جنگ و صلح همسران (۱۹)
جنگ و صلح همسران (۱۹)
نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
اصلاح میان همسران
فقط یک جمله!
گاهی، برای اصلاح یک زندگی، حل یک مشکل، آشتی یک زوج، حذف یک طلاق، فقط یک جمله لازم است، فقط یک جمله.
پیش از توضیح مطلب، این سخن حضرت امیر را ببینیم:
ایشان، در بستر شهادت، در وصیّت به دو فرزندشان امام حسن و امام حسین فرمود: «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی، بِ... صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ. فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا یَقُولُ: صَلاَحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَ الصِّیَامِ»؛ شما و همهٔ فرزندانم و کسانم و آن را که نامهٔ من به او رسد، توصیهتان مینمایم به اصلاح بین خود و دیگران و ایجاد ألفت میان مردمان؛ که من از جدتان شنیدم که میفرمود: «اصلاح میان مردمان (و زدودن کدورتها و جایگزینی آشتی و صلح در دل آنان) از نماز و روزهٔ سالیان، افضل و برتر است.» (نهجالبلاغه، نامهٔ۴۷)
چه سود کلانی است! یک اصلاح و آشتی میان مردمان، پاداشش برابر است با سالیان عبادت. این از آن سودهایی است که محاسبهاش نیازمند صرف وقت است و صرف دانش.
در روستای علیآباد
در میانهٔ دههٔ ۱۳۶۰، به روستای علیآباد رفتم؛ برای سخنرانی ایّام عاشورا. مردمان آن روستا اختلافی دیرینه داشتند؛ بر سر هیچ!
در پایان آخرین سخنرانیام، که داشتم با مردمان آنجا خداحافظی میکردم، گفتم: در حالی از نزدتان میروم که از اختلافتان ناراضیام.
در خانهٔ معلم روستا، آقای معرفتی، جوان خوب آبادهای، مهمان بودم. آخرهای شب، چند نفر از بزرگان روستا، از هردو جناح اختلافدار، نزدم آمدند. بزرگشان، مردی کهنسال و دشداشهپوش، به نمایندگی از آن جمع، گفت: «اینکه شما گفتید از اختلاف ما ناراضی هستید و دارید با دل ناراضی از روستایمان میروید، ما را ناراحت کرد. نمیخواهیم شما ناراضی بروید. آمدهایم که اصلاح کنیم، آشتی کنیم، تا شما راضی بروید.»
شادمان شدم. هردو گروه را آفرین گفتم. آشتیکنان شد. رضایتم را از ایشان اعلام کردم. با دل شادمان با ایشان وداع کردم.
اکنون، پس از حدود ۳۵ سال، هنوز رفاقتمان برقرار است.
اینکه مولوی میگوید: «عالمی را یک سخن ویران کند»، درست است، اما معکوس آن نیز درست است که: عالمی را یک سخن آباد کند.
این یک سخن را ممکن است یک سخنران بگوید، یک کهنسال بگوید، یک مشاور بگوید، یک مصلح بگوید، و یا یک فرزند نوجوان بگوید.
این نمونه را ببینید:
به آقای ستاری چه بگویم؟
زن و شوهری، نزاعی عنیف داشتند. کارشان به طلاق کشید؛ اما هنوز ظاهر زندگیشان محفوظ بود، فرو نپاشیده بود. طلاقشان اعلام نشده بود. کسان زیادی از آن طلاق خبر نداشتند.
ایشان فرزند نوجوانی داشتند که در مسئلهٔ طلاقشان ساکت بود؛ سکوت کامل. او دوستی داشت به نام آقای ستاری که نزدش آبرو داشت. آقای ستاری، به پدر آن نوجوان، ارادت داشت و زندگی این خانواده را بهترین زندگی میپنداشت. نزدیکای فروپاشی زندگی و اعلام عمومی طلاق، آن نوجوان، به پدرش گفت: «من به آقای ستاری چه بگویم؟ چگونه بگویم پدر و مادرم از هم جدا شدند؟»
همین یک سؤال نوجوان، پدر را سخت تکان داد. به خلوت رفت. ساعتی اندیشید. آنگاه فرزند نوجوان را صدا زد و به او گفت: «به آقای ستاری چیزی نگو. زندگیمان را برمیگردانم.»
و برگرداند.
نیاز حیاتی جامعه
اکنون، جامعهٔ ما، نیازمند مصلحان است؛ مصلحانی که چونان پیامبران، بر آتش جدال همسران، آب صلح بریزند؛ آتشهایی که دارند ریشههای خاندان و خانمان جامعهٔمان را میسوزانند.
مصلحان، پیامبران جامعهاند
مصلحان، چونان پیامبراناند؛ مشاوران دانا و توانا، مؤمنان پاکدل، نیکخواهان رحمدل، دلسوزان عاطفهمند، ایشان چراغهای راه مردماناند. فرشتگانیاند که بر زمین گام نهادهاند. اینان دستان خدایند که در کار مردمان گشوده شدهاند. تدبیرگرانیاند که گرهها را از کارها باز میکنند. مقام ایشان، نزد خداوند سبحان، چه بلند است!
بیاییم در کار اصلاح خانوادهها بکوشیم. نزاعها را بزداییم. کینهها را از دلهای همسران بشوییم.
خوب میدانیم که کثیری، بلکه بیشترینهٔ مجادلههای همسران، بیهوده است. اختلافهایشان موهوم است. دعواهایشان بیپایه است. طلاقهایشان نارواست.
بیایید به خاطر خدا، میان همسران را اصلاح کنیم.
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۰۱/۲۳