وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

۱۷
مرداد

 کاستن از رنج انسان

(سخنی دیگر در دفاع از روان‌پزشکی)

 #نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

 ورودگاه سخن

راست است که زندگی این‌جهانی، آمیختهٔ با رنج است. دراین‌باره سخن فراوان است. نیز راست است که پاره‌ای از رنج‌ها سبب رشد آدمیان است. دراین‌باره نیز سخن بسیار است. اکنون دربارهٔ فلسفهٔ رنج‌ها و آثار آن‌ها در پرورش انسان، سخن نمی‌گوییم. باشد برای مجالی دیگر. اما سخن اکنونی‌مان این است که «رنج‌های بیهوده» را بر «رنج‌های طبیعی»، نیفزاییم. نیز در کاهش «رنج‌های ناروا»، بکوشیم.

نیم، بلکه افزون بر نیمی از رنج‌های آدمی، «ناروا» است. «نامفید» است. «نبایستنی» است. زدودن آن‌ها «بایستنی» است. حکم عقل است. فتوای شریعت است.

 رنج روان

از رنج‌بارترین رنج‌های انسان، رنج روحی - روانی - عصبی است. و از کارسازترین کارافزارها در کاستن این رنج‌های جانکاه، همانا «روان‌پزشکی» است. جایگاه بلند مشاوره و روان‌شناسی و روان‌درمانی، محفوظ است، اما اکنون در باب روان‌پزشکی سخن می‌گوییم.

 جایگاه روان‌پزشکی

کثیری از رنج‌های انسان را می‌توان با روان‌پزشکی کاهش داد و حتی حذف کرد، همان‌گونه که بسیاری از دردهای جسمانی را می‌شود با پزشکی، تسکین داد یا درمان کرد. پس چرا رنج‌های روان‌سوز آدمی را با روان‌پزشکی کاهش ندهیم یا حذف نکنیم؟ و چرا دردهای جسمانی را تسکین ندهیم یا درمان نکنیم؟ چرا؟
این «چرا»، دربارهٔ دردهای جسمانی، چندان برجسته نیست؛ زیرا مردمانِ امروز، بیش‌وکم، بر درمان دردهای جسمانی خود، همت می‌گمارند، اما این پرسش، دربارهٔ رنج‌های روانی، برجسته است؛ زیرا مردمان، برای کاستن از دردهای عصبی و روانی خود، همت کافی را نمی‌گمارند. چرا چنین است؟ چرا برای کاهش رنج‌های روانی خود همت لازم را نمی‌گماریم؟
پیش‌تر، در پاسخ به این «چرا»، بسیار گفته‌ایم و نوشته‌ایم. آن‌ها را بجویید و بخوانید؛ در همین کانال «از زبان مشاور»، نیز از لابلای کتاب‌هایمان. چکیدهٔ پاسخ به این «چرا»، این است که: فرهنگ جامعهٔ ما و باور مردمان‌مان دربارهٔ روان‌پزشکی، معیوب است. بسیاری از مردمان، به درمان‌های‌ روان‌پزشکی، حس بدی دارند. در برابر آن مقاومت می‌کنند. نیز وجود بیماری‌های عصبی و روانی، و درمان ‌آن‌ها را نمی‌پذیرند، یا کتمان می‌کنند. آن را مساوی با دیوانگی می‌پندارند. دربارهٔ آن داوری‌های غیر تخصصی می‌کنند... .
این فرهنگ نادرست، تنها نزد بی‌سوادان و ناآگاهان نیست؛ بلکه باسوادان نیز گرفتار آن‌‌اند. دیدگاه و باور و قضاوت ایشان حیرت‌آور است. مگر ممکن است انسانی دانا دربارهٔ موضوعی که در آن متخصص نیست، چنین با جزم و یقین، نظر منفی دهد؟
بنابرمثال: به کسی که وسواس فکری دارد می‌گویند: «وسواس تو زادهٔ تلقین منفی تو است. اگر به خود تلقین مثبت کنی، درمان می‌شوی»، و او را از درمان باز می‌دارند. نتیجه چه می‌شود؟ وسواس فکری رشد می‌کند و وسواس عملی را در پی می‌آورد. و واضح است که آدم وسواسی، زندگی رنج‌باری را تحمل می‌کند.

 نمونه‌ای اسفبار

یکی از مراجعینم، که وسواس فکری دارد و در انتخاب همسر، درمانده شده است، به روان‌پزشک مراجعه کرد و داروی ملایمی گرفت و حالش بهتر شد. یکی از دوستانش، که آدم باسوادی است با تحصیلات عالی، او را منع کرده و به او گفته بود: «وسواس تو برآمدهٔ از تلقین تو به خود است... .» از سخن این شخص دارای تحصیلات عالی، تعجب کردم. اگر این مراجعم برای درمان بیماری چشمِ خود به چشم‌پزشک مراجعه می‌کرد، آیا آن دوستش همین داوری را می‌کرد؟
چرا میان دردهای جسمانی و روانی، تبعیض قائل می‌شویم؟
وسواس، اگر درمان نشود، زندگی را بر آدمی تلخ می‌کند. و اگر شخص وسواسی به میانسالی و کهنسالی برسد، درمان او ناممکن یا سخت ممکن می‌شود. حال و بال وسواسی‌ها، در دوران کهنسالی، دل‌سوزاننده است.
چرا خود را عذاب دهیم؟ چرا همنشینان خود را کلافه کنیم؟ وسواس می‌تواند زندگی خانوادگی را فلج کند. حتی می‌تواند سبب طلاق شود. درمان وسواس، بدون دارودرمانی و روان‌درمانی، ناممکن است.
بیفزاییم که از ریشه‌های دانه‌درشت وسواس، «اضطراب» است. ندیده‌ایم کسی را که وسواس داشته باشد، اما اضطراب نداشته باشد.

🔹 بیاییم با روان‌پزشکی آشتی کنیم. این رشتهٔ پزشکی، از بهترین شاخه‌های دانش و تجربهٔ پزشکی است. بیاییم آن را گرامی بداریم و از آن بهره جوییم.
بیاییم از رنج‌های انسان بکاهیم.
به امید خدا.

۲۴ تیر ۱۴۰۳


ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

تربیت ایمانی کودکان (۲)

 #نویسنده: #علی‌اکبر_مظاهری

 حکمت‌های تربیتی (۴)

 تصحیح یک باور

باوری دربارهٔ زمان و چگونگی آموزش تعالیم دینی فرزندان، در میان پاره‌ای از مردمان رایج است، این‌گونه:
«به کودک و نوجوان، هیچ‌گونه عقیده و مذهبی را نباید آموزش داد. آموزش هرگونه مذهب و عقیدهٔ دینی به کودک، خلاف حقوق بشر و آزادی است؛ بلکه باید او را آزاد گذاشت تا بزرگ شود و خود، دین و مسلکی را بر مبنای شناخت خودش انتخاب کند.»
ظاهر این سخن، زیبا است، امّا آموزه‌های دانش تعلیم و تربیت، نیز دانش روان‌شناسی، نیز تجربه‌های بشری، می‌نمایاند که مناسب‌ترین دوران تعلیم و تربیت، دوران کودکی و نوجوانی است، و هر آموزشی و پروشی که در این دوران به آدمی داده شود، در جانش می‌نشیند و جزو ذاتش می‌‌شود:
«اَلعِلمُ فِی الصِّغَرِ کَالنَّقشِ فِی الحَجَر»؛۱
آموزش دانش در کودکی، چونان نقشکاری بر سنگ، ماندگار است.
باور ما بر این است که آدمی، تا پایان عمر، قابلیت تربیت، تعلیم، رشد، و دگرگونی را دارد؛ حتماً دارد، اما روزگار کودکی و نوجوانی، دارای قابلیت‌های بیشتری برای ساخته‌شدن است.
این سخن ارجدار امیر مؤمنان به فرزندشان را ببینیم:
«بادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکَ و‌َ یَشتَعِل لُبُّکَ»؛۲
پیش از آن‌که دلت سخت شود و عقل و اندیشه‌ات گرفتار آید، به ادبِ آموختن‌ات شتافتم و بر آن همت گماشتم.
و امام صادق علیه‌السّلام فرموده است:
«بادِرُوا اَحداثَکُم بِالحَدیثِ قَبلَ اَن تَسبِقَکُم اِلَیهِمُ المُرجِئَةُ»؛۳
به تعلیم حدیث (و معارف دینی) فرزندان نونهال‌تان اقدام کنید، قبل از آن‌ فرقهٔ «مرجئه»۴ (و دیگران) بر شما سبقت گیرند (و عقیدهٔ آنان را منحرف کنند).
ازاین‌روست که می‌گوییم: شرط دینداری است که پدران و مادرانی که خواهان سعادت خود و فرزندان‌شان‌اند، آنان را از همان دوران کودکی و سپس نوجوانی و حتی جوانی، با آموزه‌های دینی آشنا کنند و به فراخور ظرفیت و فهم آنان، عقاید دینی را تعلیم‌شان دهند. نیز با عمل خود، دیانت را به ایشان بنمایانند، تا فرزندانی بپرورانند که سبب سعادت دنیا و آخرتشان باشند.
به امید خدا.

۱۳ تیر ۱۴۰۳


۱. منسوب به امام علی (ع).
۲. نامهٔ ۳۱ نهج‌البلاغه؛ نامه به امام حسن (ع).
۳. وسائل‌الشیعه؛ ج ۱۵، ص ۱۹۶.
۴. مرجئه؛ نام پیروان یکی از مکتب‌های منحرف است.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 تربیت ایمانی کودکان

 #نویسنده: #علی‌اکبر_مظاهری

حکمت‌های تربیتی (۴)

دین، فلسفهٔ حیات است و زندگی بدون دیانت، کاستی دارد.
تنها عاملی که می‌تواند انسان را در لغزشگاه‌های خطیر، حفظ کند، ایمان و اعتقاد دینی است. عوامل دیگری مانند: وجدان، قانون، تربیتِ منهای دین، کاربردشان محدود به احوال عادی و ملایم است؛ امّا در بحران‌ها و هنگامهٔ تلاطم غرائز، کابردشان، کاهش می‌یابد.
ایمان عمیق به خدا و معاد و ارزش‌های دینی است که می‌تواند طوفان غرائز را فرونشاند و بر «دهانِ» خشم و شهوت و طمع، «لگام» بزند.
امام صادق (ع) فرموده است:
«اَلمُؤمِنُ مُلجَم»؛۱
انسان با ایمان، لگام‌دار است.
یعنی خواهش‌ها، شهوت‌ها، گفتارها، کردارهایش؛ بر فرمان ایمان اویند.
هنگامی که زمینهٔ گناه و جرم فراهم شد، و یا غرائز آدمی، به خروش آیند، چه عاملی می‌تواند مهارگر باشد؟ وجدان؟ هرگز! زیرا به‌راحتی می‌توان بر سر وجدان، کلاه نهاد!
تربیت بدون ایمان دینی؟ هرگز! زیرا چنین تربیتی، مخصوص حالت‌های عادی است.
قانون؟ خیر! زیرا کاربرد آن، محدود است و معمولاً بعد از ارتکاب جرم، اقدام می‌کند؛ اگر به قانون برسد. و می‌دانیم که بسیاری از گناهان و جرائم،‌ پنهانی انجام می‌گیرد و از دید قانون، مخفی می‌ماند. به‌علاوه، برای بسیاری از خطاها و گناهان، قانونی وجود ندارد.
تنها ایمان به خدا و کیفر و پاداش او و تربیت صحیح دینی است که می‌تواند دهانهٔ اسب چموش شهوات و غرائز تند انسان را بگیرد و او را مرکبی راهوار گرداند.
آن سخن بیدارگرِ امام خمینی ـ که درود خداوند بر او باد ـ که می‌فرمود:
«عالَم، محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید»، تعبیر دیگری است از سخن هشدار دهندهٔ امیرمؤمنان - علیه‌السّلام - که فرمود:
«اِعلَمُوا اَنَّکُم بِعَینِ اللهِ»؛۲
بدانید که شما در چشم خدایید!
و این دو سخن، نشأت گرفته از آن بیان تکان دهندهٔ خداوند است که می‌فرماید:
«اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری»؛۳
مگر انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟!
این‌ها ضامن اجرای آموزه‌های تربیتی است.
تربیت، بدون پشتوانهٔ ایمان دینی، ضمانت اجرایی ندارد.

 رسالت پدر و مادر

بزرگترین حق فرزند بر پدر و مادر، تعلیم و تربیت دینی است. ما اگر خواهان سعادت ابدی فرزندان‌مانیم، باید آنان را بر مبنای آموزه‌های دینی تربیت کنیم و عقاید و احکام و اخلاق اسلام را، در زمان مناسب، به ایشان تعلیم دهیم.
بی‌توجّهی به این مسئلهٔ مهم و یا تأخیر در آموزش برنامه‌های دینی به فرزند، لطمه‌های سخت‌جبرانی را به سعادتمندی او می‌زند.

 تصحیح یک باور

باور ناروایی دربارهٔ زمان و چگونگی آموزش تعالیم دینی فرزندان، در میان پاره‌ای از مردمان رایج است، این‌گونه:
«به کودک و نوجوان، هیچ‌گونه عقیده و مذهبی را نباید آموزش داد. آموزش هرگونه مذهب و عقیدهٔ دینی به کودک، خلاف حقوق بشر و آزادی است؛ بلکه باید او را آزاد گذاشت تا بزرگ شود و خود دین و مسلکی را برمبنای شناخت خودش انتخاب کند.»
ظاهر این سخن، زیبا و روشنفکرانه است و همین ظاهر زیبا باعث فریب ظاهر‌‌بینان می‌شود و به عمق آن پی نمی‌برند؛ از این‌رو، آن را می‌پذیرند و تبلیغ هم می‌کنند؛ امّا اگر نقاب فریب را از چهره‌اش برداریم، حقیقت تلخی برایمان آشکار می‌گردد.
هر کس اندک آگاهی از مسائل تعلیم و تربیت داشته باشد می‌داند که: مناسب‌ترین دوران تعلیم و تربیت، دوران کودکی و نوجوانی است، و هر آموزش و پروشی که در این دوران حسّاس به انسان داده شود، در جانش رسوخ می‌کند و جزو ذاتش می‌‌شود:
«اَلعِلمُ فِی الصِّغَرِ کَالنَّقشِ فِی الحَجَر»؛۴
آموزش دانش در کودکی، چونان نقشکاری بر سنگ، ماندگار است.

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۴ تیر ۱۴۰۳


۱. الخصال، ج ۲، ص ۲۲۹.
۲. نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۶۶.
۳. سورهٔ علق، آیهٔ ۱۴.
۴. منسوب به امام علی (ع).

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 رفاقت پدر و مادر ⬅️ فرزند بالنده

 حکمت‌های تربیتی (۳)

 #نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

در آموزه‌های دینی ما فراوان آمده است:
نیکی را با کردارتان، و نه فقط با گفتارتان، به دیگران بیاموزید. مردمان را با رفتارتان، نه تنها با گفتارتان، به خیر دعوت کنید:

«کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع‏»۱

این اصلِ اصیل، در عرصهٔ تربیت فرزند، جایگاه ارزشمندی دارد. چه بسیارند پدران و مادرانی که برای تربیت نیکوی فرزندان‌شان، سخت می‌کوشند؛ از آموزه‌های علمی - تربیتی، بهره‌ها می‌جویند، اما برخی‌شان ثمره‌های قابل انتظارشان را نمی‌یابند. چرا؟
پاسخ به این چرا، چندین و چند است. یکی از آن‌ها این است:

 رفاقت پدر و مادر

یافته‌ای دارم گسترده‌دامان: هرگاه و هرجا که کودکی یا نوجوانی را می‌بینم که باادب است، شاداب است، خوش‌تربیت است، و پدر و مادرش را نمی‌شناسم، احتمال قوی می‌دهم که پدر و مادرش با هم مهربان‌اند، با هم رفیق‌اند. اگر مجالی حاصل شود و ایشان را بشناسم، می‌یابم که احتمالم درست بوده است؛ در بیشتر موارد. و هرجا کودکی یا نوجوانی را می‌بینم که نامؤدب است، ناشاد است، بدتربیت است، حدس می‌زنم که پدر و مادرش با هم نامهربان‌اند، نارفیق‌اند. و اگر فرصتی دست دهد و ایشان را بشناسم، ‌می‌یابم که حدسم درست بوده است، در اکثر مواقع.
از این‌روست که می‌گوییم: والدین، پیش و بیش از آن‌که فنون تربیت را بیاموزند، اصل «رفاقت با هم» را دریابند، تا فرزندان‌شان مایهٔ شادی قلب‌شان و سبب روشنای چشمان‌شان شوند.
از هدف‌های اصلی والدین، نیز از آرزوهای دلپسند ایشان، بالندگی سرفرازانهٔ فرزندان است. آیا رسیدن به این هدف و برآمدن این آرزو، دست‌یافتنی است؟ بله.
راه زودوصول به این آرمان، رفاقت خود والدین است. اگر این «رفاقت»، تأمین باشد، رسیدن به آن «هدف»، دست‌یافتنی است، و برآورده‌شدن آن آرزو، شدنی است.
والدینی را می‌بینیم که برای تربیت نیکوی فرزندان‌شان، کتاب‌های فراوانی در موضوع‌های تربیت، روان‌شناسی، بهداشت، می‌خوانند. آفرین به ایشان! و در مسیر بالندگی فرزندان و سلامت روانی آنان و نیکویی ادب آن‌ها بسیار می‌کوشند و در راه تربیت آن دلبندانشان هزینه‌های فراوان می‌کنند؛ هزینه‌های طاقتی، ثروتی. مرحبا به ایشان! اما برخی از ایشان به هدف‌های مطلوبشان نمی‌رسند یا به همهٔ آن‌ها نمی‌رسند. چرا؟
یکی از دلیل‌ها این است که خودشان؛ پدر و مادر، با هم رفیق نیستند. این نارفیقی، مانند باتلاقی، کوشش‌ها و هزینه‌های ایشان را می‌بلعد، تباه می‌کند، عقیم می‌گذارد.
«توفیق رفیقی‌ است که به هر کس ندهندش.» توفیق، از آنِ رفیقان است.
هان، پدران و مادران! بیاییم برای سلامتی روانی - اخلاقی - جسمانی فرزندان‌مان و برای توفیق‌مندی خودمان، با هم رفیق باشیم. اگر ما والدین با هم رفیق باشیم، با هم مهربان باشیم، سلامت فرزندان‌مان و سعادت خودمان تأمین است.
به امید خدا.

۲۵ خرداد ۱۴۰۳

۱. امام صادق - علیه‌السلام - بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۶۷، ص ۳۰۹.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 تقسیم تقصیر
(انصاف در خانواده)

#نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

یکی از اوصاف نیکوی آدمی، «انصاف» است. انصاف در خانواده، از بهترین انصاف‌ها است، و انصاف با همسر، به‌گاه قصورها و تقصیرها، گوهری است گران‌سنگ که می‌تواند ناهمواری‌های رابطهٔ همسران را به نصف برساند، و ای‌بسا که ریشهٔ مسائل ناگوار را از بُن برآورد و راه‌های ناهموار زندگی را هموار کند.
این سخن ارج‌دار امیر انصاف مداران، امام علی علیه‌السلام را، در زدودن اختلاف‌ها و زایش همبستگی‌ها و محبت‌ها، ببینیم:
«اَلْإِنْصَافُ یَرْفَعُ الْخِلاَفَ وَ یُوجِبُ اَلاِئْتِلاَفَ»؛۱
انصاف، اختلاف را می‌زداید و سبب همبستگی می‌شود.

 به‌گاه خشم

از دانه‌درشت‌ترین آفت‌های روابط همسران، خشم است و لجاجت. به‌گاه خشم، گویا عقل، تعطیل می‌شود یا نیم‌تعطیل، و هنگامهٔ لجاجت و ستیزگری، انصاف، نصف می‌شود و کمتر.
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند کاخ‌های کهن۲
در این عرصه‌های نامبارک، رنگ خدا، کم‌رنگ می‌شود و یا ناپدید. ایمان، کم‌سو می‌شود یا خاموش. واژهٔ انصاف و مفهوم آن، علیل می‌شود یا می‌میرد.
ما، در مشاوره‌هایمان با همسران، گاهی از پایمال‌شدن انصاف، هنگام عصبانیت و لجاجت، حیران می‌شویم. از فراموشی خدا، در این گاه‌ها، تن انسان می‌لرزد. از باخته‌شدن صداقت و عدالت، مغز آدمی جیغ می‌کشد؛ که مگر ایشان، اخلاق را نمی‌شناسند! به خدا و معاد، باور ندارند! آدمیت را با خود ندارند!

 یک قاعدهٔ اخلاقی

بر همگی‌مان فرض است که در کشاکش‌های دهر و هنگامهٔ‌های گرفتاری در پنجه‌های خونچکان خشم و نزاع و اختلاف و دعوا، از همان آغاز، خود را پنجاه - پنجاه فرض کنیم؛ دست کم. یعنی نیمی از تقصیر را با خود بدانیم؛ حداقل.
البته که باید از پیش، این فرض را، این صفت را، این خصلت را، به خود تلقین و آن را تمرین کنیم تا ملکهٔ جانمان شود، تا به‌گاه تلاطم طوفان، مهار خشممان در دستمان باشد، تا بتوانیم خویشتن را صبوری دهیم، تا از مرزهای نارواها عبور نکنیم، تا انصاف را تحقیر نکنیم، تا «تقصیر» را «تقسیم« کنیم؛ نیمی از ما، نیمی از حریف.

 از زبان مشاور

 مشاورهٔ خانواده

زن و شوهری عاقل، که به دلیل‌هایی، خطاهایی کرده بودند و رابطه‌شان شکراب شده بود، به مشاوره آمدند. شکرابی‌شان اندکی از عقلشان را تعطیل کرده بود. تعطیلی عقل، اگرچه اندک باشد، ناگواری به‌بار می‌آورد. اما ایشان، از اوصاف جسته‌ای داشتند، یکی همین صفت «تقسیم تقصیر» بود، که پیش از ناگواری‌های اکنونی‌شان، در جانشان جای داشت و همین صفت عقل‌پسند، حل مسائلشان را ممکن می‌کرد.
پس از مشاورهٔ ابتدایی، باز به دلیل‌هایی، نشد که مشاوره را ادامه دهند، و من اندیشناک‌شان بودم و دورادور هوایشان را داشتم. زمانی گذشت، تا این‌که خبر دادند مسائلشان را حل کرده‌اند. شادمان شدم. خدا را شکر کردم. آفرینشان گفتم.
از چگونگی حل مسائلشان بی‌خبر بودم، تا این‌که خودشان، در فرصتی که حاصل شد، آمدند و راز حل مسائلشان را گفتند.
گفتند: توافق کردیم که در فرصتی وسیع و آرام، مسائلمان را واکاوی کنیم و آن‌ها را حل کنیم. هردو برای ایجاد این فرصت کوشیدیم تا مهیا شد. دو کار کردیم:
اول: مسائلمان را اصلی و فرعی کردیم. دیدیم فرعی‌ها و جانبی‌ها چندان مهم نیست؛ بیشترشان سوء تفاهم و سلیقه‌ای و جزئی بود. از آن‌ها به‌راحتی و زود گذشتیم تا رسیدیم به اصلی‌ها. سه - چهار تا بیشتر نبود. آن‌ها را در میان دایره قرار دادیم و بر حل آن‌ها تمرکز کردیم.
دوم: انصاف را به میان آوردیم و «تقسیم تقصیر» کردیم. دیدیم سه دسته است: در بعضی از آن‌ها یکی‌مان مقصر است، در بعضی دیگر، دیگری مقصر است، و در بخش سوم، هر دو مقصریم. با انصاف‌ورزی، تقصیرها و قصورهایمان را پذیرفتیم. بر اصلاح آن‌ها عهد کردیم و هردو به انجام تعهدمان اقدام کردیم. برخی از آن‌ها که بیشتر آن‌ها بود، با معذرت‌خواهی حل شد. باقیمانده را، که اندک بود و کارکردن می‌طلبید، به حل و اصلاح آن‌ها اقدام کردیم. در زمانی کوتاه، قدام‌هایمان نتیجه داد و همهٔ مسائل حل شد. با هم عهد کردیم که مراقب باشیم دیگر خطا نکنیم. زندگیمان را نوسازی کردیم و طرحی نو درانداختیم. زندگیمان صفا گرفت. الحمدلله.

مرحبایشان گفتم. اقدام عاقلانه و مجاهدانه‌شان را ستودم.
الاهی شکر.

۱۴ خرداد ۱۴۰۳

پی‌نوشت‌ها
۱. غررالحکم.
۲. فردوسی.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید👇
🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری