عرفان ناب (۱۹)
عرفان ناب (۱۹)
نویسنده: #علی_اکبر_مظاهری
دین تو، هستی تو
خداوند به آدمی میفرماید:
یَابنَ آدَمَ!
۱. دینُکَ، لَحمُکَ وَ دَمُکََ؛ فَإِن صَلُحَ دینُکَ، صَلُحَ لَحمُکَ وَ دَمُکَ وَ إِن فَسَدَ دینُکَ، فَسَدَ لَحمُکَ وَ دَمُکَ.
۲. فَلا تَکُن کَالمِصباحِ: یُضیىءُ لِلنّاسِ وَ یُحرِقُ نَفَسهُ بِالنّار.
۳. وَ أَخرِج حُبَّ الدُّنیا عَن قَلبِکَ، فَإِنّی لا أَجمَعُ حُبّی وَ حُبَّ الدُّنیا فی قَلبٍ واحدٍ أَبَداً، کَما لایَجتَمعُ الماءُ وَ النّارُ فی إِناءٍ واحِدٍ.
۴. وَ ارفَق بِنَفسِکَ فی جَمعِ الرِّزقِ، فَإِنَّ الرِّزقَ مَقسُومٌ.
۵. وَ الحَریصَ مَحرُومٌ.
۶. وَ البَخیلَ مَذمُومٌ.
۷. وَ النِّعمَةَ لاتَدُومُ.
۸. وَ الأَجَلَ مَعلُومٌ.
۹. وَ خَیرُ الحِکمَةِ خَشیَةٌ اللهِ تَعالی.
۱۰. وَ خَیرُ الغِنَى القَناعَةُ.
۱۱. وَ خَیرُ الزّادِ التَّقوى.
۱۲. وَ شَرُّ صَلاحِکُمُ الکِذبُ.
۱۳. وَ شَرُّ نَصیحَتِکُمُ النَّمیمَةُ.
۱۴. وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلعَبیدِ.
ای فرزند آدم!
١. دین تو، (همانند) گوشت و خون تو (و همهٔ هستی تو) است؛ پس اگر دینت صلاح یابد (و دینداریات استوار و سلامت گردد) گوشت و خونت (و روح و حیاتت) نیز صلاح مییابند، و اگر دینت فاسد شود، گوشت و خونت (و تمامی هستیات) فاسد میشوند.
۲. پس، مانند چراغ مباش که بر مردمان نور میافکند و خود را به آتش میسوزاند (چونان کسی که در اصلاح دیگران میکوشد، اما در اندیشه اصلاح خویشتن نیست!).
٣. و محبت دنیا را از قلبت بیرون افکن؛ زیرا من محبت خودم و محبت دنیا را هرگز در یک قلب، فراهم نمیآورم؛ همانگونه که آب و آتش، در یک ظرف، جمع نمیشوند.
۴. و در جمعآوری روزی (و مال دنیا) با خویشتن مدارا کن (و خود را به رنج و مشقت نیفکن) زیرا رزق (مردمان، میانشان) تقسیم شده است (و هرکس به روزیاش میرسد).
۵. و انسان حریص و آزمند، محروم است.
۶. و بخیل، ملامت شده و ناپسند است.
۷. و نعمت (این جهان،) ناپایدار است.
۸. و اجل (و مدت عمر هر کس، نزد خداوند،) معلوم و معین است.
۹. و بهترین حکمت، خشیت خداوند متعال است.
۱۰. و نیکوترین ثروت و بینیازی، قناعت است.
۱۱. و پسندیدهترین (و کارسازترین) توشه، تقواست.
۱۲. و بدترین مصلحت اندیشیهایتان، دروغگفتن است.
۱۳. و بدترین نصیحت گفتنهایتان، سخنچینی است.
۱۴. و پروردگارت، ستمگر به بندگان نیست (بلکه برابر کردار آنان، پاداش و یا کیفرشان میدهد).
خدامحوری و دیانتمداری
آفرینش آدمی، بر اساس «فطرت الاهی» است. از این روی، در بینش توحیدی، «انسان»، موجودی « خدامحور» و «دیانتمدار» است و سعادت او تنها در این محور و مدار، قابل تفسیر و تأمین است. زندگی فردی و اجتماعی و همه شؤون حیات طیّبه آدمیان، در پرتو ایمان عقلی و قلبی به خداوند و بر پایه دیانت، معنا مییابند؛ همچنان که باختن این «بُنمایهٔ» گرانسنگ و دوریگزیدن از این «محورِ» استوار، هلاکت و تباهی را در پی دارد.
در این شب سیاهم، گم گشته راه مقصود
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت
ای آفتاب خوبان! میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان، در سایهٔ عنایت ۲
خـم ابـروی کـجت، قـبلهٔ محراب مـن است
تاب گیسوی تو خود، راز تب و تاب من است(...)
حـاشَ لِلَّه کـه جـز این ره، رهِ دیگر پویم
عشق روی تو سرشته به گِل و آب مـن است ۳
۸ آبان ۱۴۰۱
۱. کلمةالله، صفحه ۴۶۳.
۲. دیوان حافظ.
۳. امام خمینی، دیوان امام،صفحه ۵۷.
🌍 zil.ink/mazaheriesfahani
- ۰۱/۰۹/۰۹