وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۱۵ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۸
مهر

 ظرافت‌های رفتاری

 نویسنده: مریم یوسفی عزت

 گسترهٔ عشق
زندگی زناشویی، پیوند دو روح است در گستره‌ای بیکران از عشق، صبر و فهم متقابل. این رابطه، سفری‌ است نه میان دو انسان، بلکه میان دو جهان درون؛ جهانی لبریز از تفاوت‌ها، احساس‌ها و معناهایی که در هیچ رابطهٔ دیگری چنین عمیق. آشکار نمی‌شود. 
رابطهٔ همسران، بر خلاف دیگر پیوندهای انسانی، تنها بر پایهٔ گفت‌وگو یا نیاز متقابل بنا نشده است، بلکه بر ستون‌های اعتماد، مسئولیت، و هم‌زیستی عاطفی استوار است. در این رابطه، انسان نه‌ فقط خود را، که دیگری را نیز می‌سازد؛ هر رفتار و هر نگاه، انعکاسی‌ است از روح مشترک آن دو. در دوستی، شاید انتخاب از سرِ شباهت باشد، اما در زندگی زناشویی، دوام از سر تفاهم و مهربانی است. در میان خستگی‌های روزمره، حضور همسر همان پناه آرامش است؛ دستی که سکوت را معنا می‌بخشد و دلی که با ضربانش، احساس زندگی را دوباره در جان می‌دمد. چنین است که ازدواج، صرفاً یک همراهی نیست؛ آیینی است برای رشد، برای درک دیگری و یافتن خویشتن در نگاه او. و درست به همین دلیل که این پیوند، ژرف، حساس و پیچیده است، نگهداری و تداوم آن نیازمند لطافت و آگاهی‌ است. دو همسر باید در گفتار، رفتار و کردار خود، ظریف‌ترین نکته‌ها را پاس بدارند؛ زیرا گاه یک واژه، آرامش را می‌بافد و واژه‌ای دیگر، رشته‌ی مهر را می‌گسلد. در این هم‌زیستی عاشقانه، احترام و درک متقابل، همان نَفَسِ پنهانِ عشق است که آن را زنده و جاودان نگاه می‌دارد.

 باهم بخوانیم:

 خانم سیّاس
۱. سپیده هنوز کامل نزده بود و «سپیده» در خواب بود که آقا بی‌صدا لباس پوشید و از خانه بیرون رفت. نه خداحافظی کرد و نه حرفی زد. صدای آرام بسته‌شدن در، خواب خانم را شکست؛ نگاهی به سوی در انداخت و فهمید که رفته است. به آقا پیام داد: 
«بدون بوسه؟ خیلی حیفه!»
آقا ده دقیقهٔ بعد از میانهٔ راه برمی‌گردد و با استقبال شاداب، همسرش را می‌بوسد. و از آن پس، بوسه‌های چهارگانه، هنگام خروج از خانه می‌شود مهریهٔ خانم! خانم گفت: «این مهریه تاریخ انقضاء ندارد. اگر یکبار فراموش کنی جای هیچ جبرانی نیست.» آقا از بُنِ جان پذیرفت تا بوسه‌ها پناه عاطفهٔ میانشان شوند.

خانم غیر سیّاس
۲. صبح زود، بی‌آنکه چیزی بگوید یا خداحافظی کند، آقا آرام از خانه بیرون رفت. صدای بسته‌شدن در، خانم را از خواب نیمه‌سنگینش بیدار کرد؛ چشم‌هایش را باز کرد و فهمید که همسرش رفته است.
هنگام غروب آفتاب، آقا به منزل بازگشت. خانم با اخم‌رویی پاسخ سلامش را داد و به اتاق رفت. آقا نازکشان به سوی همسرش رفت و دلیل رفتار خانم را جویا شد. خانم ماجرای صبح را بازگو کرد و گفت: 
«تو به من اهمیت نمی‌دهی. دریغ از یک خداحافظی. فقط برای آشپزی من را استخدام کرده‌ای. خیلی بی‌احساسی! تو اصلا آدم نیستی که من رو آدم حساب نمی‌کنی!» 
آقا با شنیدن این سخن، طاقت از کف داد و جدل میانشان شعله گرفت، و چندی سکوت و دلخوری میانشان سایه‌ انداخت.

● اینجا، واژه‌ها گاهی پل می‌شوند و گاه، سد!
پس چه نیکوست که هر همسر، با ظرافتی از جنس گلبرگ و دلی آکنده از احترام، کلام و کردار خود را بیاراید؛ که در این راه عاشقانه، یک جملهٔ ساده می‌تواند خانه‌ای از آرامش بنا کند یا پریشانی به دل بنشاند.
ازدواج، تمرین مهر است و صبوری؛ جایی برای بزرگ‌شدن، برای فهمیدن دیگری، و گاه، برای بازیافتن خویشتن در آینهٔ نگاه همسر.



۲۶ مهر ۱۴۰۴



🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه 
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علی‌اکبر_مظاهری

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علی‌اکبر_مظاهری
#مریم_یوسفی_عزت

  • علی اکبر مظاهری
۱۹
مهر

 از آسمان آمده بود!

 یادداشت‌های یک نویسنده

 زیبایی‌های اخلاق (۲۵)

 نویسنده: علی‌اکبر مظاهری 

اشاره:
قرارمان با شمایان؛ خوانندگان خوبمان؛ این است که از اخلاق بنویسیم و گوشه‌هایی از «زیبایی‌های اخلاق» را بنمایانیم و نیز پاره‌ای از «اخلاق‌مداران» را نشان دهیم، تا جان‌هایمان فربه شود و مبادا از نبود کرامت‌های اخلاقی، ناامید شویم و مبادا بپنداریم که عصر انسانیتِ کریمانه، گذشته است. 
اینک با هم شویم و سر قرارمان رویم.

عصر امروز، راهیِ کوه و دشت شدم؛ مانند پاره‌ای از روزهای دیگر؛ به سوی «کرمچگانِ» کهکِ قم... .
از کنار کوهِ «خضر نبی» که گذشتم، در جادهٔ باریک پر از فراز و فرودی شدم که میان کوه و اتوبان کشیده شده. زبالهٔ درشتی از ماشین زباله‌کش پایین افتاد؛ وسط جاده؛ نیم‌گونیِ پاره، انباشته از زباله. 
ماشین زباله‌کش رفت. اتومبیلی شخصی کنار جاده ایستاد. از صحنه عبور کردم. از آینهٔ ماشینم نگاه کردم. مردی از اتومبیل پایین آمد، نیم‌گونیِ پاره‌زباله را به کنار جاده کشید، رفت که سوار اتومبیلش شود و برود. دور زدم. جلوی ماشینش ایستادم. پیاده شدم. مرد جوانی بود. سلام کردم و به او گفتم: چکار کردید؟ گفت: «زباله را از میان جاده به کنار کشیدم.»
 گفتم: چرا؟ 
گفت: «تا ماشین‌های دیگر به‌ زحمت و خطر نیفتند.» 
مجال صحبت نبود؛ هم جاده باریک بود هم او عجله داشت. نامش را پرسیدم، گفت: «دانشی هستم.» و خداحافظی کرد و زود رفت.
 به راه افتادم. تا «ورجانِ» کهک به او و کارش فکر می‌کردم؛ او فرشته‌ای بود که از آسمان آمد؟!
 انسانم آرزوست...
 اخلاقم آرزوست....


۱۷ مهر ۱۴۰۴


🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه 
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علی‌اکبر_مظاهری

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علی‌اکبر_مظاهری

  • علی اکبر مظاهری
۱۸
مهر

طوفان در مسجد!

 یادداشت‌های یک مشاور

 نویسنده: علی‌اکبر مظاهری


خانومی، با هیجان و شادمانی می‌گفت:
 «امروز سخنران در میان دو نماز جماعت، در مسجد طوفانی برپا کرد. خانم‌ها خیلی به وجد آمدند و برایش کف زدند. با هر جمله‌اش، صدای احسنتِ خانم‌ها بلند می‌شد، سخنران نیز به هیجان می‌آمد و جمله‌های بعدی را آتشین‌تر می‌گفت و آفرین‌ها و کف‌زدن‌های خانم‌ها بیشتر نثارش می‌شد.»
گفتم: در مسجد معمول است که سخنانِ سخنران را، آن هم میان دونماز و در صف‌های نماز جماعت، با صلوات و تکبیر و احسنتم تأیید می‌کنند، نه با دست‌زدن، آن هم از جانب خانم‌ها! 
گفت: «این‌که سخنرانی نبود، طوفان بود!» پرسیدم: موضوع طوفانش چه بود؟ 
پاسخ داد: «دفاع از حقوق خانم‌ها، اعتراض به مظلومیت زن‌ها.»
پرسیدم: مثلاً چه گفت؟ 
گفت: «این‌که خانم‌ها وظیفه ندارند در خانه کار کنند؛ حق دارند برای کارهایشان اجرت بگیرند؛ حق دارند برای زایمان و شیردادن به فرزندان، از شوهرانشان حقوق بگیرند؛ برای خانه‌داری حقوق بگیرند و … و … و …»!

مسجد یا دادگاه 
با خود اندیشیدم: کدام خانم است که این حقوق را نداند؟ کدام مرد است که این حقوق و «مالیات‌ها!» را بلد نباشد؟ 
کثیری از وکیلان، و پاره‌ای از قاضیان، و برخی از مشاوران نیز که این مسائل را به یاد خانم‌ها می‌آورند و به مردمان می‌آموزانند، دیگر چه جای برخیزاندن طوفان در عبادتگاه مؤمنان؟!
 آیا این خانم‌هایِ کف‌زن که بر اثر طوفان‌راه‌انداختن سخنران، شعله‌ها و عقده‌های درونشان آتشناک شده است، اکنون که به خانه می‌روند، چه‌ها برپا می‌کنند؟ رفتارشان با شوهران چگونه است؟ آیا دیگر دل‌هایشان بر زندگی و همسران و فرزندان، مانند قبل، گرم است؟ آن سخنران آیا همسر دارد؟ آیا همسرش در آن سخنرانی طوفانی حضور داشت؟ آیا خودش به همسرش حقوق می‌دهد؟ دارد که بدهد؟ از عهدهٔ مخارج مردافکن زندگی مشترک برمی‌آید؟ آیا مردان معمولی جامعهٔ ما، که بیشتر مردان را تشکیل می‌دهند، توان پرداخت اجاره‌خانه، تأمین هزینهٔ سفرهٔ خانواده، ادای مخارج تحصیلی فرزندان را دارند؟ ایشان اگر توان پرداخت اجرت خانم برای کارهای خانه را نداشته باشند، که معمولاً ندارند، و آن خانم طلاق بگیرد، زندگی خانوادگی از هم نمی‌پاشد؟ خود آن خانم، آواره نمی‌شود؟ فرزندان بی‌مادر یا بی‌پدر نمی‌شوند؟ و … آیا! 
چرا آتش به خرمن خانواده‌ها بیفکنیم؟ چرا دل‌ها را جدا کنیم؟ مگر ما برای «وصل‌کردن» و سامان‌دادن نیستیم؟ نکند قصد «فصل‌کردن» داریم؟ 

بیاییم برای بهروزی زندگی این‌جهانی و آبادانی حیات آن‌جهانی‌مان اندکی عاقل‌تر باشیم.


 ۱۵ مهر ۱۴۰۴



🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه 
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علی‌اکبر_مظاهری

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علی‌اکبر_مظاهری

  • علی اکبر مظاهری
۱۸
مهر

گلایه‌ای دوستانه

 یادداشت‌های یک مشاور

 نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

ما به مشاوره بهای بزرگی می‌دهیم. نظر من بر این است که مشاور و مشاوره، هم‌سنگ پزشک و پزشکی است، حتی بالاتر. پیش‌از توضیح، این واقعهٔ اتفاقیه امروزمان را ببینیم:

حراج طلاق!
خانم خردمندی به مشاور آمد، مؤدب و فرهیخته. با همسرش مسائلی داشتند، برایم بیان کرد؛ با انصاف و به‌درستی. گفت که قبلاً نزد مشاوری رفته و او نسخهٔ طلاق برایشان نوشته است.
از شیوه‌های مشاوره‌ای بنده یکی این است که: اگر مراجع‌ام قبلاً به مشاوره رفته باشد، نظر آن مشاور و راهکارهایش را کاملاً جویا می‌شوم و بخش درشتی از فرایند مشاوره‌مان را مصروف کاوش مشاورهٔ پیشین او می‌کنیم.
از ایشان خواستم آن مشاورهٔ پیشین را کاملاً شرح دهد.
 او گفت: «آن مشاور، خانم بود. پس‌از آن‌که مسائلم با شوهرم را شرح دادم، پرس‌وجوهایی کرد و درنهایت به‌عنوان راهکار اصلی گفت: کارِ پردرآمدی پیدا کن، سر کار برو، پول‌دار شو تا به خودکفایی برسی و دستت در جیب خودت باشد و به شوهرت احتیاج مالی نداشته باشی؛ آن‌وقت طلاق بگیر! گفتم: همین؟ گفت: بله، خودت را نجات بده!
 گفتم: دارید دربارهٔ آیندهٔ یک زندگی چهارنفره حکم می‌دهید؛ ما دو فرزند هم داریم. خانم مشاور گفت: مهم خودت هستی؛ تا جوانی خودت را دریاب، نباید فدائی آن سه‌نفر شوی.
 گیج و مبهوت از دفترش بیرون آمدم. حالا شما می‌گویید چه‌کار کنم؟»
زندگی‌شان را که بررسی کردم، هیچ جایی برای طلاق نبود.
 یازده راهکار به او دادم، تا عمل کند و نتیجه را به من بگوید؛ که یکی از آن راهکارها، همراه‌کردن شوهرش در مشاوره بود.
 او پذیرفت و از اضطرابی هولناک فرود آمد. مشاو‌ره‌مان ادامه دارد.
 این زندگی هرگز به طلاق نمی‌رسد. اصلاح می‌شود. به امید خدا.

 گِلِه‌ای همکارانه 
 ما از این خانم مشاور گِله‌مندیم. چرا عجله؟ چرا پیش‌از بررسی همه‌جانبه و مشورت با همکاران دیگر، تیغ را بر شاه‌رگ زندگی مردمان می‌گذارید!؟
اگر بیماری که از سردرد عصبی می‌نالد را نزد پزشکی ببریم و آن پزشک فوراً دستور تجهیز اتاق عمل را بدهد و کاسهٔ سر آن بیمار را بردارد، در دل، از او گله نمی‌کنیم که چرا واکاوی بیشتری نکردید؟ چرا با همکارانِ دیگرتان مشورت نکردید؟

 {ادامه دارد. به خواست خدا}

۱۱مهر ۱۴۰۴


🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه 
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علی‌اکبر_مظاهری

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علی‌اکبر_مظاهری

  • علی اکبر مظاهری
۰۸
مهر

«ضیاءْآبادی»، ضیاءِ آبادی

زیبایی‌های اخلاق (۲۴)

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

اشاره
قرارمان با شمایان؛ خوانندگان خوبمان؛ این است که از اخلاق بنویسیم و گوشه‌هایی از «زیبایی‌های اخلاق» را بنمایانیم و نیز پاره‌ای از «اخلاق‌مداران» را نشان دهیم، تا جان‌هایمان فربه شود و مبادا از نبود کرامت‌های اخلاقی، ناامید شویم و مبادا بپنداریم که عصر انسانیتِ کریمانه، گذشته است.
اینک با هم شویم و سر قرارمان رویم.

مقتدای رفتاری، قبل از گفتاری
مردمان، برای هدایت به ایمان، نیاز به مشاهدهٔ رفتاریِ مقتدا دارند، سپس شنیدن گفتاری. امکان ندارد، آری ممکن نیست که مردم را تنها با گفتار و نوشتار، رهنمایی کرد. حتماً چنین است. این حقیقت، از بس «طوطی‌گونه» بیان شده، اعتبارِ خود را باخته و به یک شعار بی‌روح بدل شده است؛ شعاری که از فرط تکرار، بی‌وزن شده است و ناارجمند. حق آن است که باید این حقیقت ارج‌دار را از تکرار مکرّر درآوریم و به گوهر آن بنگریم. سزاوار حتمی آن است که این حقیقتِ بی‌تردید را، از لفاظی‌های عوامانه درآوریم و جامه‌های فاخر بر آن بپوشانیم و آن را احیایِ روح‌دار کنیم..
ببینید:

آیت‌الله ضیاءآبادی
ایشان اگرچه بیان و گفتارشان ملیح و دلنشین بود، اما اخلاق و رفتارشان مؤمن‌ساز و مردم‌نواز بود. کلید شخصیت ایشان ابتدا، منش و رفتارشان بود و سپس، بیان و گفتارشان.
در باب شخصیت معنوی ایشان باید کتابی پربرگ نوشته شود، که ان‌شاءالله می‌شود، اما اکنون این دو نکته را از تهرانی‌ها به گوش جان بشنویم:
۱. محله‌ای که آیت‌الله ضیاءآبادی در آن زندگی می‌کردند، صفایِ ویژه‌ای داشت. حتی خانه‌ها و املاک آن محل از محله‌های دیگر رونق بیشتری داشت؛ زیرا مردمان فراوانی مشتاق سکونت در جوار ایشان و در محله‌شان بودند. آنجا معنویت و آرامش ویژه‌ای داشت.
۲. پس از رحلت ایشان در سال ۱۳۹۹، تهرانی‌ها گفته‌اند: «تهران فقیر شد.» آری که تهران فقیر شد. ایشان گوهر گران‌سنگی برای تهران و ایران بودند.
افسوس که ایشان از میان جامعهٔ تهران رفتند.
خوشا حال خودشان که در جوار رحمت الاهی پناه یافتند، و افسوس بر جامعهٔ ما که از وجودشان محروم شد، اما یادِ منش و روشِ ایشان همچنان مؤمن‌ساز است.
رضوان الاهی بر ایشان.


۷مهرماه۱۴۰۴


🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#پایگاه_اندیشوران_حوزه 
🌐 http://mazaheriesfahani.blog.ir/
#وبسایت_علی‌اکبر_مظاهری

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#علی‌اکبر_مظاهری

  • علی اکبر مظاهری