از زبان مشاور
» میلاد نوجوان
زن و شوهری میانسال نزدم آمدند به مشاوره؛ درمانده و نگران. ملتمسانه و دادخواهانه، یاری می طلبیدند و راهنمایی می خواستند.
ایشان را به آرامش دعوت کردم و اطمینانشان دادم که مسأله شان هر چه دشوار باشد، راه حلی دارد. نیز مطمئنشان کردم که در حل مسأله شان یاری شان می کنم. اندکی آرام شدند. گویا باور کردند که می توانند به وعده ها و گفته هایم اعتماد کنند.
آن گاه گفتم: صورت مسأله تان را، به وضوح، بیان کنید.
گفتند: «فرزندمان حرمت مان را نگه نمی دارد.