مُلک خانواده (۲)
نویسنده: جناب آقای محمد دهقانیزاده (طلبه درس خارج حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری دانشگاه تهران)
مدیریت سیاسی زندگی خانوادگی
درس دوم/ کاهش تصدیگری دولتی
تجربه طولانی حکومتداری ثابت کرده که هرچه دولت، کوچکتر باشد، مدیریت آن آسانتر و کمهزینهتر است. مردم نیز در چنین حاکمیتی، احساس آزادی بیشتری داشته، قادر خواهند بود تا خلاقیت بیشتری از خود نشان دهند.
در مقابل، دخالت حکومت در همه امور زندگی مردم و تعیین وظیفه برای آنها در هر شرایطی و تصمیمگیری به جای آنها، زندگی را برای آنان به قفس تبدیل میکند. اسیران این زندان به هر سوی آن میروند، میلههای قوانین و مصوبات و آییننامهها و بروکراسی ادرای دست و پاگیر را در برابر خود میبینند. در حالی که قرار نبود قانون، جلوی آزادی عمل و رشد مردمان را بگیرد؛ بلکه از آن انتظار میرفت با کاستن از تنشها و تقابلهای افراد جامعه و به نظم کشیدن روابط آنها، زندگی را برای همگان آسانتر و گواراتر کند.
مُلک خانواده نیز در اختیار حاکمان آن، یعنی پدر و مادر، است. آنان میتوانند با گسترش دامنه اختیارات و دستورها و انتظاراتشان، عرصه را بر سایر اعضای خانواده تنگ کنند؛ تا جایی که انجام جزئیترین کارها نیز با دستور و نظر آنها اتفاق بیفتد. مثلا خانم، بدون اجازه شوهرش، یک جوراب هم نتواند بخرد. یا اینکه فرزند خانواده، بدون اجازه مادرش، نتواند خوراکی دلخواهش را بخورد.
دخالتهای نابجا و تصمیمگیری برای سایرین بدون در نظر گرفتن نظر آنها آفتزاست؛ تنشها را بیشتر و در نتیجه، زندگی را به کام همگان، تلخ خواهد کرد. این را تجربه طولانیِ حکومتداری بشر، ثابت کرده است.
چاره چیست؟ راه حل، در واگذاری اختیارات و کاستن از تصدیگری دولتی است. دولت ـ به معنی حکومت ـ دو وظیفه مهم دارد: 1. تأمین امنیت. 2. ایجاد و حفظ نظم. هرچه دولتمردان بر شمار وظایف خود بیفزایند، خود را به زحمت پرضرر انداختهاند: هم هزینه دولت را بالا میبرند هم از اختیارات مردم میکاهند که نتیجهای جز سلب آزادی و افزایش ناراحتی و اعتراض نخواهد داشت.
دولتمردان خانواده نیز از سیاست «کاستن از تصدیگری دولتی» غافل نشوند. آنان نیز همان راه چاره را در پیش بگیرند. دخالت یک نفر در همه امور نه تنها موجب رشد دیگران نمیشود، بلکه آنان را دلآزرده میکند. وقتی آقای خانه در هر امری نظر بدهد، از هر خریدی که همسر و فرزندانش انجام میدهند تا محتوای هر تماس تلفنی که برقرار میشود، و توقع داشته باشد که دیگران از او اطاعت کنند در مرحله اول خود را خسته میکند و اعصاب و روانش را از بین میبرد. در مرحله دوم دیگران را میرنجاند و دلهایشان را میرماند.
حاکمان مُلک خانواده همچون حاکمان حکومت باید به اعضای خانواده خود اعتماد کنند. پارهای از کارها را با اختیار تمام به آنها واگذارند و از دخالت در همه امور بپرهیزند. چنین رفتاری به حفظ حرمت موقعیتشان نزدیکتر است و دخالتهایی که از انجامش ناگزیرند را پرثمرتر میکند.
- ۹۶/۱۰/۰۲