وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واسطه گری در ازدواج» ثبت شده است

۱۸
آبان

راویان خوب ازدواج ( 6 ). دختران و انتخاب همسر (17 )

   » چاره کار

2. دل بریدن از ستایش دیگران

پس از دل بستن به پاداش الاهی و امید داشتن به عنایت خدای رحمان و رحیم، نوبت چشم و دل بریدن از پاداش دیگران است.

از بزرگترین عوامل موفقیت در عرصه کمک به ازدواج جوانان، قطع امید از هرگونه ستایش و پاداش از ناحیه مردمان است.

پیامبران، به هرجا که رسیدند، به سبب قطع طمع از مردم بود؛ هرگونه طمع؛ مادی، معنوی.

طمع داشتن به مردم، شکل های گوناگونی دارد؛ طمع به ثروت، قدرت، مقام،... و طمع به قدردانی و سپاس گویی. این آخری، فلج روانی می آورد. و از قضا، راویان و نیکوکاران ازدواج، بیشتر با همین آخری سر و کار دارند. ایشان، با این عملشان، در پی ثروت و مقام و قدرت نیستند، اما خواهان سپاس دیگران هستند، و ازهمین ناحیه ضربه می خورند.

پس، با دل بستن به لطف خدای سبحان، ریشه این آفت را از جانمان برکنیم.

  • علی اکبر مظاهری
۲۳
مهر

» نویسنده: سارا شهریاری

دینگ دانگ... دینگ دانگ.

از اینکه پیامکی به گوشیم اومده بود خوشحال شدم. به طرف گوشیم رفتم. ساجده بود. پیامکی فرستاده بود سرشار از ناراحتی و غم. ساجده را از زمان دبیرستان می شناختم. دختری متدین، خوش اخلاق و متین بود. با او تماس گرفتم. بعد از احوالپرسی معمولی، سر صحبت را باز کرد. گفت: "ماه قبل پسری به خواستگاریم آمد. از آشنایان دور بود. کسی را واسطه کرده بود تا با مادرم صحبت کند. مادرم پدر را بهانه کرده بود و با سردی به واسطه گفته بود : فعلا پدرش رفته ماًموریت کاری. من به طور ناخواسته مکالمه آنان را شنیدم و به فکر فرو رفتم. هر روز منتظر بازگشت پدر بودم. انتظار سختی بود اما تمام شد. بعد از بازگشت پدرم، منتظر آمدم آنان بودم اما هنوز خبری نشده. خیلی ناراحتم و دو دل. نمی دانم چه کنم. نمی توانم با مادرم صحبت کنم، اما از طرفی به آن پسر احساس مثبتی دارم..."    

حرف هایش را شنیدم. به فکر فرو رفتم. اما هیچ راه حل قابل اجرای خوبی به ذهنم نرسید. ناگهان فکر کردم بهترین کار تماس با مشاوری داناست. از او خواستم به مشاور مراجعه کند و از او کمک بخواهد. اما ساجده گفت: نمی توانم. خجالت میکشم بیان کنم و...

گفتم باشه. پس خودم این کار را می کنم. بی درنگ با مشاور امینم تماس گرفتم و قضیه را مطرح کردم. مثل همیشه با مهربانی و پدرانه پاسخ دادند. پس از یادداشت راه حل، با ساجده تماس گرفتم.

  • علی اکبر مظاهری