» از زبان مشاور
پرسیده اند:
حمیدآقا، که جوانی عفیف و بااخلاق است و در برخی از کارهایش با من مشاوره می کند، پرسیده است: یک سال است ازدواج کرده ام و کار درست و حسابی ای ندارم. به نظرتان بهتر نبود اول کارم ردیف می شد، بعد ازدواج می کردم؟
پاسخ ما
تحلیل مسئله:
1. «مسئله» اشتغال جوانان، در جامعه ما، به یک «مشکل» تبدیل شده است؛ مشکلی که حل آن، اراده و همت همگانی را می طلبد. عقلای قوم باید برای حل این مسئله و رفع این مشکل، چاره ای بیندیشند و همگان، به قدر توان، اقدام کنند؛ اقدامی راهگشا و چاره ساز.
2. خانواده ها باید جوانان را یاری کنند تا بتوانند زندگی مشترکشان را سر پا کنند و به تدریج از کمک خانواده بی نیاز شوند.
3. گره زدن سرنوشت ازدواج با کار، گره زدنی نامبارک است؛ به ویژه که کار و خانه و ثروت را در ردیفی جلوتر از ازدواج بنشانیم. این فرهنگ نادرست، در جامعه ما، فراگیر شده است و دارد از جوانان و خانواده ها و جامعه، دمار بر می آورد.
منتظر کار «درست و حسابی» (به تعبیر حمیدآقا) ماندن، ازدواج را از فصل مناسب آن، که آغاز جوانی است، عقب می اندازد. بسیاری از جوانانمان، با همین اندیشه، مجرد مانده اند.
اما پاسخ به حمیدآقا:
» از زبان مشاور
پرسیده اند:
کمالطلبی چه نشانههایی دارد؟ چگونه باید به افراد کمالطلب کمک کرد و چگونه با ایشان رفتار نمود تا از مبتلا شدنشان به اضطراب و افسردگی پیشگیری کرد؟
پاسخ ما:
کمالطلبی، اگر به اعتدال باشد و به افراط نگراید، صفت و حالت مثبتی است و در رشد و بالندگی انسان، تأثیری نیکو دارد.
1. نشانههای کمالطلبی مثبت:
- کمالطلبان مثبت، هدفهایشان بلند است. ایشان به اهداف کوچک قناعت نمیکنند، اما در هدفگیریها عاقبتاندیشاند، بینقشه راه نمیروند و بیگدار به آب نمیزنند.
- عزتنفس ایشان بالاست، احساس توانمندی میکنند و خودباوری بالایی دارند.
- شجاع و دلیرند. اهل خطر کردن و ریسکاند، اما ریسک عاقلانه و هوشمندانه. حساب کار دستشان است که به بیباکی متهورانه دچار نشوند.
- راه ورود به کارها و خروج از آنها را پیدا میکنند.
- در کارهایشان منتظر کمک دیگران نمیمانند، اگرچه از یاری دیگران مدد میجویند. میان یاری جستن از دیگران و با معطل یاری آنان ماندن فرق میگذارند.
» از زیان مشاور
خانم عزتخواه به مشاوره آمد. پریشان بود و بدحال. از همسرش گلایه داشت. همسرش را می شناختم. او گفت: « از همسرم علی آقا رنجیده ام.»
پرسیدم: چرا؟
گفت: «با او، برای خرید، به بازار رفته بودیم. با فروشنده ای، حرفمان شد. آن فروشنده، به شوهرم بد گفت. به هردوی ما اهانت کرد. اما علی آقا جوابش را نداد و بدون هیچ عکس العمل، از مغازه اش بیرون آمدیم. این پیشامد، برای من تلخ بود. بیش از آن که از آن فروشنده بی ادب ناراحت شوم، از همسرم رنجیده شدم که چرا این طور ذلیلانه عمل کرد.»
من که می دانستم علی آقا دلاور است، اما دلاوری صبور، دانستم که آن صحنه را عرصه نبرد ندانسته و آن بی ادب را قابل هماوردی ندیده است.
به خانم عزتخواه گفتم:
» از زبان مشاور
پرسیده اند:
دختری بیستوسهسالهام. حدود یک سال عقد بودم. الان شش ماه است که جدا شدهام. با اینکه از جداییام راضیام، اما احساس میکنم هنوز حالم بد است. به شدت نیاز دارم که دوباره عاشق یک نفر بشوم. چه کنم؟
پاسخ ما:
آدمی، در سن و موقعیت شما، نیازمند همسر است. این یک قانون تکوینی الهی است. یارخواهی و همسرطلبی، برای انسان بالغ و رشیدی چون شما، یک نیاز طبیعی و فطری است. اگر حالتان و احساستان غیر از این بود که گفتهاید، باید در سلامت خود تردید میکردید. اینک چند نکته:
1. اکنون باید این خلأ را پر کرد و این شکست را جبران نمود؛ به وسیله ازدواج با انسانی رشید و عاقل. «عشق را عشقی دگر بُرَّد مگر.» باز ازدواج کنید؛ با همسری همتا، همراه، رشید.
2. مراقب باشید که دیگر آن تجربه تلخ، تکرار نشود. ازدواج جدیدتان باید ازدواجی موفق و نهایی باشد؛ نه جدایی دوباره و نه زندگی رنجبار سوختن و ساختن.
3. هیچ خواستگاری را
» از زبان مشاور
آقای «پارسا»ی نوجوان، گفته و پرسیده اند:
من یک مطلب درباره «ازدواج در نوجوانی» از شما خواندم. اکنون سوالم این است:
وظیفه من نوجوان هفده ساله چیست؟ من حتی برخی از مسائل ساده تر را نمی توانم با خانواده ام مطرح کنم، چه رسد به ازدواج! از طرفی، استمناء، پدرم را درآورده. هر چه می شد، خودم را محدود کنم، کردم. هر کاری که می شد انجام دهم، دادم.، اما نتوانستم ترک کنم.
اگر بخواهم ازدواج را مطرح کنم، که به تمسخر و سرزنش، دچار می شوم و و اگر به این رویه ادامه دهم، « خسر الدنیا و الاخره».
با این شرایط، چه کاری می توانم انجام دهم؟
پاسخ ما:
تحلیل مساله:
از زبان مشاور
» تفکیک وظایف زن و شوهر
آقا و خانم البرزی، که سال نخست زندگی مشترکشان را می گذراندند، برای حلّ چند مسأله، به مشاوره آمدند. آقا آرام بود و خانم ناآرام. آقا اندک سخن می گفت و خانم بسیار. صدای آقا کوتاه بود و صدای خانم بلند.
از ایشان خواستم مسأله ی اصلی مشاوره ای شان را به وضوح بیان کنند. و ابتدا از آقا، که ساکت و آرام بود، خواستم سخن بگوید.
او گفت:
از زبان مشاور
» طلاق در کهنسالی
آقا و خانم دوراندیش، که شصت سالگی را گذرانده بودند و چهل سال از عمر زندگی مشترکشان گذشته بود، به مشاوره آمدند. ایشان را احترام کردم و خواستم مسئله مشاوره ای شان را بیان کنند.
ایشان گفتند:
» از زبان مشاور
آقایی پرسیده اند:
خداوند فرزندی به ما داده که الان دوماهه است. اولین فرزندمان است. من و خانمم، با اشتیاق، منتظر آمادنش بودیم. وقتی به دنیا آمد، شادمانمان کرد، اما همسرم از همان روزهای اول بعد از زایمان، افسرده و غمگین شده. بی اختیار و بی دلیل، گریه می کند. شادی میلاد فرزندمان به اندوه تبدیل شده. نگران حال خانمم هستم.
چرا چنین شد؟ حالا چه کنیم؟
پاسخ ما: