وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

صالح و مائده

يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۵۲ ق.ظ

آقاصالح و مائده‌خانم، دوران عقد را می‌گذرانند. دو ماه از عقدشان گذشته بود که آقاصالح به مشاوره آمد. ایشان را از قبل می‌شناختم. شادابی همیشگی‌اش را نداشت. در چشمانش غم بود.
گفتم: با خانمتان که رفیق هستید؟
گفت: «رفیق که هستیم، اما...» و ساکت شد.
گفتم: چیزی شده؟ بغض کرد و آسمان چشمانش ابری شد و با صدای شکسته گفت: «دارد رفاقتمان به هم می‌خورد.»
گفتم: چه شده؟ شما که تازه در اول راه‌اید.
گفت: «مگر نباید مرد، فرمانده باشد و زن فرمانبر؟»
گفتم: فرمانده و فرمانبر، مال میدان جنگ است و پادگان.
گفت: «بالأخره مرد باید که دست بالا را داشته باشد. مگر نباید زن، هر جا که می‌رود، با اجازه شوهر باشد؟»
گفتم: این حقوق مرد، بلکه مسئولیت‌های او، برای«روزهای مبادا» است نه برای استفاده نابه‌جا. حالا بگویید چی شده تا جواب این سؤال‌ها معلوم شود.
آقاصالح گفت: «به خانمم گفته بودم هر جا می‌خواهد برود، از من بپرسد. و او قبول کرده بود. اما دیروز، بی‌اجازه من، جایی رفته بود. وقتی خبردار شدم، دلگیر شدم و اعتراض کردم و اوقات‌مان تلخ شد. مائده خانم، هر روز صبح ساعت هشت، به من پیامک می‌زد و صبح به‌خیر می‌گفت. من هم ساعت یازده با او تماس می‌گرفتم و احوالش را می‌پرسیدم. این برنامه هر روزه‌مان بود. اما امروز پیامک نزد. معلوم است که قهر کرده. حالا من هم از پیام ندادنش غصه‌ام است هم از رفتار دیروزش ناراحتم هم از اینکه بی‌اجازه‌ام به جایی رفته دلگیرم.» و چشمانش پر اشک شد.
گفتم: آنجایی که بی‌اجازه رفته کجا است؟
گفت: «خانه مادربزرگش.»
گفتم: مرد حسابی! فکر کردم آیا کجا رفته که شما ناراحت شده‌اید.
گفت: «اما بی‌اجازه رفته.»
گفتم: صبر کنید. شما از اول خشت دیوار را کج گذاشته‌اید و طبیعی است که این دیوار تا ثریّا کج می‌رود.
گفت: «کجایش کج بوده؟»
گفتم: اینکه زن نباید بی‌اجازه شوهر به جایی رود، درست، اما نه اینکه مرد، همسرش را، آن هم در زمانی که هنوز در خانه پدرش است و جدا زندگی می‌کند، در تنگنا قرار دهد و او را ملزم کند که برای هر کارش از شوهرش اجازه بگیرد. شما که به همسرتان اعتماد دارید و او را صاحب تشخیص می‌دانید (قبلاً این را به من گفته بود)، به او اجازه کلی بدهید که مثلاً منزل مادربزرگ و دایی و دیگر جاهایی که برای او خطری ندارد و حرمتش محفوظ است، برود و اگر خواست به‌تنهایی به جای دوری رود که احتمال خطر و بی‌حرمتی است، با شما هماهنگ کند و به قول شما، اجازه بگیرد.
بعد گفتم: راستی، منزل مادربزرگ کجا است؟
گفت: « نزدیک است.»
گفتم: تنها رفته بود؟
گفت: «نه. با خانواده‌اش.»
گفتم: نه جانم، سخت نگیرید. او کار خطایی نکرده که احتیاج به دلخوری داشته باشد.
آقا صالح اندکی اندیشید و گفت: «ما بدون این‌که زندگی‌کردن را یاد گرفته باشیم، وارد زندگی زن و شوهری شده‌ایم.»
گفتم: آفرین. مشکل اصلی همین‌جا است. اما ناامید نباشید. این دوران نامزدی و عقدبستگی، فرصت خوبی است که درس‌های زندگی خانوادگی و مهارت‌های همسرداری را یاد بگیرید؛ هر دو نفرتان.
آقاصالح گفت: «حالا می‌گویید چه‌کار کنم؟»
گفتم: آن اوقات تلخی، اشتباه بوده. شما همان ساعت یازده که هر روز تماس می‌گرفتید، تماس بگیرید و احوالپرسی کنید و پیامک‌نزدنش را به رخش نکشید. مثل هر روز گرم بگیرید. بعد نتیجه را به من بگویید تا زمینه را برای یک دوره آموزش همسرداری و مهارت‌های زندگی فراهم کنیم، برای هر دو نفرتان.
به او اطمینان دادم که با این رفتارش کوچک نمی‌شود، بلکه بزرگواری‌اش به همسرش نمایانده می‌شود. او رفت تا به توصیه‌ها عمل کند و نتیجه را بگوید.

{جلسه دوم. در پست بعد. فردا. ان‌شاءالله.}




  • ۹۷/۰۶/۱۸
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">