نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۴۲ ب.ظ
🔹نومید مشو جانا
نومید مشو جانا کامید پدید آمد
امید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد
یعقوب برون آمد از پردهٔ مستوری
یوسف که زلیخا را پرده بدرید آمد
ای شب به سحر برده در یارب و یارب تو
آن یارب و یارب را رحمت بشنید آمد
ای درد کهن گشته بخ بخ که شفا آمد
وی قفل فروبسته بگشا که کلید آمد
ای روزه گرفته تو از مائدهٔ بالا
روزه بگشا خوش خوش کان غرهٔ عید آمد
مولوی
- ۹۹/۰۶/۲۷