وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی
۲۰
اسفند

 

 

 

 

>> از زبان مشاور

 

یک جفا از خویش و از یار و تبار          در گرانی هست چون سیصد هزار[1]

زوجی جوان که سه ماه بود عروسی کرده بودند، نزدم آمدند به مشاوره. هر دو یک سخن داشتند و آن این‌که مادربزرگ (مادر شوهر) به ایشان بی‌مهری می‌کند و ایشان او را دوست دارند و نمی‌خواهند وی را رنجیده ببینند.

گفتم: از کِی چنین شده است؟

گفتند: «یک ماهی می‌شود.»

گفتم: دوران نامزدی و عقد داشتید؟

گفتند: «بله.»

گفتم: در آن دوران چی؟

گفتند: «نه، بلکه خیلی هم با ما مهربان بود.»

گفتم: دوران نامزدی‌تان چند ماه بود؟

گفتند: «حدود یک سال.»

گفتم: چطور در آن یک سال، بی‌مهری‌اش آشکار نشد؛ آن وقت هم که شما همسر هم بودید؟

گفتند: «نمی‌دانیم.»

  • علی اکبر مظاهری
۰۹
اسفند

آموزش

 » نویسنده: جناب آقای محمد دهقانی زاده (+)

 

اگر روزی یک دختر نجیب و عفیف، از رفتار و ادب یک پسر خوشش بیاید و او را یک مرد ایده آل برای زندگی خود ببیند و از طرفی بیم آن داشته باشد که از ازدواج با چنین پسری محروم شود، چه کند؟ چگونه می‌تواند از آن پسر خواستگاری کند؟

انتخاب همسر پسران و دختران متفاوت است. بنا بر فرهنگ و آداب جامعه ما، انتخاب همسر در مرحله اول، انتخاب آزادانه‌ای است که نصیب پسر می‌شود. پسر می‌تواند خصوصیاتی که برای شریک زندگی‌اش در نظر دارد را مطرح کند و از آن‌سو در بین دخترانی که برای ازدواج با او مطرح می‌شوند مناسب‌ترین گزینه را انتخاب کند.

اما دختران

  • علی اکبر مظاهری
۰۳
اسفند

 

 

 

» اعتدال در امر و نهی

امر و نهی، از ضرورت های تربیت است و بدون آن نمی‌شود کودک را تربیت کرد؛ امّا افراط در به کارگیری هر عامل تربیتی، نتیجه‌ سوء و معکوس می‌دهد. اگر امر و نهی‌های مکرّر، به طور دائم بر جان کودک و نوجوان ببارد، او را پریشان و عاصی می‌کند. کودک و نوجوانی که دائم در معرض: بکن، نکن! برو، نرو! بگو، نگو! بخور، نخور! قرار دارد، دیگر مجال ابتکار و خلاّقیت و فرصت اندیشیدن را نمی‌یابد و یک موجود طفیلی و پیرو بار می‌آید و این باور غلط در ضمیرش ریشه می‌دواند که: من نباید بیندیشم، من نباید تصمیم بگیریم، من فقط باید به هر چه دیگران می‌گویند و هر تصمیمی برایم می‌گیرند عمل کنم و خودم وظیفه‌ای و لیاقتی برای ابتکار و استقلال ندارم!

  • علی اکبر مظاهری
۲۲
بهمن

 

 

 

 

»حقوق، احکام، اخلاق

قانون شریعت این است که ازدواج، به خودی خود، مستحب مؤکد است، اما اگر آدمی، بر اثر تأخیر در ازدواج، به گناه بیفتد (یا آسیبی بخورد یا زیانی ببیند) ازدواج واجب می شود. نیز حکم دین و حقوق است که دوشیزگان با اجازه پدرشان ازدواج کنند.

گاهی میان این دو حکم شرعی و قانونی، تعارضی می افتد؛ به این گونه که ازدواج واجب می شود، اماپدر اجازه ازدواج به دخترش  نمی دهد. در این صورت، دستور دین برای گشودن این تعارض این است که اگر دختر رشیده شد و خواستگار کفؤ و مناسب برای او آمد و پدر اجازه ازدواج نداد، اجازه اش ساقط می شود.

اکنون این نمونه پندآموز را ببینید.

                                                           از زبان مشاور

طاهر و طاهره

طاهره تهرانی دختری بود 23 ساله. لیسانس داشت. دبیر بود. خواستگاران زیادی را، به سبب مخالفت های بیجای پدر و مادرش، ازسر گذرانده بود. تا این که به ستوه آمد. دید دارد سنش بالا می رود و اقبالش برای ازدواج کوتاه می شود. پدر و مادر نیز به هیچ صراطی مستقیم نمی شوند. این بود که با من تلفنی تماس گرفت و گفت: 

 « پدر و مادرم را دوست دارم. می خواهم احترامشان را نگه دارم. اما دارند بدبختم می کنند. همه خواستگارانم را، به بهانه هایی، رد می کنند. اما حالا خواستگاری دارم که همه چیزش خوب است. می خواهند این را هم رد کنند. کمکم کنید.» 

گفتم: از اوصاف و موقعیت این خواستگار جدید برایم یگویید.

گفت: « او هم فرهنگی است. همکاریم. آقای طاهر خراسانی. مدت هاست من را می شناخته و در نظر داشته و پسندیده. من هم

  • علی اکبر مظاهری
۱۴
بهمن

» ظلمی جبران ناپذیر

 آقای سامانی و برادرانش، که سرپرستی  مادر و تنها خواهرشان را بر عهده داشتند، اختیار تصمیم گیری در باره خواستگاران خواهرشان را به دست گرفته بودند. آنان  خواستگاران خواهرشان را، بدون نظرخواهی از او، رد میکردند و موقعیت ازدواج را از او، که در آن زمان دختری جوان و شاداب بود، می گرفتند.

این حکایت به حدود 30 سال پیش بازمیگردد. در آن روزگار که دختران شرم بیشتری از اظهارنظر درباره خواستگارانشان داشتند. خانم سامانی هم جسارت مخالفت با رفتار غیرمنطقی برادرانش را نداشت و به ناچار تسلیم بود.

  • علی اکبر مظاهری
۰۲
بهمن

» اشاره

خانم سارا شهریاری، در تاریخ 1393/07/23 در نوشته ای با نام «سارا و ساجده» حکایت وساطت نیکویشان درباره ازدواج ساجده را برایمان نوشتند و آن را در یک پست در سایتمان منتشر کردیم و منتظر ماندیم تا دنباله و فرجام آن حکایت و اتفاقات بعدی را، هرگاه واقع شد، به نظر خوانندگانمان برسانیم. اینک دنباله حکایت را بخوانید. اما پیش از خواندن این پست، آن پست را دوباره بخوانید.

  • علی اکبر مظاهری
۲۵
دی

» فراغت ویژه

 این درست است که بیکارگی و بطالت، فساد و کسالت می‌آورد، امّا این نیز راست است که کار بسیار و پرفشار، جسم و جان را می‌فرساید و نداشتن اوقات فراغت، اعصاب و بدن را می‌رنجاند. یکی از محصول‌های فشردگی کار و نداشتن اوقات فراغت، «کلافگی روانی» است.

ما شعار «پرکردن اوقات فراغت» را بسیار سر می‌دهیم (که البته اگر نیکو انجام گیرد، کار درستی است)، امّا چرا کسی از «ایجاد فراغت، به‌گاه ضرورت» سخن نمی‌گوید؛ با این‌که ضرورت سخن دوم کمتر از سخن اوّل نیست؟

پرکردن اوقات فراغت برای تربیت آدمی است و نیز برای پیشگیری از هدر رفتن نیروهای درونی و ممانعت از بطالت‌پیشگی؛ امّا ایجاد فراغت برای رسیدگی به خویشتن است و برای جبران نیروهای تحلیل­رفته و ذخیرۀ نیروی تازه و پیشگیری از خفگی روحی و فرسودگی جسمی.

همان‌گونه که پر کردن اوقات فراغت، کارافزار تربیت است، ایجاد اوقات فراغت نیز کارافزار رشد جسم و جان است. ما برای تحصیل سعادت، نیازمند اوقات فراغتیم.

سخن اکنونی ما در قلمرو فرهنگ خانواده است و شناخت آفت‌ها و آسیب‌ها و ضرورت پیشگیری از آن‌ها و آموختن مهارت‌های مدیریت روابط همسران. از این‌روست که می‌گوییم:

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
دی

 

 » از آفت های تربیتی

قانون آفرینش درباره‌ی انسان این است که: خداوند، افراد را گوناگون آفریده است؛ با استعدادهای جوراجور وتوانایی‌های متفاوت و محدود. البته عواملی مانند: وراثت، تربیت، خانواده، محیط زندگی، محیط آموزش و امکانات و یا کمبودهای وسائل رشد نیز در ایجاد توانایی‌ها و شایستگی‌ها و یا ناتوانی‌ها، تأثیر بسزائی دارند.

بنابراین، تفاوت و اختلاف بین موفقیت‌ها و پیشرفت‌های افراد، در همه‌ی زمینه‌های زندگی، امری کاملاً طبیعی است و نباید انتظار داشت که مثلاً : «حمید» در مسائل درسی و هنری و اجتماعی، مانند «سعید» باشد و «حمیده»، مثل «سعیده»... و مقایسه‌ی میان آنان صحیح نیست.

یکی از آفت های خطرناک تربیتی، که باید نسبت به آن هشدار داد، این است که: بعضی از والدین( که امیدواریم تعدادشان در جامعه‌ی ما زیاد نباشد!) فرزندانشان را با هم‌دیگر و آنان را با بچّه‌های خانواده‌های دیگر، مانند خویشان و همسالان و همکلاس‌ها، مقایسه می‌کنند و لیاقت‌ها و موفقیت‌های آنان را به رُخ اینان می‌کشند. 

  • علی اکبر مظاهری
۰۹
دی

تعطیلات نوروز سال 1387 نزدیک می‌شد. علی و رقیّه، مانند دیگر دانشجویان شهرستانی، در اندیشۀ سفر بودند تا تعطیلات را نزد خانواده ­شان بگذرانند. علی و رقیّه، که از دو شهر جداگانه بودند، طبیعی بود که بنابر عرف جامعه، تعطیلات را به گونه‌ای مدیریت کنند که هر یک نزد خانوادۀ خودش باشد.

ناگهان از اصفهان خبر رسید که پدر علی سخت بیمار است و به بیمارستان برده شده و مدّت ماندنش در بیمارستان طولانی خواهد بود. واضح بود که علی باید همۀ ایام تعطیلی را نزد پدر می‌ماند، زیرا بیماری او سخت بود و خدمت فرزند را می‌طلبید. رقیّه نیز باید به مشهد، نزد خانواده‌اش می‌رفت، امّا رقیّه طور دیگری می‌اندیشید. او نمی‌خواست تسلیم فرهنگ عرفی شود. از این‌رو، بی‌تردید، به علی گفت:

«با هم به اصفهان، نزد خانوادۀ شما، می‌رویم.»

علی گفت:

«امّا پدر من در بیمارستان است و باید تعطیلات را نزد ایشان بمانم. شاید فرصتی نشود که نزد خانوادۀ شما برویم.»

رقیّه گفت:

«هرجا باشید، من با شمایم؛ به ­خصوص در این وضعیت بحرانی، شما را تنها نمی­گذارم. از این‌ها گذشته، پدرتان پدر من هم هست؛ من هم می‌خواهم به ایشان خدمت کنم.» و علی، با سپاس، نظر رقیّه را پذیرفت.

  • علی اکبر مظاهری
۳۰
آذر

 

 

«از زبان مشاور»

سه گونه رابطه

مجید و مریم، که تازه عروسی کرده بودند، برای مشاوره نزدم آمدند؛ اخم‌آلود و ناخرسند.

مجید گفت: «من به رابطـه با خویشانم علاقه‌مندم؛ خویشـانمان هم زیادند. هر هفتـه یکی دو بار مهمانی خانـوادگی داریم. همسرم در چند ماه اوّل زندگی مشترکمان من را در این مهمانی‌ها همراهی می‌کرد، امّا کم‌کم ابراز نارضایتی کرد و حالا یا به مهمانی‌هایمان نمی ­آید و یا اگر بیاید، با نارضایتی می ­آید و پس از بازگشتمان به خانه، تا مدّتی بداخلاقی می ­کند. من یا با اصرار او را با خود می­برم، یا چون نمی‌آید، گاهی من هم نمی‌روم و گاهی به تنهایی می‌روم و در برابر سؤال خویشانم که می‌پرسند: چرا همسرت نیامده؟ شرمنده می‌شوم.

این کار او دارد به زندگی نوپایمان لطمه می­زند. من هم قصد کرده ­ام دیگر همراه او به خانۀ پدر و مادر و خویشانش نروم؛ با این‌که دلم می‌خواهد بروم، امّا نمی‌روم تا شاید او تلخی این کردار را بچشد و در رفتارش تجدید نظر کند.»

 به مریم، که اخم کرده و بغض گرفته و سر به زیر نشسته بود، گفتم: حرف‌های آقا مجید را شنیدم، حالا شما بگویید.

مریم گفت: «من برای خودم و زندگی‌مان برنامه‌ها و هدف‌هایی دارم که برایم مهم‌اند. یکی از آن‌ها ادامۀ تحصیل و مطالعۀ کتاب و دیگر کارهای علمی است. امّا آقا مجید، چند ماه اوّل زندگی‌مان را پر از مهمانی‌ها و رفت­ و آمـدها کرد. زندگی‌مان مثل خالـه‌بازی بچه ­ها شده بود. هـر روز یا هـر چند روز، به این خانه و آن خانـه، به این مهمانی و آن مهمانی و به این دیدار و آن بازدید می­رفتیم. چند وقت اوّل را به حساب تازه عروس و داماد بودنمان گذاشتم، امّا دیدم این روند همچنان ادامه دارد. کم‌کم خسته شدم. از طرفی، می‌دیدم از هدف‌ها و برنامه‌هایمان فاصله گرفته‌ایم. 

  • علی اکبر مظاهری