فرایند خواستگاری
فرایند خواستگاری
نویسنده و مشاور: استاد علیاکبر مظاهری
فرایند خواستگاری را طولانی کنیم
ازدواج باید «آسان» باشد؟ آری؛ هرچه آسانتر، بهتر.
ازدواج باید «بههنگام» باشد؟ آری؛ نه دیرهنگام، نه زودهنگام.
جهیزیه و مهریه باید «اندک» باشد؟ آری؛ هر چه اندکتر، بهتر.
شرطهای دختر و پسر و خانوادهها برای یکدیگر باید «اندک» باشد؟ آری؛ بلکه باید هیچ نباشد.
فرایند خواستگاری؛ دیدارها، گفتوگوها، تحقیقها، رسیدن به نتیجهٔ نهایی، کسب شناخت، چطور؟ آسان باشد؟ اندک باشد؟ سریع باشد؟ پرشتاب باشد؟ نه! هرچه آرامتر، عمیقتر، همهجانبهتر، بهتر.
شتاب در انتخاب، انتحار است
خانوادهها؛ خانوادهٔ پسر بیشتر، عجله میکنند. مدت خواستگاری را کوتاه میپسندند. دختر و پسر را به «شتاب استرسی» میاندازند. نباید! نباید! نباید!
با یکی دو جلسه به خانهٔ دختر رفتن، با یکی دوبار صحبتکردن دختر و پسر، رسیدن به نتیجه؛ چه مثبت و چه منفی، نارواست. خطردار است.
پشیمانیآور است.
آرام باشیم! حتی اگر دختر و پسر، دخترخاله و پسرخاله، دخترعمو و پسرعمو، دختردایی و پسرعمه، باشند، باز هم شتاب نکنید. عجله در این کار، همان «عجلهٔ شیطان» است.
از زبان مشاور
مشاورهٔ ازدواج
نیلوفر و محسن
محسن و خانوادهاش به خواستگاری نیلوفر رفتند. در دیدار، معارفه، گفتوگوی اول، مانعی نبود.
نیلوفر تماس گرفت و راهنمایی خواست. گفتم به مشاورهٔ حضوری بیایند.
محسن و نیلوفر و خانوادهها به مشاوره آمدند. یک هفته از جلسهٔ اول خواستگاری گذشته بود. در مرکز مشاوره، تست ازدواج دادند. فرم پر کردند. نتیجه تست و تفسیر آن را برایم آوردند. بهدقت بررسی کردم. همه چیز خوب بود. نظر مثبت ابتدایی خود را اعلام کردم. همگی شادمان شدند. سپس گفتم راه را و مشاوره را ادامه دهید تا به نظر نهایی برسیم. برخیهایشان تعجب کردند و گفتند: مگر نظرتان مثبت نیست؟ گفتم: تا اینجای کار، چرا؛ اما برای یک انتخاب صحیح و یک ازدواج موفق، این مقدار کافی نیست. تست و پرسشنامه و فرم، کمک است برای مشاور و شما؛ اما من بیش از حدود بیست درصد، به تست و پرسشنامه و فرم، بها نمیدهم. برای رسیدن به نتیجهٔ قابل قبول، باید تلاش کرد. شناختها باید به حد نصاب برسد. نیز علاقهٔ دختر و پسر، بسیار مهم است. اکنون آقامحسن و نیلوفرخانم احساس خاصی به هم ندارند. تا علاقه ایجاد نشود. نظر نهایی را نمیدهم.
مشاورهمان ادامه یافت. راههای کسب شناخت و نیز آشکارشدن علاقه یا بیعلاقگی دختر و پسر را بیان کردم. خوب همکاری میکردند؛ همگیشان؛ بهخصوص دختر و پسر.
در دیدارها و تحقیقات و گردشها، میزان شناختها و علاقهها بالا میرفت؛ اما هنوز کافی نبود.
خانوادهها، بهویژه خانوادهٔ پسر، عجله میکردند و جواب نهایی را میخواستند. به ایشان، با مهربانی، گفتم: هنوز کار داریم. اکنون چنین و چنان کنید تا به نتیجه برسیم؛ یا مثبت یا منفی.
با دختر و پسر، جداگانه صحبت کردم. علاقهٔ پسر به حد کفایت رسیده بود، اما دختر تردید داشت. گفتم تا این تردیدها رفع نشود، اقدام نهایی را نکنید.
خانوادهها چندبار همدیگر را مهمان کردند. با هم به گردش جمعی رفتند. دختر و پسر را به گردش دونفری فرستادیم. کارها خوب پیش میرفت. تردیدهای دختر، کم شده بود، اما کاملاً برطرف نشده بود. نیز علاقهاش به پسر، به اندازهٔ مطلوب نرسیده بود.
خواستند استخاره کنند. گفتم: هرگز! استخاره نیاز نیست. راه را ادامه دهید.
برخی از اعضای خانوادهها گفتند: مگر با خواندهشدن خطبهٔ عقد، علاقه ایجاد نمیشود؟ گفتم: هرگز! هیچ تضمینی نیست. اگر ایجاد نشد چه کنیم؟ همچنان مشاوره را و راه را و راهکارها را ادامه میدهیم.
در یکی از مهمانیهایشان کاری شبیه «بلهبرون» کرده بودند و به توافق رسیده بودند. بچهها به من خبر دادند و نظر خواستند. گفتم: صبر میکنیم تا تکلیف تردیدهای دختر و نیز میزان علاقهاش به پسر معلوم شود. خانوادهها انصافاً صبوری و همراهی میکردند، تا اینکه دیروز، دختر و پسر، بدون خانوادهها، به مشاوره آمدهاند. خودم گفته بودم بدون خانوادهها بیایند. دیگر کاری به تستها و فرمها و پرسشنامهها نداشتیم. معیارهای خودمان را بررسی میکردیم.
در این جلسهٔ مشاورهای برایم کاملاً آشکار شد که تردیدهای نیلوفر، رفع شده؛ همگی. و علاقهاش به محسن به اندازهٔ کفایت رسیده؛ بیش از هشتاد درصد. (محسن که علاقهاش به صد و بیست رسیده بود!)
گفتم: حالا نظرم مثبت کامل شد. بروید نظرم را به خانوادهها اعلام کنید و کارهای عقد را انجام دهید.
شادمان و شاداب، رفتند که عروس و داماد شوند. الاهی شکر.
الاهی خوشبخت باشند.
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
برای دنبالکردن رسانههایمان به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۰۱/۱۹