقهٔ، محرک این نوع ازدواجها و ملاک آنها بوده است.
در بسیاری از ازدواجها مواردی مانند ثروت و تحصیلات نیز ملاک عمل این دو روش بوده، ولی بازهم اغلب ازدواجها براساس معیارهای پیشگفته بوده است.
در حالحاضر ما با پدیدهٔ «بازار ازدواج» مواجه هستیم. این مفهوم به نوعی ایرانیزهشدهٔ مفهوم «عشق سیال» آقای زیگمونت باومن است؛ بدینمعنا که اقدام به انتخاب همسر، چه براساس روش ظاهراً سنتی صورت بگیرد و چه براساس روش ظاهراً شبهمدرن باشد، هرکدام از دختر یا پسر و خانوادههایشان، حکم خریداری را دارند که تا «لحظهٔ آخر» تلاش میکنند بهترین جنس را با کمترین قیمت تصاحب کنند. یعنی چهبسا دختران یا پسران (و به طریق اولی خانوادههایشان) تا پای عقد هم به فکر این هستند که فرد مناسبتری را برای ازدواج انتخاب کنند و حاضرند حتی قرارها و تعهدات را تا بعضی مراحل زیرپا بگذارند. در همین بازار ازدواج است که ایرادات جزئی ظاهری دختران بهحدی برای ایشان و خانوادههایشان بزرگ میشود که شاهدیم حتی دختران مذهبی به انواع و اقسام جراحیهای سطحی و عمیق چهره و اندام برای ترمیم نواقص ظاهری و همچنین آرایش چهره، روی میآورند و از طرف دیگر بسیاری از پسران مذهبی و خانوادههایشان هم براساس مشخصات ظاهری، ثروت خانوادگی و شأن اجتماعی دختر، انتخاب همسر میکنند. در همین بازار بیرحم، دخترانی که عیوب ظاهری اصلاحنشدنی دارند یا از خانوادهٔ فقیر و از طبقات پایین جامعه هستند و یا پسرانی که از پشتوانهٔ خانوادگی (چه مالی و چه اجتماعی) ضعیف رنج میبرند، تقریباً به حاشیه رانده میشوند و انتخابهایشان براساس اجبارهای پیشآمده است.
در ادامه، مصادیق بعضی از این پدیدههای رواج یافته را مرور میکنیم:
- خانوادههای مذهبی (و به طریق اولی کمتر مذهبیها) تمایل عجیبی بر پایتختنشین (و در حالت کلی شهرنشین) نمایاندن پدران و اجدادشان دارند و حقیر علیرغم خواستگاریهای بسیار زیاد تابهحال از خانوادهای نشنیدهام که بهصراحت بگویند پدران و یا اجداد ما روستازاده بودهاند (مگر اینکه در پاسخ به سؤالات صریح به این واقعیت اذعان کنند).
- در شهرهای بزرگ، مخصوصاً تهران، محل سکونت خانواده ملاک بسیار مهمی در انتخاب همسر است. مثلاً در نظر خانوادهها، فردی که ساکن قلهک است، ولی ایمان پایینتری دارد نسبت به فردی که ساکن منطقهٔ خانیآباد است ولی ایمان قویتری دارد، دارای اولویت بالاتری است.
- مسئلهای به نام رانت خانوادگی (علیرغم وجود پیشینی آن) تبدیل به ملاک بسیار مهمی شده است. مثلاً دختر با کمالات یک روحانی که افتخار امامت مسجدی را دارد، نسبت به دختر معمولی یک روحانی رئیس ادارهٔ ارشاد و یا اوقاف یک شهر کوچک، خواستگاران کمتری دارد. همینطور فرزند پدری که افتخار کارمندی و یا کارگری را دارد، ولو اینکه ویژگیهای یک همسر مناسب را داشته باشد، نسبت به کسی که پدرش وضعیت شغلی بهتری دارد، در حاشیهٔ بازار ازدواج قرار دارد.
- شغل دختر و میزان درآمد او برای بسیاری از خانوادهها مهم شده است، بهطوریکه دختری که دانشجوی پزشکی یا دندانپزشکی است، نسبت به دختری که دانشجوی تاریخ است، فارغ از سایر ملاکهای انتخاب همسر، خواستگاران بسیار بسیار بیشتری دارد.
- برای بسیاری از خانوادههای دختران علیالخصوص در پایتخت، داشتن مَسکن ملکی برای پسر تقریباً به یک ملاک اولیه و اجتنابناپذیر تبدیل شده است، ولو اینکه این ملاک برای اکثر پسران در شرف ازدواج، یک آرزوی دستنیافتنی باشد.
- دختران اصرار زیادی بر سکونت در نزدیکی خانوادهٔ والدین دارند و همین ملاک میتواند پسری را که همهٔ مشخصات ایشان برای ازدواج را دارد، ولی ساکن شهری در فاصله یک ساعته و در همان استان است، از دور خواستگاران خارج کند.
- عروس و داماد در یک دگردیسی از «عضو جدید خانواده» به «کالایی برای تفاخر و پز دادن» تبدیل شده است. بسیاری از مادران فارغ از ملاحظات واقعی ازدواج، نگران این هستند که این عروس و یا داماد، در فامیل و خانواده چگونه جلوه خواهد کرد.
- پسران (ولو اقشار کمتر مذهبی) نسبت به گذشته تمایل بسیار بیشتری به خانهدار بودن همسر آیندهشان دارند و همین مسئله باعث شده است دخترانی که شاغل هستند نسبت همتایان خانهدارشان ولو اینکه در اصطلاح عوام نسبت به آنها «سرتر» بوده و ویژگیهای بهتری داشته باشند، خواستگاران کمتری دارند و این مسئله باعث شده که بعضی از دختران شاغل مجبور به انتخاب مابین همسر خوب و شغل باشند. (البته در این مورد دختران شاغل گروه پزشکی قاعدهشکن هستند!)
متأسفانه در بسیاری از مواقع دخترانی از هر دو قشر مذهبی و کمترمذهبی که آرایش و تبرج دارند، از همتایان بیتبرج خودشان خواستگاران بیشتری دارند.
- در بسیاری از مواقع با دو گرایش از سوی خانوادههای مذهبی در ارتباط مابین دختران و پسران در دوران پیش از ازدواج- ولو اینکه کاملاً تحتنظر ایشان باشد- روبهرو هستیم. بعضی خانوادههای شدیدا مذهبی حتی از صحبت تلفنی تحتنظارت خانوادهها در دوران آشنایی ابا دارند و بعضی دیگر این روابط را تا تفریحات دونفره متعدد بیرون از منزل در دورانی که زوجین هیچ نسبت شرعی مشخصی ندارند نیز پذیرفتهاند و حتی ممانعت یکی از طرفین را نمیپسندند.
- بهتجربه ثابت شده است که با بالا رفتن سن دختران، ایشان انتخابهای سختگیرانهتری دارند، ولو اینکه از تعداد خواستگارانشان کاسته شود. در موارد زیادی مشاهده میکنیم که دختران در خطر تجرد قطعی در دوگانهٔ انتخاب مابین شغل و ازدواج، با قاطعیت، شغل را انتخاب میکنند و خطر تجرد قطعی و افسردگی و مشکلات بسیار آن را به جان میخرند.
- بسیاری از مشاوران دلسوز به پسران سنین بالا (و از جمله اینجانب) توصیه میکنند که برای کاهش خطر تجرد قطعی دختران، از همسالان انتخاب همسر کنند اما در عمل مشاهده میکنم که هرچقدر سن شناسنامهای دختران به سن حقیر نزدیک میشود، ملاکهای سختگیرانهتری پیدا میکنند و عملاً امکان ازدواج با ایشان منتفی میشود و برعکس، مشاهده میکنم در مواردی که مورد خواستگاری دختران با اختلاف سنی پنج سال و بیشتر بوده، ملاکها بسیار سادهتر و ازدواج بسیار در دسترستر بوده است، ولو اینکه در عرف جامعه اختلاف سنی زیاد پسندیده نیست.
- چندین مورد پیش آمده که در خواستگاری از دختران مذهبی متولد دههٔ هفتاد، مواردی مانند نحوهٔ لباس پوشیدن همسرشان جزو مسائل مهم برای ایشان بوده و حتی این مسئله را کمتر از مسائل مالی (که از قضا نسبت به آن هم حساس بودهاند) نمیدانستند، در صورتی که در مورد دختران دههٔ شصت بسیار بسیار کمتر شاهد ملاکهای فانتزی اینچنینی بودهام.
- بسیار در منابر رسمی و از سوی سخنرانان و مشاوران مذهبی در مورد ازدواج ساده و با حداقلها تبلیغ میشود؛ مانند اینکه «با یک اتاق هم زندگی را شروع کنید» و «مراسم ازدواج را بهصورت حداقلی برگزار کنید» اما در عمل شاهد بودم جز در موارد بسیار نادر، دخترخانمهای مذهبی تقاضای یک خانهٔ کامل در یک محلهٔ خوب را داشتهاند و تقریباً موردی پیش نیامده که خواهان برگزاری مراسم ازدواج نباشد و یا حتی به برگزاری حداقلی آن در حد یک مهمانی خانوادگی اکتفا کنند و هرچقدر سن دخترخانم بیشتر شده، ملاکهای سختگیرانهتری پیدا کرده است.
به قلم مهندس حسین رضایی خوانساری- کارشناسارشد مهندسی برق
۹۸/۱۲/۲۵
- ۹۸/۱۲/۲۵