سوغات اصفهان
» سفری پرثمر
سفر اخیرمان به اصفهان پرثمر بود؛
1. زیارت خویشان(صله ارحام)، که از هدف های اصلی و همیشگی مان است به اصفهان، که کاری است واجب و موجب رضای خدای رحمان.
2. عیادت بیماری کهنسال از بستگان، که همه ثمره های صله ارحام را داشت، به علاوه پاداش عیادت بیمار.
3. تفرج در کرانه های زاینده رود، که اکنون آب در آن روان بود و جوانانمان، پیش از آن که آب قطع شود، فرصت را غیمت شمردند و از طراوت آن بهره بردند.
4. تجدید دیدار با یاران دوران جهاد، در گلستان شهیدان، که حالت آن به وصف نمی آید.
5. عروسی و دامادی های جدید، که حکایت آن ها مفصل است. خلاصه اش این که ...چند جوان، از خویشان نسبی و سببی، عروس وداماد شده بودند. اما یکی از این ازدواج ها ویژه بود و شادمانی اش نیز ویژه. ببینید:
ازدواج ویژه
آقای سامانی، که مردی شصت و چندساله است، همسرش، چندی پیش، او را با چند فرزند، در این جهان باقی گذاشته و به جهان دیگر رفته است. و خانم کاشانی، زنی پنجاه و چند ساله است. او نیز شوهرش چندی پیش، او و فرزندانشان را در این دنیا گذاشته و به جهان آخرت رفته است.
اکنون این مرد و زن میانسال عاقل، با فراهم کردن مقدمه هایی، ازدواج کرده و از تنهایی درآمده بودند.
ازدواج ایشان، بیش از آن چند ازدواج دیگر، شادمانمان کرد. به هردو آفرین گفتم. برایشان صحبت کردم، مفصل. به زندگی جدید و آینده شان، امیدوارترشان نمودم
آقای سامانی گفت: «از وقتی که ازدواج کرده ایم، انگیزه ام به زندگی بیشتر شده. معنای حیات را بهتر درک می کنم. فرزندان خانم کاشانی را مثل فرزندان خودم دوست دارم. میان آنان فرقی نمی بینم. فرزندانم نیز از این ازدواج خشنودند.»
گله ای ملایم
سپس درد دلی ملایم کرد. گفت: «بعضی ها سرزنش می کنند، هم من را هم خانمم را، که چرا دوباره ازدواج کرده ایم.»
ایشان را دلداری دادم و حکایت ازدواج پیامبر اکرم و ام سلمه را به تفصیل برایشان گفتم؛ که هردو، در میانسالی و با داشتن فرزند، ازدواج کردند. و گفتم که سخن خدا و سیره پیامبر برای ما حجت است، نه عقاید خرافاتی و حرف های جاهلانه.