جنگ و صلح همسران (۱۲)
جنگ و صلح همسران (۱۲)
نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
وسواس را درمان کنیم.
پارهای از آفتها، بهتنهایی، میتوانند زندگی خانوادگی را زمین بزنند.
«وسواس»، از آن آفتهای دانهدرشتی است که برای سرنگونی بنای یک زندگی کافی است. اگر وسواس، درمان نشود، آن قدرت را دارد که سقف خانه را بر سر اهل خانه آوار کند. توان تخریبی این اختلال چندان است که از خانه و خانواده، دمار بر میآورد.
انکار ناروا
از پرزیانترین اوصاف وسواس آن است که انکار میشود؛ انکار ناروا. بدیهی است که وقتی بیماریای انکار شود، درمان نمیشود؛ مگر کار به انتحار برسد؛ چنان شدید شود که دیگر قابل انکار نباشد. اختیار از دست شخص وسواسی بیرون رود و بهاجبار یا بهناچار، تن به درمان دهد یا وادار به درمان شود.
چرا انکار؟
در فرهنگ جامعه، برخی از بیماریها، «باکلاس» است! بنابرمثال: کسی که قلبش درد میکند یا عمل باز قلب کرده است، آشکارا به همه میگوید. بامناسبت و بیمناسبت، عمل باز قلبش را جار میزند، اما در این فرهنگ، هر اختلالی که به اعصاب یا روان مربوط شود، گویا ننگ است.
از زبان مشاور
آوارگی یک خانواده
آقای نیشابوری نزدم آمد به مشاوره. چشمانی پر از اشک داشت و دلی پر درد.
گفت: ما یک خانوادهٔ پنجنفرهایم. همسرم وسواسی است. وسواس او همهٔ اعضای خانواده را رنجور کرده و خودش را بیشتر.
گفتم: وسواس فکری دارد یا عملی؟
گفت: هر دو. آشوبهای فکری او را آرام نمیگذارند و رفتارهای تکراری و گیردادنهای سختپیچانهاش، آرامش را از ما؛ من و فرزندانم و خود او، گرفته است. گفتم: درمان کردهاید؟ گفت: هر کاری که از یک مرد معمولی بر میآید، کردهام؛ ایجاد رفاه، بردن به تفریح، غذاهای گوناگون، نصیحت، دعوا، قهر، تهدید به جدایی، ... .
گفتم: دارودرمانی؟
گفت: بله، اما ناقص. خانمم دارودرمانی را نمیپسندند. با اینکه پنهانکاری میکنیم، اما هم میترسد دیگران خبردار شوند و به او انگ بزنند، هم بعضی از خالهزنکها که با خبر میشوند، او را میترساند و منصرفش میکنند.
گفتم: وسواس یک اختلال عصبی - روانی شناختهشده است و درمان دارد؛ اگر خیلی دیر اقدام نشود و دورهٔ درمان کامل شود. اما اگر زمان را از دست بدهید تا این اختلال، مزمن (کهنه) شود یا دورهٔ درمان را کامل نکنید، کار مشکل میشود؛ یعنی یک «مسئلهٔ» قابل درمان، به یک «مشکل» سختدرمان یا بیدرمان بدل میشود.
آقای نیشابوری، که درمانده شده بود، دیگر سخن نمیگفت. فقط گوش میکرد.
او را دلداری دادم که: ناامید نباشید. از رواندرمانی استفاده کنید، اما دارودرمانی، حتماً لازم است؛ نزد روانپزشکی دانا و توانا. تشویقش کردم از همهٔ توان مردانگی و مهارتهای شوهریاش استفاده کند و خانم را راضی به دارودرمانی کند.
گفت: اگر راضی نشد؟ گفتم: ایشان را نزد من بیاورید تا راضیشان کنم. این درد، بدون دارو، درمان نمیشود.
{ادامه دارد. ان شاءالله}
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
برای دنبالکردن رسانههایمان به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۰۱/۱۹